استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۲۳ مطلب با موضوع «مباحث کلامی و اعتقادات» ثبت شده است

 

« هوالعزیز»

اولین بحث از مباحث معرفت‌شناسی بحث شکاکیت است و این بحث مقدم بر دیگر مباحث است، زیرا اول باید شکاکیت را نفی کرد و سپس به علم و معرفت پرداخت. وقتی گفته می‌شود شخصی به یک قضیه علم دارد که آن قضیه مطابق با واقع باشد تا از جهل مرکب خارج شود.

بررسی و مطالعه نسبت ذهن و عین ازآن‌جهت حائز اهمیت است که صدق و کذب گزاره‌های علمی و فلسفی و کلامی و اخلاقی منوط به ملاک و میزان معین برای واقع‌نمایی آن‌ها است. 

حالت اولیه در انسان جهل است به همین جهت گروهی از شکاکان تنها از راه استفهام موضع شکاکانه خود را ابراز می‌کنند. وقتی شما ادعا می‌کنید الف ب است از شما می‌پرسند چگونه می‌دانی الف ب است و اگر بگویی ازآنجایی‌که ج د است او می‌پرسد از کجا می‌دانی ج د است و همین‌طور این سؤال کردن را آن‌قدر ادامه می‌دهد تا جواب‌ تمام و استدلال باطل شود. 

یک استدلال مخفی پشت این نوع شکاکیت استفهامی است که هیچ‌کس قضیه‌ای را نمی‌داند مگر این که بگوید چگونه می‌داند و جواب این سؤال با تکرار خود قضیه امکان‌پذیر نیست. این نوع شکاکیت دست‌کم علم حضوری را نفی نمی‌کند چرا که شما می‌توانید دلیل احساس درد را همان احساس درد عنوان کنید.

شکاکیت به دو نوع کلی و جزئی تقسیم می‌شود. گروهی از شکاکان به‌نوعی شکاکیت غیر فراگیر معتقدند. برای نمونه برخی شکاکان تنها گزاره‌های دینی را غیرقابل‌دسترسی می‌دانند. زیرا در این منطقه با مسائلی مواجهیم که فراتر از محسوسات و تصورات عادی بشر است. 

از این مقدمات که بگذریم اگر بنا باشد شکاکیتی وجود داشته باشد شکاکیت کلی و فراگیر از لحاظ منطقی بیشتر قابل دفاع است. پیش از دلایل شکاکیت به مهم‌ترین اشکالات مطرح شده در قبال شکاکان می‌پردازیم و در میان بحث به دلایل اشاره خواهیم کرد.

تمامی بحث از فرض دوگانگی میان ذهنیت و واقعیت آغاز می‌شود؛ بنابراین گروهی از غیر شکاکان تلاش دارند دوگانگی میان ذهن و عین را به‌کلی منکر شوند تا جایی برای پرسش از تطابق یا عدم تطابق این دو باقی نماند. 

در این نظریه نفس و ذهن انسان تنزلی از حقیقت عینی وجود است و صور ذهنی همگی در سلسله‌مراتب حقیقت وجود قرار می‌گیرند. حقیقت وجود با تمام مراتب واقعیت سازگاری دارد و می‌تواند گاهی به‌صورت واقعیت خارجی و گاهی به‌صورت واقعیت ذهنی ظاهر شود. واقع‌نمایی ذهن از عین از طریق وجود تضمین می‌شود. آن چیز که خودبه‌خود برای ما معلوم است وجود ذهنی است و دیگر معلومات تنها در سایه وجود ذهنی است که به طور ثانوی ادراک می‌شوند و این ادراک نیز بنا بر ادعا برداشت ذهن از حدود وجود است. 

این نظریه هرچند وجود ذهنی را یک واقعیت فرض می‌کند اما به اثبات وجود یا واقعیت دیگر غیر از وجود ذهن کمکی نمی‌کند و در مرحله بعد معرفت را به شناخت ماهیات و ظهورات منحصر می‌نماید با آن که وحدت عین و ذهن در اصل وجود دلیل نمی‌شود ماهیات ذهنی مطابق حدود وجود خارجی باشد. 

این نظریه اگر بر اساس مراتب مشکک وجود تبیین شود که همچنان اثبات تطابق مرتبه ذهن و مرتبه عین نیازمند دلیل است و اگر بر اساس وحدت حقیقی وجود تقریر شود اساساً منکر وجود ذهنی و خارجی می‌شود و هر دو را در وجود مطلق نابود می‌سازد که خلاف بدیهی فطری و شهود عقلانی از وجود نفس است.

بنا بر نظر شکاکان نیز وجود ذهن یک واقعیت است و انسان هیچگاه نمی‌تواند از ذهن فراتر برود. ما تنها زمانی که به بیرون از ذهن راهیابیم و واقعیت را از پس ذهن ببینیم می‌توانیم درباره درستی شناخت خود مطمئن شویم، اما انسان نمی‌تواند واسطه ذهن را حذف کند و ذهنیت و واقعیت را با هم مقایسه نماید بلکه تنها می‌تواند دو ذهنیت داشته باشد که از مقایسه یا مطابقت آن‌ دو به واقعیت نمی‌رسد. ازآنجاکه شرط احراز واقعیت یک معرفت این است که با متعلق خودش مقایسه شود نه با یک معرفت نظیر و شبیه خودش پس ما هیچگاه نمی‌توانیم به واقعیت دست‌یابیم.

برای تقریب به ذهن فرض کنید برای اینکه احراز کنیم معرفت ما از یک چیز با آن چیز واقعی مطابق است طبیعتاً به سراغ آن چیز می‌رویم که اگر دارای صفات ادعا شده بود معرفت مطابق واقع است و اگر دارای صفات نبود معرفت مطابق واقع نیست. اما به‌محض اینکه سراغ آن چیز می‌رویم در حال کسب معرفت دیگر از آن هستیم و به خود آن چیز نمی‌رسیم.

انسان که جز در ذهن معرفتی از خود و غیر خود ندارد ازآنجاکه به عادت و در طول زمان باور کرده این تن است هر چه خارج از تن تصور کرده را خارج از من می‌پندارد و پیرو آن دستیابی تن یا نزدیک شدن حواس به خارج از تن را به‌اشتباه نزدیک شدن یا دستیابی ذهن به خارج یا واقعیت تصور می‌کند.

تفکیک میان ذهن و خارج باعث می‌شود برخی معارف که ماهیتی اساساً ذهنی دارند و تنها به ذهن متکی هستند را در همان محدوده که درباره حقایق ذهنی حکم می‌کنند معتبر بدانیم. زبان و منطق و هندسه و ریاضی و هنر و معلوماتی نظیر آن حتی اگر هیچ واقعیت بیرونی نباشد به‌صورت مستقل در ذهن وجود خواهند داشت. برای نمونه وجود الفاظ و معانی مرتبط با هم در ذهن برای وجود زبان و وجود زبان برای وجود منطق و ادبیات در ساحت ذهن کافی است. 

حال پرسش این‌گونه می‌شود که چگونه می‌توان مواد این دانستنی‌ها از قبیل رنگ و شکل و صوت را بدون اعتراف به یک حقیقت خارجی تصور کرد. شکاکان در پاسخ به این پرسش استدلال دیگر را مطرح می‌کنند که از راه تجربه واقع‌نمایی خواب امکان شکاکیت را تبیین می‌کند. 

هیچ راهی برای اثبات اینکه در حالتی مشابه خواب نیستیم، نداریم. پس احتمال می‌دهیم که اکنون در خواب و در معرض تمام فریب‌های که در خواب وجود دارد نیز باشیم. پس اگر ما می‌توانیم در مظان تمام فریب‌هایی باشیم که در خواب وجود دارد در نتیجه هیچ‌کدام از معلومات و محسوسات ما اعتباری ندارد.

ما در خواب هم به چیزهایی آن‌قدر یقین داریم که هیچ احتمال خطا در آن‌ها نمی‌دهیم حتی احساس درد نیز عینی به نظر می‌رسد. پس حتی در اینکه این دست از من است و این بدن من است می‌توان شک کرد. هیچ علامت قطعی در دست نیست که بتوان میان خواب و بیداری فرق نهاد و شاید از این خواب طولانی در دنیایی دیگر بیدار شویم.

