استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۲۳ مطلب با موضوع «مباحث کلامی و اعتقادات» ثبت شده است

 

 

📌دو تفسیر از علت پذیرش ولایتعهدی توسط حضرت ثامن الحجج، امام رضا (علیه السلام) 

 

🔹ابتدای امر اینکه حقیر سعی بر این دارم که بدون زیاده گویی و ایضاً متقن سخن بگویم. که در عین سادگی، مباحث مشکله برای عزیزان منکشف شود.

و میگوییم ملاک وحدت، همدلی و اتحاد، فقط و فقط کلام خداوند متعال و حضرات معصومین علیهم‌السلام هستند، و هیچ فردی ولو اعلم علماء حق دخل و تصرف در این موضوع را ندارد.

 آنها می‌گویند با چه کسی و چه اندازه دوستی و محبت داشته باشیم.

هیچ کسی مخالف همبستگی و وحدت ملی نیست،اما علمای شیعه در همه ی این سالها سعی بر این داشتند که علاوه بر تبیین صحیح اعتقادات مذهب حقه تشیع، از انفعال و وا دادگی هم دوری گزینند.

 

تعریف این دوگانگی برای عزیزان خواننده، حتما درک بهتر، و برداشت سهل تر را درباره این موضوع بدنبال خواهد داشت.

این دو نزدیک به همند، اما قوه ی عقلیه،درک این موضوع را داراست.

 

1️⃣ تفسیر بر اساس مذهب حقه تشیع :

حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با اجبار و اکراه از مدینه هجرت کردند و در پذیرش ولایت عهدی مأمون عباسی مکره و مضطر بودند و تحت اختیار امام این مسأله صورت نگرفت؛ ولی در عین حال امام برای این که حتی با این عنوان اجباری احیانا در مظالم حکومت عباسیان شریک نباشد و مردم هم این مساله را بفهمند، برای پذیرش ولایت عهدی خود شرطی را قرار دادند و آن عدم دخالت در امور اجرایی و مسائل حکومتی بود. ناگفته نماند که پذیرش ولایت عهدی از ناحیه امام رضا (علیه السلام) نیز برکاتی در بر داشت از جمله این که موجب بسط و گسترش معارف اهلبیت (علیهم‌السلام) شده و امتیاز علمی و مراتب معنوی این خاندان بر بسیاری آشکار گشت؛ همچنین به امنیت بیشتر شیعیان و کاهش فشار خلافت اسلامی بر ایشان کمک نمود.

 

2️⃣ تفسیر اسلامی بر اساس گفتمان وحدت اسلامی:

علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با وجود ناخوشنودی ابتدایی نسبت به پذیرش ولایتعهدی،در ادامه پذیرش آن را در راستای حفظ نظام اسلامی و یکپارچگی مسلمین می‌دانست. پذیرش این مقام توسط ایشان باعث فروکش کردن قیام‌های تجزیه طلبانه علویان و حسنیان گشت،که می‌رفت تمدن بزرگ اسلامی را نابود نماید. مسلما در نظر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) خلافت اسلامی با وجود تمامی انتقادات وارد بر آن تنها حکومت اسلامی در جهان بود و بر اساس نگرش اسلامی نسبت به دیگر حکومت‌های معاصر برتری داشت. تضعیف این نظام با تمامی کاستی‌ها می‌توانست به از بین رفتن اصل اسلام منجر شود؛ در نتیجه حفظ و تقویت آن بر همگان واجب بود.

✔️پ ن:

توضیح بسیار است ، اما این اشاره برای اهل تحقیق کفایت میکند.

گاهی فرق حق و باطل به اندازه ی یک موست، اهل خرد و دانش میدانند حقیقت کجاست.

۰ نظر ۲۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۴۵
شیخ محمد سبحانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه های بدعتگذاران

#بدعت_شناسی

🔹بخش دوم ؛ تناقض گویی

همچنان که یک مدعی راستین با انسجام منطقی کلماتش شناخته می شود، از بهترین راه های شناخت بدعتگذاران نیز ناپیوستگی و تناقضاتی است که میان اندیشه هایش به چشم می خورد.
دلیل این هم واضح است: مدعی راستین تابع یک مکتب عالی است که توسط علم شامل الهی پشتیبانی شده و تمام برنامه های آن هماهنگ و مکمّل یکدیگرند.
اما مکتب باطل هر جقدر هم که پیشرفته باشد، نهایتا امری است بشری و نواقص انسانی و مادّی بر آن سایه می افکند. بشر مادّی علم غیب ندارد و نمی تواند حوادث آینده و مسائلی که با آنها درگیر خواهد شد را پیش بینی جامعی کند، بنابراین گاهی در یک موقعیّت ابراز نظری می کند که ممکن است تا سالها سود سرشاری عائدش کند، اما باز موقعیّت دیگری پیش می آید که همان نظر سابق به ضرر او تمام شده و ناچار است خلاف آن را بیان کند.
ممکن است شخص بدعتگذار، اختلاف نظر خود را به زیرکی پنهان کند، یا این که بخواهد به بهانه ای آن را موجّه جلوه دهد؛ اما صاحبان عقل و فکرت به راحتی متوجه بی پایگی سخن وی گشته و دیگر فریبش را نخواهند خورد.