با مقایسه میان حالت خواب و بیداری می‌فهمیم آنچه در خواب می‌بینیم همه در عالم بیداری مشابه دارند ولی این فرض محال نیست که خیال آدمی تصویری بی‌سابقه خلق نماید. اما اگر این حال کنونی یک خواب طولانی باشد ما در حال فعلی نشانی از حالت دیگر نداریم تا در مقایسه میان این حال باحال دیگر متوجه واقعیتی شویم و همین مقدار برای شکاکیت کافی است.

بااین‌همه گویا شکل و مقدار و امتداد در همه تصورات انسان وجود دارد و بدون آن قادر به تصور چیزی نیستیم. این حقیقت بیشتر از آنکه امکان آگاهی از بیرون ذهن را اثبات کند بر محدودیت ذهن دلالت دارد. به فرض که مسائل مرتبط با ریاضیات را واقعی فرض کنیم این مسائل احکام همین معلومات است و درباره بیرون از آگاهی ما حقیقتی را افشا نمی‌کند. این دلیل شکاکیت نیز نمی‌تواند خودشناسی عقل را نفی کند. من به شهود عقلانی در می‌‌یابم در همان حال که فکر می‌کنم هستم نمی‌توانم خود را معدوم بدانم.

 

اشکال شده وقتی در واقعیت داشتن همه چیز شک می‌کنیم الگوی ما برای واقعیت داشتن چیست که بر اساس آن حالت کنونی را غیرواقعی بدانیم. سخن شکاکان به این دلیل بی‌معنا است که الگوی ما از واقعیت همین جهان خارج است و دیگر در خود این الگو نمی‌توان شک کرد. 

شکاک نمی‌گوید چه چیز واقعیت دارد یا واقعیت ندارد تا برای این حکم نیازمند شناخت واقعیت باشد. می‌توان شک را در اصل واقعیت مطرح کرد که چیست. برای شک در واقعیت تنها کافی است که اوصاف واقعیت را شناخت و این از التفات به واقعیت خیالی و مجازی هم ممکن است. فرد ابتدا با واقعی پنداشتن یک چیز اوصافی از آن برداشت می‌کند و این اوصاف نیز از مقایسه با عالم خواب‌وخیال به دست می‌آید. در واقع آنچه باعث واقعی پنداشتن حالت بیداری می‌شود، وجود حالت ضد آن یعنی خواب‌وخیال است. 

فرض کنید اگر کسی از ابتدا در خواب بوده و هیچگاه بیداری را تجربه نکرده است. هیچ‌کس مدعی نشده این فرد صرفاً به دلیل نداشتن تجربه بیداری در واقع پنداشتن خواب موجه است. یا فرض کنید شخصی خواب می‌بیند که از خواب پریده است ولی همچنان در خواب است. این شخص نمی‌تواند صرفاً به دلیل اینکه لایه دوم خواب را غیرواقعی می‌پندارد لایه اول خواب را که در آن بیدار شده را واقعیت فرض کند. البته بسیار محتمل است باتوجه‌به حالت خواب در خواب این بیداری در خواب را واقعی بپندارد.

به‌عبارت‌دیگر استدلال از راه خواب به استدلال از راه خطا باز می‌گردد که تکیه آن بر غیرواقعی بودن حالت خواب با وجود واقع‌نمایی است و بعد احتمال خطا را به حالت بیداری نیز تعمیم می‌دهد. ما در خواب نیز پدیده‌ها را بیرون از ذهن و حسی می‌پنداریم و همین را واقعیت فرض می‌کنیم بعد از بیداری متوجه می‌شویم آن پدیده‌ها بیرون از ذهن ما نبوده‌اند.

حال که برخی از معلومات ذهن به اعتبار وجود ذهنی معتبر هستند. باید دید تا چه اندازه می‌توان به این معلومات در همان ساحت ذهن اعتماد نمود. در اینجا به استدلال دیگر شکاکان اشاره می‌کنیم که هرچند اعتبار دانش‌های ذهنی از قبیل ادبیات و ریاضی را به‌کلی نفی نمی‌کند اما می‌تواند اعتماد ما به این معلومات را با چالش مواجه نماید.

یکی از دلایل شکاکان استدلال از راه خطا است. حتی در حوزه‌های معرفتی که احساس قطعیت و اطمینان می‌کنیم گاهی دچار خطا می‌شویم. با آگاهی از این واقعیت هیچ ملاکی وجود ندارد که مشخص سازد وضعیت کنونی من همانند وضعیتی که در آن بر خطا بوده‌ام نیست. به‌عبارت‌دیگر ما خیلی از قطع‌هایی داشته‌ایم که اکنون از بین رفته یا حتی به خلاف آن قطع داریم این باعث بی‌اعتمادی نسبت به سایر یافته‌های علمی یا قطع و یقین ما می‌شود.  

سازوکار ذهن شکاک در اینجا به این صورت است که بعد از حصول علم و قطع در یک مسئله با توجه دوباره به‌احتمال خطا در علم و قطع ابتدایی تردید می‌کند یا پس از استوار شدن بنیاد شکاکیت به‌عنوان یک مبنای معرفت‌شناسی دیگر هیچگاه نمی‌تواند به‌یقین ذهنی و عقلی دست یابد.

این استدلال فراگیر است اما اگر کسی بتواند یک حیطه معرفت بشری نشان دهد که در آن حیطه خطا رخ نمی‌دهد در آن صورت این استدلال شکاکان بردش را نسبت به آن حیطه از دست می‌دهد.

گفته شده که استدلال از راه خطا در یک اصل شک ندارد و آن هم این است که اگر در موردی خطا رخ داد در دیگر موارد هم احتمال بروز خطا وجود دارد؛ اما کار غیر شکاک با همین یک مورد استثنا درست نمی‌شود چرا که او خواهان معرفت در بیش از این قضیه است. 

با پذیرش این اشکال که پذیرش اصل شکاکیت موجب شک در استدلال از راه خطا نیز خواهد شد دچار دور خواهیم شد چرا که شک در این استدلال موجب اعتبار آن و اعتبار آن موجب شک در استدلال خواهد بود و باید از این دور خلاص شویم. 

در اینجا دو مرحله طی می‌شود یکی استدلال از طریق راه خطا بر شکاکیت که در سایر مسائل اعتبار علم و قطع نزد غیر شکاک را از میان می‌برد و بعد از ملحق شدن غیر شکاک به شکاکان حتی اگر در این استدلال نیز شک نماید هیچ اثری جز تقویت شکاکیت و بازنمایی هرچه بیشتر ناتوانی عقل نخواهد داشت و شک در این استدلال به بازیابی یقین در سایر مسائل کمکی نمی‌کند.

گذشته از این پاسخ‌ها اصل خطاپذیری مستند به شهود عقلانی است که عقل بی‌واسطه درباره خود وجدان می‌کند. بی‌صورت می‌توان با پذیرش ادراکات بی‌واسطه عقل درباره خود راه را برای پذیرش شکاکیت باز نمود.

پس از همه این استدلال‌ها شاید اثبات خطاپذیر بودن علم حضوری کار دشواری باشد اما شکاکان درباره این نوع علم نیز ساکت ننشسته‌اند و آن را علم به‌واقع نمی‌دانند. ادعا شده در این نوع علم، واقعیت خارجی مستقیماً مورد ادراک فرد ادراک‌کننده قرار می‌گیرد. به بیان دیگر عین خارجی، خودش مورد ادراک قرار می‌گیرد. در علم حضوری، موضوعات ذهنی و عینی اموری واحدند. علم حضوری عبارت است از شناخت چیزی بدون واسطه یا شناخت چیزی بدون واسطة حکایت‌کننده. برای نمونه هنگامی که انسان شاد است، آگاهی از این شادی بدون تصویر ذهنی است و در واقع بی‌واسطه و مستقیم است.

در اینجا اشاره به استدلال مشهور به مغز در خمره مفید خواهد بود. فرض کنید شما تنها یک مغز یا ذهن هستید که توسط یک منبع دیگر اطلاعات دریافت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند این‌گونه نیست. برای تقریب این استدلال به مغز در ظرف آزمایشگاه مثال زده‌اند که به‌وسیله یک‌رشته ارتباطی به یک کامپیوتر قدرتمند متصل است و دائماً در حال دریافت یک سلسله اطلاعات است.  