🔸 خداوند متعال در این آیه ی شریفه به زیبایی این نشانه مهم را بیان می فرماید: 
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا»

همچنین تناقض گویی کذّابان در روایتی از امام صادق علیه السلام این چنین بیان شده است:«إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْکَذَّابِینَ النِّسْیَانَ» (کافی، ج 2/341)
از اموری که خداوند علیه دروغگویان به کار می بندد فراموشکاری آنان است.
به این معنی که با توجه به عدم احاطه ی کاملشان به تمام آنچه قبلا گفته اند یا بعدا خواهند گفت، طبعا قسمتی از کلامشان در تناقض با قسمتی دیگر خواهد شد.

۰ نظر ۱۰ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۳۷
شیخ محمد سبحانی

 

سلام علیکم و رحمةالله

در این باب ، مباحث و وجوه دید، برای بررسی و تحقیق بسیار است.
اما درباره ی نبوت زرتشت، اخبار وارده از حضرات معصومین علیهم السلام ، رأی به نفی نبوت او دارد.
خاصه کتاب شریف جناب شیخ صدوق رحمه الله

( عیون اخبار الرضا سلام الله علیها)


 و کتاب گرانسنگ ابی منصور شیخ طبرسی رحمت الله علیه

(احتجاج)
بیانگر این موضوعند.

📌کلام و فهم حقیر هم بر همینست که ذائقه حدیثی ما، نفی نبوت زرتشت را درست برداشت و بررسی کرده است.

⬅️ و اما توضیح؛

🔹 اول اینکه در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده که زرتشت پیامبر نبود، بلکه مدعی پیامبری بود.
چنانکه حضرت امام صادق(علیه السلام)
درباره،زرتشت فرمودند:«إِنَّ زَرْدُشْتَ أَتَاهُمْ بِزَمْزَمَةٍ وَ ادَّعَى النُّبُوَّةَ فَآمَنَ مِنْهُمْ قَوْمٌ وَ جَحَدَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوهُ فَأَکَلَتْهُ السِّبَاعُ فِی بَرِّیَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ.»همانا زرتشت،بازمزمه‌ای بسوی قومش رفت وادعای پیامبری کرد.
گروهی به اوایمان آورده وگروهی او راانکارکردند.پس اورا ازقوم بیرون کردند و حیوانات درنده اورا درصحرا کشتند و اینگونه خوراک درندگان شد». 
📚 احمدبن علی الطبرسى،الاحتجاج

🔹درحالیکه،در عقائد شیعه ما معتقدیم،گوشت بدن پیامبران برحیوانات درنده حرام است.
یعنی اگر جسم یک پیامبر رادر جایی رهاکنیم،حیوانات درنده مطلقاً بدن آن پیامبر را نمی‌خورند.

🔹 بحث دوم اینکه حضرت امام رضا (علیه السلام)درگفتگو با موبد بزرگ زرتشتیان درمجلس مأمون، نه تنها پیامبری زرتشت رانپذیرفتند، بلکه روبه موبد فرمودند:
«أَخْبِرْنِی عَنْ زَرْدُشْتَ الَّذِی تَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِیٌّ...به من خبربده از، زرتشت که شما گمان می‌کنید پیامبربوده...»
 امام فرمودند:
شما موبدان زرتشتی،گمان می‌کنید که زرتشت پیامبربوده است.
📚احمدبن علی طبرسى،الاحتجاج،ج‌2،ص 424.

🔹 و بخش بعدی اینکه ، علامه مجلسی هم نبوت زرتشت را انکارکرده و نوشتند که،پیامبر واقعی قوم مجوس،شخص دیگری بود که زرتشت پس ازاو به میان مردم آمد و به دروغ ادعای پیامبری کرد.
📚علامه محمدباقرمجلسی،بیست وپنج رساله فارسى‌

✔️ و غیرهما ، که همین مقدار برای فهم صحیح کفایت میکند .
 

۰ نظر ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۵۸
شیخ محمد سبحانی

 

📍 نگاهی به عقل و دایره درک آن

 

عقل انسان دایره وسیع و عریض و طویلی دارد که فلاسفه و متفکرین و اندیشمندان ما از طرفی و عُرفای حقیقی از طرفی دیگر؛ آن را بر اساس روایات وارده بر دو قسم مهم و اساسی تقسیم نموده اند:

🔻1- عقل نظری:

که هست ها و نیست ها را می فهمد. یعنی چه چیزی هست و چه چیزی نیست.

( پاسخ استعجالی بر اینکه:

عقل چگونه نیست ها را می فهمد؟؟ یعنی نیستی که عدم و معدوم صرف و مطلق است حالا با این وضع چگونه عقل آن را می فهمد؟؟ اصلا چگونه نیستی مورد مشارالیه واقع می شود؟؟ پس نیستی یک امر ناهویتی و نامعلومی هست که مورد درک عقل واقع شده و چنین تقسیمی را به وجود آورده است!!)