هیچ انسانی نمی‌تواند بگوید من این‌گونه هستم یا نیستم چون اگر باخبر شود که چنین هست یا نیست باید همان منبع این اطلاعات را به او القا کرده باشد. اگر واقعاً نمی‌دانیم مغزی در آزمایشگاه و متصل به کامپیوتر نیستیم چیز دیگری هم نمی‌دانیم. چرا که اگر واقعیتی دیگر را فارغ از اطلاعات کامپیوتر بدانیم لازمه آن این است که بدانیم مغز در آزمایشگاه نیستیم. همه معارف ما تا پیش از اینکه خود را مرتبط با واقعیت فرض کنیم اعتباری نخواهند داشت.

این استدلال شامل معرفت‌های که به نام معرفت‌های حضوری نامیده می‌شوند نیز می‌شود و پیروان ادیان به‌راحتی می‌توانند پروردگار جهان یا عقل اولی را در چنین جایگاهی فرض کنند که تمامی واقعیات را به ذهن بشر القا کرده است.

در پاسخ به اشکالات مطرح شده درباره شکاکیت ابتدا باید میان دو شکاکیت تفاوت نهاد یکی شکاکیت به‌عنوان بینش معرفت‌شناسانه و دیگر شکاکیت بر اثر وسواس فکری و بیماری روانی که اولی پرهیز از تعصب و لزوم احتیاط در اندیشه را توصیه می‌کند و دومی عامل افسردگی و انزوا و اضطراب و هراس و بدگمانی و حسادت و غرور است. افراد مبتلا به بیماری شکاکیت مدام درگیر خیال‌پردازی می‌شوند، انتقاد را به‌سختی قبول می‌کنند، همیشه در حالت تدافعی به سر می‌برند و افراد ستیزه‌جویی هستند.

شکاک می‌خواهد این قضیه را نتیجه بگیرد که معرفت قطعی محال است. شکاک این قضیه و مقدمات استدلال را مطابق واقع می‌داند درصورتی‌که اگر معرفت محال باشد باید در همین مقدمه و نتیجه نیز شک کرد. 

شکاک برای فرار از این اشکال می‌تواند این‌گونه ادعا کند که فراگیری شک شامل مقدمات شکاکیت نمی‌شود. برای پذیرش منطقی این ادعا باید نشان داد این معلومات چه فرق فارقی با معلومات دیگر دارند که در مقایسه با معلومات دیگر قابل تشکیک نیستند.

تفاوت استدلال معرفت‌شناسانه بر شکاکیت در شناخت بی‌واسطه عقل از خود نهفته است. برترین درجه علم حضوری علم نفس به ذات خود است. عقل دست‌کم در معرفت خودبه‌خود صادق است و از همین معرفت معتبر می‌توان به نفع شکاکیت بهره برد. علم بی‌واسطه از نظر اعتبار به‌مراتب بالاتر از معرفت باواسطه است.

ما معارفی را به شهود عقلانی درک می‌کنیم از قبیل عدم یگانگی ذهن با واقعیت بیرونی یا موارد قطع به خلاف آنچه پیش‌تر بدان قطع یافتیم که شکاکان به آن استدلال می‌کنند. عقل با این شهود به‌صورت ناخودآگاه به شهود شکاکیت یا همان عدم قطعیت معارف غیر شهودی و غیرحضوری می‌رسد.

این تذکر لازم است که شهود عقلانی غیر از شهود عرفانی است. شهود عرفانی چنانچه ادعا شده بامعرفت حسی و عقلی متفاوت است و از طریق ریاضت بدنی و تهذیب نفس به دست می‌آید. عارف مدعی است میان او و متعلق شناسایی فاصله نیست و عارف با معروف نوعی وحدت دارند، درصورتی‌که شهود عقلانی یک معرفت عقلی است که متعلق آن جز عقل نیست. دستیابی به شهود عقلانی نیازمند واسطه عملی نیست و تنها التفات عقل را نیاز دارد.

شهود عقل از خود همچنین با معلوم بدیهی تفاوت دارد. اصطلاح بدیهی درباره علم حصولی بکار می‌رود و بر اقسام مختلفی از جمله روابط منطقی و مشاهدات حسی و تصورات اولیه و قضایای تحلیلی اطلاق می‌شود که احتمال عدم تطابق در آن وجود دارد.

فهم یک قضیه به معنی معرفت به شرایطی صدق و کذب است. شرایطی که در آن می‌توان گفت آن قضیه صادق و شرایطی که در آن می‌توان گفت این قضیه کاذب است. بر اساس این پیش‌فرض اشکال شده که فهم قضیه معرفت قطعی محال است متوقف بر شناخت شرایط صدق و کذب آن قضیه است با آنکه شکاک معرفت را ممکن نمی‌داند.

حتی اگر ما مغزی در خمره باشیم یا هیچ ارتباطی به خارج ذهن نداشته باشیم باز این امکان وجود دارد که معانی معرفت و واقعیت و قطعیت و امتناع را بفهمیم و برای شناخت رابطه منطقی میان این معانی تنها کافی است که اعتبار بدیهی اولی یا تصدیق فطری مانند جمع نقیضین محال است و کل بزرگ‌تر از جزء است را بپذیریم. انسان در حکم کردن به آنها به هیچ‌چیز دیگری غیر از تصور موضوع و محمول و نسبت بین آنها نیاز ندارد. این قضایا در بالاترین درجه از بداهت هستند و به‌هیچ‌روی قابل‌مقایسه با سایر بدیهیات نیستند چه رسد به سایر علومی که حتی از بداهت نیز برخوردار نیستند.

برای فهم یک قضیه همین مقدار کافی است اما اگر اشکال در تصدیق این گزاره که معرفت قطعی محال است مطرح شود در این صورت با اشکال سابق تفاوتی ندارد که مقدمات و نتایج استدلال شکاکان را خود ویرانگر می‌پنداشت با آن که استدلال شکاک به شهود عقلانی و علم حضوری مستند بود.

قضایا از یک نظر به دودسته تقسیم می‌شوند نخست قضایایی که صرفاً در باب روابط بین ایده‌ها بحث می‌کنند. صدق این قضایا با تفکر قابل حصول است یعنی برای اثبات درستی آن‌ها نیازی به رجوع به امر واقع نیست. دوم قضایای که در باب روابط امر واقع بحث می‌کنند. درستی این قضایا با تفکر محض اثبات نمی‌شود و با استفاده از تجربه و رجوع به امر واقع است که می‌توان به‌درستی یا نادرستی آن‌ها وقوف یافت.

در اینجا پرداختن به بحث علیت به‌عنوان مهم‌ترین قاعده در شناخت امر واقع اهمیت دارد. تنها با این رابطه است که می‌توان از حدود شهادت حواس و حافظه تجاوز کرد. برخی قاعدة هر معلولی علتی دارد را از جمله قضایای تحلیلی می‌شناسند که محمولشان از دل موضوع بیرون می‌آید اما همین مقدار برای خارجی دانستن این تحلیل ذهنی و زبانی کافی نیست.

برخی معتقدند انکار قضایای تحلیلی مستلزم تناقض است. باید توجه داشت این ضرورت منطقی زمانی پذیرفته است که شناخت ما از موضوع مطابق امر واقع یا عالم خارج باشد. اما اعتقاد به رابطه ضروری علت و معلول قابل تبیین حسی نیست و در نتیجه مفهوم علت و معلوم نیز که وابسته به این رابطه است نیز قابل تبیین حسی نیست.

گفته شده وقتی تأثیر شیء خارجی در اندام‌های حسی را که نفس آن را درک می‌کند نادیده گرفته شد این داستان پیش آمد که علیت را درک نمی‌کنیم. اشکال بر این پیش فرض استوار است که خود حواس بدنی و دریافت حسی یک واقعیت خارجی است.

همه ادراکات انسان شاید جز اندکی مانند ادراکات حضوری و فطریات اولی از تصورات بسیطی حاصل شده که خود از حواس بدست آمده است؛ بنابراین اگر درباره اصطلاح فلسفی معینی شک کردیم کافی است تحقیق کنیم تصور مفروض از کدام انطباعات ذهنی گرفته شده است. اگر موفق به کشف منشأ آن در ادراکات حسی نشدیم احتمال مهمل بودن آن لفظ وجود دارد.

ما فقط اقتران و تعاقب مکرر امور و اشیا را بدون فهم رابطه حقیقی میان آن‌ها به تجربه می‌آموزیم. پس از اینکه موارد متعدد یکسان ظاهر می‌شوند مفهوم رابطه ضروری بین علت و معلوم در ذهن به وجود می‌آید. تمام استنتاج‌های ما از تجربه به‌واسطه عادت است نه در نتیجه تعقل و استدلال منطقی و عادت است که به ما می‌آموزد در آینده نیز وقوع همان سلسله وقایعی گذشته را انتظار داشته باشیم.

ما می‌توانیم تصور کنیم که در جریان طبیعت ممکن است تغییری رخ بدهد بی‌آنکه گرفتار تناقض یا امتناع شویم. علیت مقوله‌ای پیشینی نیست که ما آن را فارغ از تجربه کشف کرده باشیم. همچنین هر چیزی که از تجربه آن را کشف می‌کنیم تا از استدلال استقرایی تبعیت نکرده باشیم معتبر نیست. اما بنیاد استدلال استقرائی بر یکنواخت بودن سیر طبیعت است که خود از تجربه استنتاج شده است و این دور باطل است.

اینکه ما در برخی موارد مثل تعاقب شب و روز حکم به علیت نمی‌کنیم دلیل بر وجود خارجی علیت در موارد دیگر نیست. درست است که تصور ما از علیت غیر تصور ما از تعاقب است اما اینکه بگوییم تصور علیت منشأ صحیح دارد دلیل می‌خواهد. حکم ذهن به رابطه ضروری میان علت و معلوم به معنی عقلانی بودن این رابطه نیست.

گفته شده هرچند معرفت ما باتجربه آغاز می‌شود و اگر تجربه نباشد مفاهیم مرتبط با آن نیز حاصل نخواهد شد اما لازم نمی‌آید که همه ناشی از تجربه باشد. ممکن است قوه ادراک عناصر پیشینی را از درون خود به هنگام ادراک حسی فراهم کند. برای رد شکاکیت صرفاً کافی نیست که احتمال دیگر درباره پیدایش قواعد تجربی ارائه شود بلکه باید این گزاره اثبات شود که باورهای ما به‌درستی نشان می‌دهند که اشیا در واقع چگونه‌اند.

بعد از مسئله علیت بحث از استنتاج باید از هست یا هست از باید مطرح است که نقش مهمی در پژوهش کلامی و اخلاقی دارد. در اینجا منظور نفی رابطه منطقی میان گزاره‌های انشائی و ارزشی با گزاره‌های اخباری و واقعی است.  

به‌عبارت‌دیگر از گزاره‌های توصیفی و خارج از حوزه‌ اخلاق که در مورد امور واقع بحث می‌کنند و محمول به کار گرفته شده در آن‌ها از نوع اخباری است نمی‌توان احکامی اخلاقی استنتاج نمود که محمول آن‌ها از نوع ارزشی و انشائی است و به‌عکس از احکام اخلاقی نمی‌توان درباره امور واقع نتیجه گرفت.

میان مفهوم هست و بایست تفاوت بنیادین وجود دارد؛ بنابراین نمی‌توان نتیجه بایست را از طریق برهان و قیاسی متشکل از مقدمات واقعی و اخباری استنتاج کرد که از هست سخن می‌گویند. ما نمی‌توانیم از هرگونه مقدمات هر نتیجه‌ای بگیریم زیرا نتیجه حاصل دو مقدمه است.

برای اثبات امکان استنتاج باید از هست شواهدی از استدلال اخلاقی آورده‌اند که در آن مقدمه‌ای از جنس نتیجه مخفی شده است و با کشف مقدمه می‌توان مغالطه این‌گونه استدلال را نشان داد. هر استدلال منطقی که در ظاهر از هست به باید یا باید به هست می‌رسد در مقدمات یک گزاره از جنس نتیجه دارد و اگر چنین نباشد استنتاج ممکن نیست.

بایدهای اخلاقی را نمی‌توان ضرورتی دانست که نسبت هستی‌ها را توصیف می‌کند. زیرا آن چه به‌واسطه غیر یعنی انسان ضرورت و تحقق می‌پذیرد ارتباطی به ارزش اخلاقی ندارد که حاکی از ضرورتی است که سبب تحقق اراده بر فعل اخلاقی می‌شود. بحث در اینجا معرفت‌شناسی حکم اخلاقی نه هستی‌شناسی فعل اخلاقی است.

به فرض که بین فعل اخلاقی و کمال مطلوب انسان رابطه برقرار است ولی منشأ حکم اخلاقی غیر از مفاد مستقیم آن حکم است. بایدونباید اخلاقی ناظر به رابطه فعل و فاعل نه رابطه فعل و نتیجه است. رابطه نتایج و احکان خود مشمول مغالطه استنتاج باید از هست می‌شود چرا که از نتیجه فعل اخلاقی که امر واقع است به‌حکم اخلاقی می‌رسد. برای نمونه از این که ریاضت بدنی باعث رشد معنوی و کمال نفس می‌شود نتیجه می‌گیرند باید این کار را انجام داد.

مغالطه استنتاج باید از هست به‌مراتب بیشتر با مناقشه و اعتراض مواجه شده است و محور مباحث فلسفی قرار گرفته اما استنتاج هست از باید کمتر مورد بررسی قرار گرفته است اما اگر نادرستی استنتاج بایست از هست در اخلاق را بپذیریم به‌طریق‌اولی باید عدم استنتاج هست از بایست را پذیرفت و این باید به دلایل منطقی نه دلایل اخلاقی است. اگر از امور واقع نمی‌توان اعتبار اخلاقی را نتیجه گرفت پس از اعتبار اخلاقی نیز نمی‌توان به امر واقع رسید.

شکاکیت در منطق این ایده که اگر چیزی منطقاً صادق باشد، لاجرم باید در دنیای واقع صدق داشته باشد را رد می‌کند. یکی از مشهورترین نظریات در باب صدق و کذب قضایا نظریه مطابقت است؛ بنابراین نظریه راستی و صدق همان سازگاری اندیشه با واقعیت است درحالی‌که از نظر شکاک مفهوم حقیقت به‌عنوان مطابقت فکر با واقع دست‌کم در حوزه علوم حصولی مطلوبی غیر قابل حصول است. باید توجه نمود که صدق‌ و کذب‌ در وادی‌ تصورات‌ و مفاهیم‌ جریان‌ ندارد و تنها در نسبت به امر واقع می‌توان مطابقت را مورد تردید قرارداد.

نظریه مطابقت جامع نیست از این نظر که بسیاری از قضایای ریاضی و معقولات منطقی و امور معدم را در بر نمی‌گیرد. مفاهیم کلیت و امکان و تسلسل از جمله مفاهیم منطقی است که مشمول نظریه تطابق نمی‌شوند؛ بنابراین نظریه مطابقت که زیربنای منطق و فلسفه در نظر گرفته شده در اثبات برخی مفاهیم کلیدی منطقی و فلسفی ناتوان خواهد بود.

یکی از مفروضات نظریه مطابقت این است که غیریت باورها از واقعیت‌ها مانع نمی‌شود که باورها نسبتی با واقعیت‌ها داشته باشند. این در حالی است که تطابق ایده و واقع آنگاه قابل تصدیق است که با یکدیگر مغایرت نداشته باشند. اتفاقی که در عالم ذهن و زبان رخ می‌دهد با اتفاقی که در عالم خارج می‌افتد لزوماً یکی نیست. 