 

🔻2- عقل عملی:

که بایدها و نبایدها را می فهمد.

اما تقسیمی که بنده بدان انگشت تأکید نهاده و خدمت شما گرامیان تقدیم می کنم به شرح ذیل است:

🔸الف: عقل تبیینی: که قضایای تولیده از سوی خود را فهمیده و با تمام قدرت از موضوع و محمول و نسبت میان آن دو؛ شروع به ارائه نظر و فتوا می کند. قرآن کریم هم در چندین آیه به این نوع از عقل تصریح کرده و می فرماید:

 کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (242) بقره

 قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) آل عمران

🔸ب: عقل تنجیزی: که می تواند در مقام عمل و رفتار انسان؛ راه را از ناراه برای او مشخص و معیّن نموده و قضایای مطروحه در عقل تبینی را در مقام تکلیف منجّز و فعلی نماید. به عبارتی کار این نوع از عقل به فعلیت رساندن بالقوه ها هست.

 

👈 با توجه به این دو قسم می پردازیم به سؤال مطرحه که :

عقل نمی تواند درک کرده و بفهمد که خداوند چطور به وجود آمده است؟ یا وجود خدا از کجاست؟ بعد نتیجه گرفتید که عقل انسان محدود است و لذا نمی تواند نامحدودها را بفهمد!!

.

📌باید عرض کنیم :

 

 ✳️اولاٌ:

طبیعتاٌ این گونه سؤالها را هم انسان با تعقل و تأمل خود مطرح می کند یعنی پس عقل انسان می تواند بفهمد و لذا شروع به تولید سؤال می کند. به عبارتی اگر نتواند بفهمد هرگز باید نتواند تولید سؤال کرده و ایجاد استفهام کند!! پس عقل می فهمد و شروع به تولید سؤال و پرسش می کند زیرا سؤالی که از سر فهم و درک و تأمل نباشد سطحی شده و شایسته صرف وقت و پاسخ نخواهد شد.

 

✳️ثانیا:

اینکه شما نامحدود بودن را متوجه می شوید و به عبارتی امور مورد درک را تقسیم به محدود و نامحدود می کنید؛ نشان از فهم عقل و درک انسانست یعنی هم معنای محدودیّت را می فهمد و هم معنای نامحدودیّت را از درک خود می گذراند. زیرا اگر ما نامحدود را نفهمیم هرگز نباید تشخیص دهیم که فلان امر نامحدود و بی انتهاء است و فلان امر محدود و با انتهاء!! پس از فهمِ محدودیت و نامحدودیت می توان به توان عقل و خرد انسان پی برد. بله منظور ما هم همین است که عقل تبینی می تواند این گونه موضوعات چه محدود و چه نامحدود را تبیین و تشریح کند ( و لذا برای خداوند مهر ازلیّت را زده است و در مورد سؤالات شما می گوید: از کجا آمدن و چطور آمدن برای اجسام و ماهیات موجود در عالَم است و می دانیم که خدا جسم نیست و ماهیت هم ندارد!! و اساسا در حین طرح سؤال باید به لوازم سؤال هم دقت کنیم که مبادا ناخواسته و نادانسته تیشه به ریشه اعتقادات خود بزنیم!! ) بر خلاف عقل تنجیزی که نمی تواند نامحدودها را برای خود به مرحله تصدیق و اذعان برساند و لذا چنگ توسل به دامن دین و تعبّدیات می زند.

 

✳️ثالثا:

هرگز عقل خود را منحصر در یک زمان نکنیم زیرا ترقی روز به روز علم و دانش انسانها حاکی از توان عقل و قدرت آنهاست و در ضمن چه بسا یکسری امور هست که نیاز به بازده زمانی و مکانی دارند یعنی باید زمان بر آنها بگذرد تا معنا و مفهوم آنها به دست آید لذا در روایات هم داریم که در وقت ظهور عقل انسانها کامل شده و مدینه فاضله محقق خواهد شد پس تکاملِ عقلی نشان از توانِ عقلی هست!! هر چند اکنون ما متوجه نشویم ولی وعده روایات ما درباره وقت ظهور این چنین است.

 

✳️رابعا:

به تعبیر روایت از امام کاظم علیه السلام عقل حجت باطنی انسان است و این بدین معناست که می تواند بر عملکرد خود؛ ارائه دلیل و استدلال کرده و عندالله پیروز و سربلند از آب در آید یعنی از حجت بودن عقل پی به توانمند بودن آن

می بریم!! چرا که ناتوانی با حجیّت سر سازگاری ندارد.