پیش‌فرض مهم نظریه مطابقت واقع‌گرایی است. یعنی ملتزم باشیم که واقعیتی مستقل از ذهن ما وجود دارد و ذهن انسان را در کشف واقعیت توانمند بدانیم. تمام کلام بر سر این است که انسان چگونه از واقع اطلاع دارد. برای این که به صادق بودن قضیه‌ای علم پیدا کنیم باید هم واقع و هم قضیه را ملاحظه و مقایسه کنیم. اگر به واقعیت دسترسی نداریم که نمی‌توان به مقایسه واقع و قضیه پرداخت و اگر به واقعیت دسترسی داریم نیازی به مقایسه نیست. به‌عبارت‌دیگر آنچه ما می‌دانیم فقط همین صورت‌ها و قضایای ذهنی است و اتکا به باورهای ذهنی برای اثبات مطابقت ذهن با واقع مستلزم دور است چرا که صدق این باورهای ذهنی خود نیازمند اثبات مطابقت است.

درست است که نظریه مطابقت با اشکالات ویرانگر مواجه است اما همچنان با مبنا قراردادن واقعیت نظریه‌ای درست است و آنچه باید در آن تشکیک کرد نه لزوم مطابقت با واقع بلکه انتقال از ذهن به‌عین به‌وسیله منطق است. در مقابل نظریات دیگر مطرح شده که هر یک کم یا بیش با اشکالات اساسی مواجه شده و بدتر اینکه از اصل مبنایی معرفت فاصله گرفته‌اند.

برخی از شکاکیت به ایده آلیسم یا ذهن‌گرایی رسیده‌اند ولی در حقیقت شکاکیت با ایده آلیسم سازگار نیست. شک به معنای پذیرش ضعف و نقص معرفتی است درحالی‌که‌اید آلیسم نوعی مطلق اندیشی و جزم گرایی به‌حساب می‌آید. ایده آلیسم بر خلاف شکاکیت به معنی اذعان به ضعف نیست بلکه راهی برای انکار ضعف‌های معرفتی است.

در مقدمه بحث گذشت که شکاکیت بدون فرض واقعیت ممکن نیست و اگر واقعیت ملاک معرفت نباشد دیگر جایی برای شک یا همان پرسش از مطابقت ذهن و عین باقی نمی‌ماند. اگر جهان تابع و حاصل ذهن باشد دیگر جهل و شک و خطا در شناخت امر واقع بی‌معنا است.

اگر شکاکیت امور عقلی محض را بی‌اعتبار می‌کند ایده آلیسم فلسفه را به ذهن شناسی و ذهن‌باوری تقلیل می‌دهد که دقیقاً بر خلاف هدف شکاکان است. همین اتفاق بار دیگر در فلسفه زبانی افتاد که به‌جای تأکید بر نقش ذهن بر نقش زبان در ساختار جهان اصرار می‌ورزد و حد جهان را با حد زبان یکسان می‌پندارد.

شکاکیت نمی‌تواند مبنایی برای حس‌گرایی یا تجربه‌گرایی باشد. انکار علیت از جانب شکاکان واقع‌نمایی علوم‌تجربی را زیر سؤال می‌برد. دلایل شکاکیت همان‌طور که شامل معرفت عقلی می‌شود شناخت تجربی و حواس بدنی را هم از اعتبار می‌اندازد. واقعیت که شکاک در شناخت آن تردید دارد شامل حواس بدنی و محسوسات خارجی نیز می‌شود. این تذکر لازم است که کاشف از واقع نبودن علوم طبیعی به معنی بی‌فایده بودن این علوم در زندگی بشر نیست همان‌طور که به معنی نفی نتایج این علوم هم نیست.

ادله شکاکیت اعتبار هرگونه معرفت حاصل از ادله قطعی یا ظنی را نفی می‌کند. اگر شناخت واقع و اثبات واقعیت ممکن نباشد هیچ تفاوتی میان قطع و ظن نیست و نمی‌توان برای فرار از شکاکیت به اعتبار گمان و اطمینان پناه برد. دلایل شکاکیت به‌طریق‌اولی درباره گمان و اطمینان هم صادق است و هیچگاه نمی‌توان ظن را هم‌ ردیف قطع و یقین اعتبار داد.  

ذهن‌گرایان در نقد شکاکیت به مغالطه‌ آشکاری رسیده‌اند و ناشناختنی بودن را دلیل عدم وجود می‌گیرند. از نظر منطقی نیافتن بیانگر نبودن نیست. شکاک در امکان معرفت و اثبات واقعیت تردید دارد ولی معرفت و واقعیت را نفی نمی‌کند. 

این ادعا که ما هیچ شناختی نسبت به‌واقع نمی‌توانیم داشته باشیم یک مغالطه همه یا هیچ است چون راه‌های میانه زادی دراین‌بین وجود دارند که هم از شکاکیت مطلق و هم از اعتماد بیش از اندازه به توانایی عقل مانع می‌شوند.

قوای ادراکی نیز بخشی از جهان واقعی به شمار می‌رود و کارکرد آن تابع خواست فرد نیست. به همین دلیل چگونگی به‌نظررسیدن چیزها از اختیار فرد خارج است. برای نمونه رنگ و شکل آن چه در ذهن انطباع می‌یابد از یک منظر واحد در کنترل فرد نیست و ذهن در تغییر آن عاجز است. 

این که جهان این‌گونه به نظر می‌رسد می‌تواند به این معنا باشد که جهان واقعی به‌گونه‌ای است که برای ما این‌گونه نمودار می‌شود و می‌تواند منشأ عینی داشته باشد اما از طرف دیگر می‌تواند صرفاً تصاویر غیرقابل‌تغییر باشند نه واقعیتی که در ذهن منعکس می‌گردد.

درهرصورت وجود عقل به‌عنوان قوه ادراک و واقعیتی خارج از اراده عقل به شهود عقلانی ادراک می‌شود هرچند عقل چگونگی و چیستی واقعیت را نداند. حتی اگر تصور ما از آنچه واقعی می‌پنداریم منشأ خارجی نداشته باشد باز واقعیتی را باید فرض کرد که این ثبات در ذهنیت ما نسبت به واقعیت عینی را توجیه کند.

همین ثبات در ذهنیت باعث می‌شود که شکاک هرچند در بالاترین درجه شکاکیت باشد نسبت به حفظ برخی امور از جمله حیات و سلامت بدن حساس باشد و آن چیز که مرتبط با حفظ بدن و تأمین غرایز است را دنبال کند. هیچ شکاکی پیدا نمی‌شود که به خارج از ذهن اهمیت ندهد و نسبت به نفع و ضرر خود بی‌تفاوت باشد.

حتی شکاکان نیز بنابر فطرت به عقل ابزاری توجه دارند که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص می‌دهد، هرچند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت ندهند. عقل ابزاری به ساماندهی امور دنیایی و پیش‌بینی وقایع آینده و نتیجه اعمال با دانش و ابزار متناسب می‌پردازد.

حال که نه قطع و یقین موردنظر عقل‌گرایان حاصل است و نه می‌توان به ذهن‌گرایی و اعتبار ظنون مراجعه کرد راهی جز ندانم گرایی باقی نمی‌ماند اما فطرت انسان نمی‌تواند نسبت به حقیقت هیچ گرایشی نداشته باشد. وجود علم حضوری نفس و امور تغییرناپذیر در ساختمان ذهن دلیلی بر خلقت یا فطرت خاص عقل است. تمام کوشش بشر برای شناخت امور مختلف اعم از واقعی و ذهنی فقط با همین ساختار اولیه عقل قابل‌توجیه است.

برخی افکار تقریباً در همه‌جا و همه زمان‌ یافت می‌شوند و حتی می‌توانند خودبه‌خود ایجاد شوند. این افکار ساخته‌وپرداخته انسان‌ها نیستند هرچند برخی با کوشش ذهنی که خود نشان وجود فطرت است این افکار را نفی کنند. از جمله افکار فطری می‌توان به برخی مبانی اعتقادی و اخلاقی و حقوقی ادیان اشاره کرد. فطریات هرچند می‌تواند دچار ابهام باشد اما اصل وجود ساختار خاص عقل بشر را نمی‌توان به‌صرف ابهام در شناخت مورد تردید قرارداد. فطرت قابل تغییر نیست ولی اسباب مختلفی می‌تواند انسان را از فطرت غافل نماید که با تذکر در شرایط خاص یا توسط افراد بخصوص می‌توان دوباره به ساختار اولیه عقل بازگشت.

پذیرش عقل فطری نافی شکاکیت نیست. ادله شکاکیت وسواس فکری و توهم علمی را در هم می‌شکند و راه عقل را برای مراجعه به فطرت باز می‌کند. در واقع شکاکیت معرفت علمی و فکری را بیش از اصل معرفت نفی می‌کند و با آشکارسازی جهل بشر در مسائل روبنایی و زیربنایی احتیاج به معرفتی فراتر از حدود انسانی را گوشزد می‌کند.

این‌گونه نیست که با پذیرش فطرت آثار شکاکیت در حوزه فکر و علم از میان برود. غالب تحلیل‌ها و قاعده‌ها و قیاس‌ها در علوم‌انسانی و تجربی پایه و ریشه فطری ندارند. شکاکیت به ما نشان می‌دهد که چگونه نمی‌توان به ذهن به‌عنوان فاعل شناسا اعتماد کرد. شکاکیت انواع ایدئولوژی را نفی می‌کند و سنت را در مفهوم کلی اعتبار مضاعف می‌بخشد و دین را به جایگاه واقعی خود در زندگی بشر باز می‌گرداند. مهم‌تر از همه شکاکیت هرگونه مدیریت کلان بر ابعاد مختلف زندگی بشر را ناممکن می‌نماید جز آن که شخص به علمی فراتر از توان عادی بشر متصل باشد.

تعریف ادیان از عقل و یقین با تعریف متداول در علوم عقلی متفاوت است. عقل در متون دینی حقیقتی روحانی و موجودی مستقل است که بااخلاق و دیانت و فطرت در ارتباط است؛ بنابراین نفی عقل یا به عبارت دقیق‌تر ذهن در بحث از شکاکیت هیچ تعارضی با متون دینی در تأیید عقل ندارد بلکه تعریف خاص متون دینی از عقل در واقع اعتبار اساسی را به وجود روحانی و مطابقت دین می‌دهد. یقین نیز در گفتمان دینی درجه برتر و کامل ایمان است که با عمل بر اساس ایمان نه مقدم بر ایمان و نه به‌واسطه استدلال حاصل می‌شود. در این نگاه ایمان نیز یک کارکرد مهم عقل محسوب می‌شود و نباید ایمان را در تضاد با عقل دانست.

پیش‌فرض عالمان دینی این بوده که در باب ایمان دینی شک ارزشی ندارد. اما ایمان ابعاد فراتر از آگاهی دارد که می‌تواند با شک سازگار شود یعنی با شک معرفت‌شناسی هم می‌توان مؤمن بود. ایمان علاوه بر آگاهی با عواطف و اختیار انسان گره‌خورده و شخص می‌تواند بر اساس دلایل غیر ذهنی به یک مسئله ایمان داشته باشد. باورهای علمی و فلسفی هرگز با عقاید دینی از جهت رسوخ و نفوذ قابل قیاس نیستند. 

دو نوع ایمان‌گرایی متصور است یک نوع ایمان‌گرایی افراطی که شرط ایمان را مخالفت با علم و عقل می‌‌پندارد و دیگر ایمان‌گرایی معتدل که ابطال و اثبات متعلق ایمان به‌وسیله دلایل عقلی و علمی را ناممکن می‌داند. آنچه میان مؤمن و ملحد فرق می‌اندازد تحقیقات علمی یا کلامی نیست. چنین نیست که مؤمن به استناد آزمون علمی یا دلیل عقلی راه خود را از ملحد جدا کرده باشد.

در ایمان همچنان برخی شروط موجه بودن باور ضروری است. ایمان به عقاید متضاد و متناقض ممکن نیست. توجه به رابطه تضاد و تناقض حتی نزد شکاک نیز پذیرفته است. احتمالات مختلف و باورهای ناسازگار بسیار در معرض ایمان قرار دارند که انسان را ناچار به گزینش می‌کند. از طرف دیگر انسان برای ایمان نیازمند محرک درونی است و این با دلیل میسر می‌شود. همچنین در شناخت دلایل ساختار منطقی ذهن و پرهیز از انواع مغالطه لازم است.

ایمان گرا در باور نیازمند دلیل است اما از آنجا که قطع و یقین موردنظر عقل‌گرایان را ناممکن و نامطلوب می‌شناسد در پذیرش باورها نیز دنبال دلایل متناسب با نتیجه مطلوب یعنی ایمان است. بدین صورت بسیاری دلایل که از نظر علمی و عقلی قابل مناقشه است می‌تواند برای توجیه ایمان به یک مسئله کافی باشد و شخص در ایمان می‌تواند از اشکالات مانع جزمیت و قطعیت موردنظر عقل‌گرایان چشم‌پوشی نماید.

پس از طی مقدمات لازم برای ایمان به یک مذهب بحث از اعتبارسنجی منابع دینی پیش می‌آید چرا که نمی‌توان هر مطلب را به دین نسبت داد. در اینجا نیز ایمان گرایان بر خلاف ذهن‌گرایان در پذیرش منابع دینی به کمترین دلیل اعتبار که موجب ایمان گردد اکتفا می‌کنند و بعد از اثبات اعتبار منبع در مراجعه به متن معتبر تا زمانی که دلیل غیر قابل مناقشه بر ابطال متنی در دست نباشد که ایمان را مانع شود یا زایل کند، خود را در ایمان به محتوای معتبر دینی موجه می‌دانند. این بدان جهت است که قطع حاصل برای ذهن را در اصول دین ملاک نمی‌دانستند و نمی‌توان مسائل روبنایی دین را نیازمند پایه معرفتی محکم‌تر از مسائل زیربنایی دانست.

 

۰ نظر ۳۰ تیر ۰۱ ، ۱۹:۴۹
شیخ محمد سبحانی

 

📌توحید از عرفان وجودی تا کلام فلسفی

#عارف مسلمان با تفکر در ذات خدا او را به وجود تقلیل داد. ذات خدا همان وجود شد تا بی‌نهایت و نامحدود بودن ذات خداوند به وجود خدا برسد. وجودی که حقیقتی فراتر از سایر اوصاف و مشابه وجود سایر موجودات در نظر گرفته شد. حاصل این تناقضی شد میان وجود مخلوق و وجود خالق که در طول یکدیگر قابل تصور و تحقق نبودند. 

عدم محدودیت در وجود ، غیر از بی‌نهایت کمی است. وجود نامحدود هر غیر را از هر جهت نفی می‌کند تا جایی که فرض وجود محض حتی فرض هر غیر را ناممکن می‌نماید. نزد عارف ذات الهی وجود بی‌نهایت است و هر چه غیر او موجود فرض شود به وجود است که موجود شده است. در این صورت وجود ذهنی و علم حضوری و #شهود #عقل هم نفی می‌شود که آغاز #شکاکیت حتی در مدعا اصالت وجود و وحدت وجود است. یعنی با یک تحلیل دقیق عرفان وحدت وجود ، نظامی خود ویرانگر است. 

بدتر آن که برخی با مقسم قرار دادن وجود به دنبال اثبات ذات خدا بوسیله عقل می‌روند. بعد از فرض اصالت و وحدت برای وجود آن را به واجب و ممکن تقسیم می‌کنند. گذشته از مصادره به مطلوب بودن این مقدمه در اثبات عقلی وجود خداوند پیش از اثبات وجود خارجی برای وجود واجب یا وجود مستقل، اساس تقسیم با تحلیل دقیق ارائه شده در ادامه نفی می‌شود؛ چرا که وجود مستقل جایی برای وجود رابط باقی نخواهد گذاشت. 

از این نقطه دست و پا زدن عارف برای جمع میان وجود خالق و مخلوق آغاز می‌گردد. در این نقطه عارف از تجلی ذات سخن می‌گوید تا این تناقض را حل نماید. نظریه‌ای که هیچگاه تصویر قابل فهمی از آن ارائه نشده است. به سادگی می‌توان خود تجلیات را نیز مشمول این سؤال کرد که عین ذات هستند یا غیر ذات که اگر عین ذات باشند، توجیه‌گر غیر نتوانند بود و اگر غیر ذات باشند، حقیقت بسیط و مطلق وجود مخدوش گردد. 