۰ نظر ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۵:۳۹
شیخ محمد سبحانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی

🔷 بخش اول ؛ شخصیت محوری

با توجه به این که راه بدعتگذاران طبعاً از راه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام جدا بوده و  در صدد ایجاد تحریف در آموزه های دینی و مذهبی هستند، ناچارند به گونه ای مقاصد خود را به دین مبین متصل کنند تا حداقل ظاهرِ آبرومندی برای خود بتراشند.
بنابراین برای مبارزه با اهل بدعت در اولین مرحله لازم است با شگرد ها و نیرنگ هایی که معمولا به کار می برند آشنا باشیم. 
خوشبختانه خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام به عنوان آگاه ترین راهنما ها، به خوبی مؤمنان را ارشاد نموده و آنان را به انحاء مختلف از دام های اهل بدعت بر حذر داشته اند.

 از مهم ترین ابزار های پیشبرد بدعت ها شخصیت پرستی است.
به این معنی که یک فرد غیر معصوم را به قدری بزرگ و برجسته کنند و در عظمتش مبالغه ای شود که به صورت تدریجی تمام رفتار و گفتار او حق مطلق جلوه کرده و مخالفت با وی مجاز شمرده نشود؛ در حالی که در آیین حقّ ما جز چهارده نور پاک (صلوات الله علیهم أجمعین) حقیقت مطلق نیستند و غیر آنان، هر چه قدر هم که ایمان و تقوی داشته باشند، شایستگی تبعیت مطلق را ندارند. 

چه نیکو امیر مومنان علیه السلام به این شاخصه ی اهل بدعت اشاره نموده ، آنجا که می فرمایند:
«إنما بدء وقوع‏ الفتن‏ أهواء تتبع و أحکام تبتدع یخالف فیها کلام الله یقلد فیها رجال رجالا...»
آغازگر فتنه ها  هوای نفسی است که تبعیت شود و احکامی است که مخالف کلام خداوند بدعت گذارده شود، و مردانی از مردانی دیگر تقلید کنند»

در کلامی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام، این چنین از این آفت تحذیر می نمایند:
«إیاک أن تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه فی کل ما قال»
 «مبادا فردی غیر از حجت خداوند قرار دهی و سخن او را در هر حال تصدیق کنی!» 

عاقبت این تبعیت کورکورانه در قرآن کریم این گونه بیان می شود که بعد از روشن شدن حقیقت در قیامت، زمانی که پشیمانی سودی ندارد، حسرت می خورند که کاش این تبعیت را نمی کردیم و به دنیا برگشته و از این رؤسا تبری می جستیم...

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏
وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار

 این فریب خوردگان التماس می کنند که متبوعشان قدری از عذاب آنان را به عهده گیرد: 
وَ إِذْ یتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّار
و طبعا درخواستی است بی نتیجه:
قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَینَ الْعِباد

بنابراین باید دقت داشت که در اول درجه باید حق را تشخیص داد. آنگاه شخصیت ها را بر اساس حق گوییشان سنجید؛ نه این که ابتدا شخصیتی را در نظر گرفته و سپس آراء وی را ملاک واقع بدانیم.
در نقلی دیگر هنگامی که یکی از اصحابِ امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان درخواست می کند که شیعیانش را به وی بشناساند، در پاسخ می فرمایند: 
«إنک امرؤ ملبوس علیک إن دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق؛فاعرف الحق تعرف أهله » 
{امالی شیخ مفید ره، ص5}

امر بر تو مشتبه گشته است، به درستی که دین خداوند با مردان قابل شناخت نیست، بلکه دین با نشانه ی حقیقت شناخته می شود؛ پس حق را بشناس که اهل حق را نیز خواهی شناخت.

از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است:
«من دخل فی هذا الدین‏ بالرجال‏ أخرجه منه الرجال کما أدخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب و السنة زالت الجبال قبل أن یزول». 
{غیبت نعمانی، 22}

هر که در این دین به واسطه ی تبعیت از شخصیتها وارد شود، همانگونه که او را وارد دین کرده اند او را خارج خواهند کرد؛‌ اما آنکه با رهنمون کتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام داخل دین شود ، حتی اگر کوه ها هم متزلزل شود او تکان نخواهد خورد.

پ ن : یقیناً زعمای قوم برای تمامی افراد جامعه سمبل و الگو هستند.
اما کلام اینست که آنها هم رأی به خواندنِ دیگران به خود نداده اند ، که اگر این باشد قطعا منشأ انحراف است.

۰ نظر ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۴:۵۱
شیخ محمد سبحانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

📌خودباختگی در زیر چتر تقیه

 

مسأله تقیه از موضوعات پیچیده و دقیقیست که تشخیص موضوع و حکم آن نیاز به تفقه و درایت زیادی دارد، از این رو بزرگانی همچون مرحوم شیخ انصاری رحمه الله حتی رساله ی مستقلی را در این موضوع نگاشته اند.اهمّیّت این مسأله تا بدانجاست که نه تنها عدم رعایت آن در مورد لازم باعث خروج از دین می شود، که فرمودند:

(لا دین لمن لا تقیّة له)

همچنین انجام آن در موردی که جایش نیست فرد را از ایمان خارج می کند.در معتبره ی مسعدة بن صدقة_علی بعض المبانی_وی از حضرت جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام می پرسد چگونه می توان حکم به ایمان و عدم آن در افراد کرد و چه افعالی می توانند نشان دهنده ی خروج از ایمان باشند، امام علیه السلام ضمن تفضیلی که داده اند می فرمایند:

« فإن جاء منه ما تستدلّ به على نقض الذی أظهر لک خرج عندک ممّا وصف لک و أظهر، و کان لما أظهر لک ناقضا؛ إلا أن یدّعی أنه إنما عمل ذلک تقیة؛ و مع ذلک یُنظر فیه، فإن کان لیس مما یمکن أن تکون التقیة فی مثله لم یقبل منه ذلک لأن للتقیة مواضع من أزالها عن مواضعها لم تستقم له‏».(الکافی 2/168)

 

اما در این زمانه مشکل دیگری به پیچیدگی مسأله افزوده شده، و آن اینکه عمده ی روایات ناظر به فضای صدور، غلبه ی دولت عامّه ( اهل سنت) است.

بنابراین استنباط حکم تقیّه در حکومتی که به ظاهر به دست شیعه باشد نیاز به ظرافت یبشتری دارد و نمی توان به راحتی هر آنچه در روایات بیان شده تنقیح مناط کرد و به تمامی حکومت های جور تسرّی داد.

امّا متأسفانه نه تنها این ظرافت مورد عنایت واقع نشده (البته آن هم به علّت تقیّه!!) بلکه در مقام عمل نیز همه به صرف آوردن بهانه تقیّه از وظائف مهم و خطیر خود شانه خالی می کنند. کاش حداقل به همین سکوت خود اکتفا می نمودند، اما بدبختی جامعه ی شیعی اینجاست که با برچسب تقیّه هر دم به رنگی در آمده و حاضرند برای رسوا نشدن، رنگ سیاه و آلوده ی جامعه ی ستم پیشه را به خود بگیرند.

برخی از این افراد حتّی مانع فعالیتهای روشنگرانه ی دیگران می شوند و بلکه ارتباط خود را با اینگونه افراد قطع می کنند.

یعنی یک فرد در عین التزام به طریق اهل علم و تبیین نیکو برای تبلیغ عقاید مذهب حقه، در جامعه ی حاضر نه تنها باید پیِ مقابله با فوج عظیم فساد و انحرافات عقیدتی را به تن بمالد، بلکه باید نیش ها، استهزاء ها، صلاح اندیشی ها و دوری گزیدن های جماعت هم مسلک خود را به جان بخرد.

(من از بیگانگان هرگز ننالم ، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد)

 

البته این بهانه های واهی از دیر زمان میان مسلمانان رواج داشته و جان حضرات ائمه علیهم السلام را می آزرده است.

با مشاهده ی جامعه ی فعلی خیلی راحتتر می توان اوضاع زمان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را درک کرد.

افرادی که به بهانه های واهی، هم اکنون از زیر بار مسئولیّت شانه خالی می کنند، از سنخ همان هایی هستند که در جنگ جمل سکوت و احتیاط برگزیده و به قول خودشان دستشان را به خون مسلمانان نمی آلودند! 

در نهج البلاغه نقل می کند:

یکی از اصحاب که در جنگ جمل دچار شبهه شده بود از امیر المؤمنین علیه السلام می پرسد: چه می شد اگر همچون عبد الله بن عمر و سعد بن مالک از دخالت کناره گیری کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرمایند:«إن سعدا و عبد الله بن عمر لم ینصرا الحق و لم یخذلا الباطل‏».یعنی این دو نفر نه تنها حق را یاری نکرده اند بلکه باطل را هم رها نکرده اند...که این دقیقاً وضعیّت بیشتر افراد جامعه ی ماست. افرادی که خداوند بر آنان منّت گزارده و حقّ را دریافته اند اما از نصرت حقّ سرباز می زنند.

افرادی که گوش دل بر ندای استنصار امام زمان علیه السلام بسته و به دیگران دل بسته اند. چه نیکو امام صادق علیه السلام اینگونه افراد را توصیف می کند:

«به خدا سوگند اگر به سوی یاری ما خوانده شوید خواهید گفت تقیه می کنیم، و تقیه برای شما از پدران و مادرانتان محبوب تر است!و چنانچه حضرت حجت علیه السلام قیام کند نیازی به درخواست [یاری] کردن از شما نخواهد داشت و بر بسیاری از شما که اهل نفاقند، حدّ الهی را جاری خواهد نمود» (تهذیب 6/ 172)

 

پ ن : تقیه یعنی شرایطِ تبیین را سنجیدن، نه خاموش ماندن .

این تبیین شکل و شمایل عوض میکند، اما از لسان و عمل عالمان منقطع نمیشود.

 

عجّل الله ظهوره وفرجه وجعلنا من خیار شیعتهم وأنصارهم

۰ نظر ۰۴ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۲۹
شیخ محمد سبحانی

​​​​​​

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

📌چه نیازی به اهل بیت (علیهم السلام)؟!