از اینجا به صفات خدا می‌رسیم از جمله وصف وجود و ثبوت که در نظر متکلم عین ذات خداوند و قابل شناخت است. کلامی به امکان شناخت معنی اسما و صفات خداوند باور دارد و در عین حال معتقد است که صفات خدا را باید به گونه‌ای شناخت که از هر محدودیت مبرا باشد. شرطی که شناخت صفات را برای ذهن محدود انسان ناممکن می‌سازد. برای رفع این تناقض متلکم شناخت اصل یک معنا را از شناخت حدود آن تفکیک می‌نماید. در صورتی که هیچ معنایی بدون حدود ذهنی قابل تصور نیست. 

در اینجا باز پرسش را متوجه اصل معنا می‌کنیم که عین ذات و غیر قابل شناخت است یا غیر ذات و قابل شناخت است. 

متکلم راه فرار دیگر می‌یابد و رابطه صفات با ذات را این گونه تأویل می‌کند که صفات کمالی همان وجود یگانه با حیثیت‌های مختلف است. ولی هیچگاه توضیح نمی‌دهد که چگونه تصور ذات خداوند با تصور حیثیات مختلف قابل جمع است. 

در واقع هیچ تفاوتی بین این پرسش که رابطه صفات با ذات چیست و این پرسش‌ها که فرق صفات با حیثیات و رابطه حیثیات با ذات چیست ، وجود ندارد و متکلم تنها صورت مسئله را عوض می‌کند؛ در آخر نیز بجای پذیرش محدودیت ذهن مدعی می‌شوند که این تناقض گویی ، قابل درک است ، ولی با لفظ و زبان بیان شدنی نیست.

با آنکه سر این مدعیات میان اهل عرفان و کلام نزاع تاریخی وجود دارد ، آنچه بیان شد گفتار دقیقترین عارفان و کلامیان است که ارزش بازگویی و بررسی داشت. 

همانطور که شناخت ذات ممکن نیست ، شناخت رابطه ذات با مخلوقات اعم از اشیاء و اوصاف نیز برای ذهن بشر ناممکن است و هر چه بیان شود تنها باید در جهت تنزیه ذات پروردگار باشد.

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۱ ، ۱۸:۴۳
شیخ محمد سبحانی

 

📌کلام جدید و دفاع مذهبی روز
✍️#الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی 
با هجوم اندیشه مدرن و دستاوردهای علوم تجربی به جوامع اسلامی ، متفکران اهل تسنن بیشتر از همه در مواجهه با استعمارگران غربی به خصوص در هند و مصر به تضاد مدرنیته و مذهب تسنن پی‌بردند.
مسائلی چون حقوق مردم و حاکمیت، جایگاه زن در جامعه، خلقت انسان و جهان، مناسک و احکام دینی، حقیقت وحی و اعجاز، آزادی عقیده و آزادی اجتماعی، رابطه عقل و دین و.... از جمله موارد اختلاف اسلام سنی با دنیای مدرن بود.
همچنین گذشت زمان نشان داد جوامع یا افرادی که به علم جدید نزدیکتر می‌شوند بیشتر از باورهای کهن دینی فاصله می‌گیرند.
«البته کسانی که اعتقاد راستین به باور های خود ندارند و در مقابل زرق و برق های نوظهور به اشکال مختلف منفعل و اثر پذیر میشوند.»

متفکران سنی در دفاع از اسلام دو گونه واکنش داشتند:
🔹 ارائه خوانشی جدید از باورها و ارزشهای اسلامی 
🔹 برخورد سلبی با دستاوردها تجربی و اندیشه نوین 

روشنفکران دینی به دنبال ارائه خوانشی مدرن از اسلام دو شیوه را در پیش گرفتند که بوسیله یکی تعالیم مخالف با قطعیات علوم جدید و مبانی عقلانیت مدرن را توجیه کنند و بوسیله دیگری برای تعالیم اسلام توجیه قابل پذیرش برای علم و عقل مدرن دست و پا کنند. 

1- تأویل گرایی :
در حوزه معارف ، تفسیر ظاهری و سطحی مذهب تسنن از متون دینی در برخی موارد منشأ پندار تضاد میان دستاوردهای علوم تجربی و فلسفه غربی با آموزه‌های اسلام شده؛ از مسطح بودن زمین تا خلقت انسان از خاک تا نشستن خداوند بر عرش و.... نمونه‌هایی از نگاه حسی به معارف دینی است.
در رویارویی با این اشکال برخی با رویکرد باطن گرایانه سعی در تأویل متون دینی و انطباق آن با معارف تجربی داشته‌اند‌ و با اندیشه بشری به توجیه جهان بینی و انسان شناسی وحیانی پرداخته‌اند. در برخورد با دستورات عملی دین باطن گرایان اهداف وضع این قوانین و بعثت انبیاء را مورد توجه قرار دادند تا جایی که برخی قالب‌های دینی را برای زمان حاضر ناکارآمد پنداشتند.
در این رویکرد فقیهان می‌بایست به کشف اغراض تربیتی و اخلاقی احکام در زمان پیامبر ص بپردازند و متناسب با عقلانیت مدرن و مقتضیات زمان قالب‌های نوین ارائه دهند.

2- حس گرایی :
گروهی از متفکران سنی در دفاع از احکام شرعی سعی در توجیه آن با نگرش شبه ماتریالیستی داشتند. در این جریان فکری وجوب روزه برای سلامتی ، نماز برای آرامش روانی ، زکات برای رفع فاصه طبقاتی ، حجاب برای مصونیت اجتماعی ، طهارت برای بهداشت و حرمت زنا برای تداوم نسل ، ممنوعیت شراب برای جلوگیری از جرایم و هر یک از احکام واجب و حرام برای هدفی دنیایی توجیه شد. در این جهت برخی تلاش داشتند با استفاده از دستاوردهای علمی جدید و تفسیر علمی متون دینی نشان دهند که اسلام حقایق کشف شده توسط علوم تجربی را هزار سال پیش بیان کرده تا بدینوسیله حقانیت اسلام درحوزه‌های کیهان شناسی، پزشکی و... را ثابت کنند. 
 
روشنفکران دینی با پذیرش دستاوردهای علم تجربی و دنیا مدرن سعی داشند اسلام سنی را از تضاد با آن کنار بکشند. باطن گرایی اسلام را از دنیا و زندگی کنار گذاشت و حس گرایی اهداف و آموزه‌های دین را به امور حسی مورد پذیرش دنیا مدرن تقلیل داد. 

همین دو روش در واکنش به دنیای مدرن توسط کسانی که فقط به حس گرایشی، به شیعه دارند نیز در قالب دفاع مذهبی روز و کلام جدید عرضه گردید.
هر چند همه تحقیقات کلامی جدید مردود نیست اما این تحقیقات در بستر فرهنگ و عقاید امامیه کمتر مفید بوده است.
حس گرایی بکار گرفته شده در دفاع مذهبی روز با معارف شیعه همخوانی ندارد و عمده متون دینی شیعه بخاطر باطن گرایی موجود در معارف روایی کمتر از متون دینی اهل سنت با عقل مدرن ناسازگار است.

شیعی سازی علوم اسلامی بر اساس متون روایی و معارف اهل‌بیت به صورت زیر بنایی و در تمامی ابعاد لازمه پاسخگویی به مسائل جدید اعتقادی و فقهی به صورت مستقل و بدون انفعال یا جزم اندیشی است. البته در این میان تفسیر معصومانه از حقایق دینی که اکنون جامعه بشری از آن محروم است در کنار نوآوری در تحقیقات تجربی می‌تواند در پاسخ بسیاری از پرسش‌ها مؤثر باشد.

📌برشی از مباحث کلامی محقق مدقق استاد دکتر سید صائب هاشمی نسب 

#کلام  #دین_شناسی  #روشنفکری_دینی #اهل_سنت

۰ نظر ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۰۲:۲۴
شیخ محمد سبحانی


🔷 #ولایت ، امتیاز ویژه ی برگزیدگان الهی (صلوات الله علیهم اجمعین)

#شرک_در_ولایت

در ضمن روایتی طولانی ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نکات مهمی در مورد روی برگرداندن از اوصیای راستین (علیهم السلام) و پیروی والیان باطل بیان شده که خلاصه ای از آن ها تقدیم می شود.