 

عادی شدن غیبت برای مردم و درنیافتن نیاز به حجّت خدا در برخی روایات هم مورد اشاره و پیشگویی قرار گرفته است.

 

✳️ در روایت امام رضا (علیه السلام) از رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شده:

قسم به خداوندی که مرا به حق مبعوث کرد، قائم از فرزندان من به عهدی که از او گرفته شده، پنهان خواهد شد تا آن جا که بیشتر مردمان بگویند: 

خدا را نیازی به آل محمد (علیهم السلام) نیست، ودیگرانی در ولادتش شکّ کنند. 

پس هر کس آن زمان را درک کرد دینش را محکم بگیرد و نگذارد شیطان با تشکیک بر او دست یابد که از ملّت و آیین من خارج شود، که همان شیطان بود که پدر و مادرتان را از بهشت خارج کرد. و به راستی که خداوند شیاطین را اولیای افرادی قرار داده که ایمان نیاورند.

 

▪️عن أبی الحسن علی بن موسى الرضا عن أبیه عن آبائه عن علی علیهم السلام قال قال النبی صلی الله علیه وآله: «و الذی بعثنی بالحق بشیرا لیغیبن القائم من ولدی بعهد معهود إلیه منی حتى یقول أکثر الناس ما لله فی آل محمد حاجة و یشک آخرون فی ولادته .فمن أدرک زمانه فلیتمسک بدینه و لا یجعل للشیطان إلیه سبیلا بشکه فیزیله عن ملتی و یخرجه من دینی فقد أخرج أبویکم من الجنة من قبل و إن الله عز و جل جعل الشیاطین أولیاء للذین لا یؤمنون».

 

🔷 از این روایت شریفه نکات زیر استفاده می شود:

🔻بیشتر مردم در آن زمان، نیازی به اهل بیت (علیهم السلام) نمی بینند؛ حتّی گروهی منکر ولادت امام زمان (علیه السلام) می شوند.

🔻این گروه در عین حال در ظاهر اعتقاد به خدا و پیغمبر (صل الله علیه و آله) هم دارند، چرا که گفته ی آنان این است: «خدا نیازی به اهل بیت علیهم السلام ندارد». پس این افراد، مردمی هستند که می خواهند خلأ نبود امام را با جایگزین های دیگر پر کنند.

سیاق روایت می رساند احساس بی نیازی از حجّت خدا (علیه السلام) انحرافی بزرگ و موجب خروج از دین هست (نستجیر بالله).

🔻این انحرافات در اثر طولانی شدن غیبت شکل می گیرد.

بنابراین سابقه ای میان شیعیان نداشته و به تدریج میان آنان این افکار آشکار شده و با گذر زمان وضعیّت بدتر می شود.

 

⬅️در نتیجه تصوّر غلطی خواهد بود که مردم به خودی خود جامعه را آماده ی ظهور گردانند؛ مردمی که اکثریّت آنان از عقاید و احکام ناب اسلامی، منحرف گشته و اساساً نیازی به حجّت خدا نمی بینند چگونه معقول است زمینه ساز ظهور باشند؟!

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۰۲
شیخ محمد سبحانی

 

هوالعزیز

📌 نا امیدی،‌کلید نجات
#انتظار

چندی است که بحمد الله توجه به ساحت امام زمان علیه السلام و ترغیب به دعا برای فرجشان میان مردم شدّت گرفته و امید است هر چه بیشتر فراگیر شود. 
امّا برای مؤثر شدن این حرکت لازمست مقدمه و اصل اولی انتظار فرج نیز به خوبی نهادینه شود. چه این که انتظار منجی تنها در صورتی معنا دارد که خود را واقعا در تنگنا حسّ نموده و به حالت اضطراری برسیم که ندای تمام وجودمان یکسره این باشد: درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود..
▪️«إنّ هذا الأمر لا یأتیکم إلّا بعد إیاس»
امام صادق علیه السلام: این امر به شما نخواهد رسید مگر بعد از نا امیدی..
تا زمانی که امید قلبمان به افراد دیگر باشد و قبله ی دل را به سمت حضرتش (علیه السلام) متمرکز نکرده باشیم، هرگونه ضجّه و زاری و انابه لقلقه ی زبانی بیش نیست.
روایت امیر المؤمنین علیه السلام به وضوح تکلیف ما را روشن می کند:
تعجب است که چگونه در دل این امت، محبت آنان [غاصبین خلافت] خورانده شده؛ و نیز محبت افرادی که راه خدا را بسته و مردم را از دین بر میگردانند.


👈🏻 به خدا اگر این امت بر پای خود روی خاک بایستند و خاکستر بر سرشان ریخته و به سوی خداوند تضرّع کنند و تا روز قیامت نفرین کنند بر کسانی که گمراهشان نموده و راه خدا را بر آنان بسته اند و به سوی آتش دعوت کرده و در معرض خشم و عذاب خداوند قرارشان داده اند؛ باز هم گنهکار هستند..

اما چرا این تضرعات فایده ندارد؟زیرا به گونه ای با بدعتها خو گرفته اند که:
 اگر عالم راستین بخواهد کجی های آنان را تبیین کند با او مخالفت نموده و رهایش می کنند و از او تبری می جویند؛ اما اگر کسی بدعت های آنان را بپذیرد، دوستش می دارند و او را بزرگ می شمارند!

✔️بنابراین لازمست عزیزان دلسوزی که در عرصه های مهدویت کار می کنند -وفقهم الله-، به این مقدمه ی ضروری هم عنایت داشته و برای مردم تبیین کنند؛ و تصور نکنند که طلب ظهور به یک دعای دسته جمعی و چله گرفتن ختم به خیر می شود.

▪️متن عربی: و العجب لما قد أشربت قلوب هذه الأمّة من حبّهم و حبّ من صدّهم عن سبیل ربّهم و ردّهم عن دینهم!
 و الله لو أن هذه الأمّة قامت على أرجلها على التراب و وضعت الرماد على رءوسها و تضرعت إلى الله و دعت إلى یوم القیامة على من‏أضلهم و صدهم عن سبیل الله و دعاهم إلى النار و عرضهم لسخط ربهم و أوجب علیهم عذابه  لکانوا قد اجترموا إلیهم! و ذلک أنّ المحق الصادق و العالم بالله و رسوله یتخوفان إن غیرا شیئا من بدعهم و سننهم و أحداثهم وعادته العامّة، و متى فعل شاقّوه و خالفوه و تبرءوا منه و خذلوه و تفرقوا عن حقه، و إن أخذ ببدعهم و أقر بها و زینها  و دان بها أحبّته و شرّفته و فضّلته. (کتاب سلیم/703)

۰ نظر ۲۵ اسفند ۰۰ ، ۰۷:۰۴
شیخ محمد سبحانی


«هوالعزیز»

📌 مدّعیان اجرای عدالت، و عدلی که نظیر ندارد.

 به سند معتبر از حضرت جعفر بن محمد، امام صادق علیه السلام روایت است:

🔸« این امر (ظهور) محقّق نمی شود تا اینکه تمام اصناف (یا احزاب و گروه ها) و انواع مردم بر دیگران حکومت کنند؛

تا چنین نشود که کسی ادّعا کند: 
اگر ما حاکم می شدیم، به عدالت رفتار می کردیم.
سپس قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به حقّ و عدل برمی خیزد. »

🔸و نیز مرحوم شیخ مفید رحمه الله شبیه این را چنین روایت کرده است:
«دولت ما آخرینِ دولتهاست.
هیچ خاندان صاحب دولتی نیست، مگر این که پیش از ما فرمانروایی می کنند،
تا وقتی روش ما را دیدند نگویند: 
ما هم اگر به فرمانروایی می رسیدیم مثل آنان (اهل بیت علیهم السلام) عمل می کردیم.»

▪️متن عربی:
 حدثنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنا علی بن الحسن قال حدثنا محمد بن عبد الله عن محمد بن أبی عمیر عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله ع أنه قال: ما یکون هذا الأمر حتى لا یبقى صنف من الناس إلا و قد ولّوا على الناس حتى لا یقول قائل إنا لو ولینا لعدلنا ثم یقوم القائم بالحق و العدل. (الغیبة نعمانی/ ۲۷۴)

علی بن عقبة عن أبیه قال فی حدیث-«إن دولتنا آخر الدول و لم یبق أهل بیت لهم دولة إلا ملکوا قبلنا لئلا یقولوا إذا رأوا سیرتنا إذا ملکنا سرنا بمثل سیرة هؤلاء و هو قول الله تعالى: و العاقبة للمتقین‏» (الارشاد ۲/۳۸۵)
.
.
.
#مهدویت #ظهور #ظهور_نزدیک_است #انتظار #غیبت #امام_زمان #امام_زمان_عج #نیمه_شعبان #اعیادشعبانیه #اعیاد_شعبانیه #حوزه_علمیه #حوزه_علمیه_قم #حوزه #حکومت #حکومت_اسلامی #حضرت_مهدی #حضرت_مهدی_عج #جمکران #مهدی_موعود #موعود #منتظر #غائب #ولایت #ولایتمداری #نجف #کربلا #سید_صائب_هاشمی_نسب #دکتر_سید_صائب_هاشمی_نسب #درس_خارج_فقه #درس_خارج_اصول

۰ نظر ۲۵ اسفند ۰۰ ، ۰۶:۳۹
شیخ محمد سبحانی

 

 

📌اعتراف طبری به تاریخ نگاری مغرضانه 

مشهورترین و پر مراجعه ترین کتاب تاریخ اسلام را می توان تاریخ طبری دانست که متاسفانه همواره مورد استناد طیف های مختلف قرار گرفته و می گیرد.این در حالی است که این کتاب تاریخی پر از جعلیات و مطالب خلاف واقع و جانبدارانه می باشد تا جایی که می توان آن را از محبوب ترین کتاب های مورد استناد کفار و منافقانِ اسلام ستیز در راستای تضعیف اسلام دانست گرچه این کتاب، یک کتاب سُنّی می باشد و نه شیعی و هیچ اعتباری ابتدا به ساکن در نزد امامیه نداشته و ندارد و بدون آن به مکتب اهل بیت علیهم السلام هیچ خدشه ای وارد نمی شود.

نکته ی مهم تر آن است که میزان جانبداری و مطالب مغرضانه و کتمان حقائق تاریخ در این کتاب به قدری زیاد است که حتی خود طبری به عنوان گردآورنده مطالب این کتاب در برخی موارد به خیانت هایش در نقل تاریخ اعتراف کرده است! با یکدیگر به برخی از نمونه‌ها نگاهی می اندازیم :


وفی هَذِهِ السنة- أعنی سنة ثَلاثِینَ- کَانَ مَا ذکر من أمر أبی ذر ومعاویة، وإشخاص مُعَاوِیَة إِیَّاهُ من الشام إِلَى الْمَدِینَةِ، وَقَدْ ذکر فِی سبب إشخاصه إِیَّاهُ منها إِلَیْهَا أمور کثیرة، کرهت ذکر أکثرها.

[الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (المتوفی310)،ج4، ص 283، تاریخ الطبری، ناشر: دار المعارف، الطبعة : الثانیة، 1387 هـ - 1967 م.]

و در این سال - یعنی سال سی ام - اتفاقات بین ابوذر و معاویه و تبعید ابوذر از شام رخ داد و در مورد علت تبعید ابوذر موارد زیادی نقل شده است که من خوش نداشتم آن را ذکر کنم.


وَ أَمَّا الْوَاقِدِیُّ فَإِنَّهُ ذَکَرَ فِی سَبَبِ مَسِیرِ الْمِصْرِیِّینَ إِلَى عُثْمَانَ وَنُزُولِهِمْ ذَا خَشَبٍ أُمُورًا کَثِیرَةً، مِنْهَا مَا قَدْ تقدم ذکریه، وَمِنْهَا مَا أَعْرَضْتُ عَنْ ذِکْرِهِ کَرَاهَةً مِنِّی لِبَشَاعَتِهِ.

[الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (المتوفی310)،ج4، ص 356، تاریخ الطبری، ناشر: دار المعارف، الطبعة : الثانیة، 1387 هـ - 1967 م.]

اما واقدی در مورد راه افتادن اهل مصر به سمت عثمان و بت خشم و غضب آمدنشان به سوی او موارد زیادی را ذکر کرده است و که به برخی از آن ها اشاره شد و من به دلیل زشتی برخی از آن ها از نقلش خودداری کردم.


ذکر الخبر عن قتل عثمان رضى الله عنه
وَفِی هَذِهِ السَّنَةِ قُتِلَ عُثْمَانُ بْن عَفَّانَ رَضِیَ اللَّه عَنْهُ.
ذکر الخبر عن قتله وکیف قتل:
قَالَ أَبُو جَعْفَر رحمه اللَّه: قَدْ ذکرنا کثیرا من الأسباب الَّتِی ذکر قاتلوه أَنَّهُمْ جعلوها ذریعة إِلَى قتله، فأعرضنا عن ذکر کثیر منها لعلل دعت إِلَى الإعراض عنها ...

[الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (المتوفی310)،ج4، ص 365، تاریخ الطبری، ناشر: دار المعارف، الطبعة : الثانیة، 1387 هـ - 1967 م.]

نقل خبر قتل عثمان
در این سال عثمان بن عفان کشته شد.
نقل خبر قتل عثمان و چگونگی آن :
طبری می گوید : بسیاری از دلایلی که قاتلان عثمان آن را گفته اند و وسیله ای برای قتلش قرار داده اند را ذکر کردیم و از نقل بسیاری از آن ها به دلایلی که موجب روی گرداندن از آن می شود خودداری کردیم ...


و ذکر هِشَام، عن أبی مخنف، قَالَ: وَحَدَّثَنِی یَزِید بن ظبیان الهمدانی، أن مُحَمَّد بن أبی بکر کتب إِلَى مُعَاوِیَةَ بن أَبِی سُفْیَانَ لما ولی، فذکر مکاتبات جرت بینهما کرهت ذکرها لما فِیهِ مما لا یحتمل سماعها العامة.

[الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (المتوفی310)،ج4، ص 557، تاریخ الطبری، ناشر: دار المعارف، الطبعة : الثانیة، 1387 هـ - 1967 م.]

هشام از ابی مخنف نقل کرده است که وی می گوید : یزید بن ظبیان همدانی برایم نقل کرد که محمد بن ابی بکر زمانی که معاویه به قدرت رسید برای او نامه نوشت.به همین دلیل ابومخنف مکاتباتی که بین آن دو صورت گرفته را نقل کرده است که من (طبری) به دلیل آن که عامه ی مردم شنیدن آن را تاب نمی آوردند خوش نداشتم آن ها را نقل کنم.

 #تاریخ  #تسنن_زدگی

۰ نظر ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۰۹
شیخ محمد سبحانی