▪️«خداوند امر خود را به احدی از مخلوقاتش- چه فرشته یا پیامبری- واگذار ننموده، بلکه توسط فرشته ای، پیامبری فرستاده و او را مأمور ساخته است که با علمی که در اختیار او نهاده شده، بندگان را به آنچه خداوند می پسندد، راهنمایی کند».

✔️«هنگامی که شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد، خداوند به ایشان وحی فرمود: 
مدّت نبوّتت به آخر رسیده است، پس علم و یادگارهای نبوّت را به علی بن ابی طالب علیه السلام تحویل بده. زیرا من هرگز این علم و میراث پیامبری را از نسل تو قطع نخواهم کرد، همچنان که در خاندان انبیای گذشته (علیهم السلام) قطع نکردم».

▪️«پس این فضیلت انبیاء و اولیاء و خلفای الهی (علیهم السلام) است، که والیان امر خدا و اهل فهم علوم الهی هستند. پس هر کس پیرو آنان باشد نجات خواهد یافت،و هر کس ولایت و #علم الهی را در مورد غیر برگزیدگان خداوند و خاندان پیامبری قرار دهد، با امر خداوند عز و جلّ مخالفت کرده است؛ 
⬅️ جاهلان و متکلّفان بی هدایت را والیان امر خدا قرار داده و گمان کرده اند که اینان اهل دریافت علم الهی اند! 
از وصیّ راستین #منحرف گشته و فضل خدا را در جای خود قرار نداده اند، پس گمراه شده و پیروان خود را گمراه کرده اند، و روز قیامت برای اینان حجّتی نیست. بلکه حجّت فقط در میان آل ابراهیم (علیهم السلام) است.»

▪️«خداوند متعال اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) را پاک ساخته و برایشان اجر مودّت قرار داده و ولایت را برایشان جاری ساخته است...
پس از همان افرادی که ولایت و طاعت و مودّت و علم خدا میان آن هاست پیروی کنید و از آنان بیاموزید، که شما را خدا می رسانند. و از غیر راه ایشان، هیچ ولایتی به خداوند متّصل نمی شود.
پس هر کس اینگونه بود بر خداوند است که گرامیش بدارد و عذابش نکند.
و هر که از راهی غیر آنچه امر خداست نزد او آید، بر خداوند است که ذلیلش نموده و عذابش کند...».

◀️منبع: کمال الدین ص ۲۱۸، کافی ج ۸ ،۱۱۷

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۱
شیخ محمد سبحانی

 

📌انتظار بشر از #دین و #فقه 

انتظارات #معقول و منطقی از دین در حقیقت همان اهداف خداوند از نزول دین را تشکیل می‌دهند. بین انتظارات معقول و موجه از دین و قلمرو دین ارتباط مستقیمی بر قرار است ، بدین معنا که ما موظفیم انتظارات خود از دین را با قلمرو دین موزون و هماهنگ کنیم. انتظار اینکه دین یا #وحی جای #عقل و #تجربه بشری را بگیرد و مشکلات #علمی و #فرادینی بشریت را نیز حل کند انتظاری است نامعقول و ناموجه و غیرمنطقی ؛ زیرا چنین انتظاری از دین به خصوص در غیبت #امام معصوم و صاحب وحی امکان پذیر نیست. قلمرو دین را از روی انتظارات نامعقول بشر از دین نمی‌توان تعیین کرد. دین در حقیقت و اصل خود برای برطرف کردن نیازهای دینی آدمیان نازل شده نه برای برآوردن همه نیازها آنان. انتظار معقول از دین انتظاری است که از رهگذر دین برآورده شدنی است. بگذریم از اینکه ، تحقق این امر نیز در گرو این است که آدمی هنجارهای عقلانی را در فهم و #تفسیر دین و در عمل به دین مراعات کند. چیزی که خداوند از مؤمنان می‌خواهد این است که #عقاید و #اخلاق و #احکام الزامی دین را تصدیق و مراعات کنند ، اما در مواردی که خدا حکم الزامی ندارد ، مؤمنان آزادند امور فردی و #اجتماعی خود را بر اساس عقل و تجربه و #برنامه ریزی علمی سامان دهند. 
بنابر این ما موظفیم انتظارات خود از فقه و فقیهان را با غایت و کارکرد فقه و #تخصص فقهی موزون و هماهنگ کنیم. فقه راه حل همه #مشکلات بشر نیست و به تنهایی سعادت دنیا و آخرت مسلمانان را تأمین و تضمین نمی‌کند ، بلکه بر #عکس اگر فقه جای علوم دیگر مثل عقاید و #حقوق و اخلاق و #مدیریت و #سیاست و #اقتصاد را بگیرد دنیا و آخرت مسلمانان را تباه خواهد کرد. چنین انتظاری از فقیهان ناموجه و نامعقول است. نظریاتی که از سوی فقیهان در راستای پاسخگویی به چنین انتظاراتی ابراز می‌شود ، در حقیقت اظهار نظر فقهی و تخصصی نیست. تطبیق احکام فقهی بر موضوعات و اوضاع و احوال خاص در عالم خارج و نیز احراز شرایط فعلیت آن احکام ، از قلمرو تخصص فقهی بیرون است. #فقیه از آن نظر که فقیه است حق ندارد درباره موضوعات خارجی و #علوم_انسانی اظهار نظر کند ، یعنی اظهار نظر او در این مورد #مستند به #شرع نیست و دیگران هیچ الزامی در پیروی از این گونه اظهار نظرها ندارند.

🔻برشی از مباحث #استاد_محقق_دکتر_هاشمی_طباطبائی

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۱۵
شیخ محمد سبحانی

 

💠 دین شناسی علمی و تطبیقی

#علم #دین_شناسی  

علم ادیان یک علم تجربی و استقرائی و با روش توصیفی و تحلیلی و با تاکید بر سیر تاریخی و مقایسه ی سنت‌های دینی است. این علم از یک نظر، معرفتی درجه دوم است، یعنی به داوری و ارزش گذاری و تعیین حق و باطل ادیان نمی‌پردازد و هدف آن بیشتر فهم و توصیف و تحلیل است تا توجیه و دفاع از یک نظام اعتقادی و سنت دینی خاص. در این روش دین و باورها و مناسک مربوط به آن، به طور بی‌طرفانه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، در این رویکرد، دین با ملاک‌هائی سنجیده می‌شود که مربوط به خود دین نیست بلکه از بیرون دین گرفته شده و به عبارتی محصول عقل و تجربه بشر می‌باشد. در این رویکرد، که به مطالعه بیرونی مُصطلح گشته است محقق این قصد و انگیزه را ندارد که تا می‌تواند دین مورد مطالعه‌اش را از شبهه‌ها و ایرادها منزّه سازد و آن را عقلانی و موجّه نشان دهد بلکه در مطالعاتش با بی‌طرفی، به بررسی امتیازات مثبت و منفی آن دین می پردازد. روش دین‌شناسی تطبیقی، مطالعه بیرونی و بیطرفانه دین است.

 

این رشته از جهاتی با کلام یا الهیات یا علوم دینی بمعنی سنتی متمایز است:

الهیات یا علوم دینی همواره نگاه درونی به خود دارد بدین معنا که در تمامیتش یک پدیده اجتماعی- فرهنگی و بشری تلقی نمی‌شود؛ بلکه برعکس، منشأ آسمانی و فرابشری دارد حقیقت تامّه را در قالب دستورات و اعتقادات نشان می‌دهد و دیگران را بدان فرا می‌خواند. از این رو می‌توان عناصری در آن یافت که با عقلانیت بشر لااقل به معنی مدرن کلمه سازگار نباشد. الهیات یا علوم دینی حتی وقتی به تبیین دین می‌پردازد، تبیین علمی نمی‌کند بلکه بیان می‌کند؛ زیرا همواره خود بخشی از آن چیزی است که آن را بیان می‌کند به عبارت دیگر عقلانیت در خدمت تعمیم و وضوح آموزه‌های دینی است، بنابراین الهیات یا علوم دینی به معنی جدید کلمه علم نیستند. در حالی که دین تطبیقی یا همان دانش ادیان، یک رشته علمی محسوب می‌شود و دانشی بشری بوده و آموزه‌های آن باید تابع همه قوانین منطقی و علمی باشد. ولی الهیات و علوم دینی، علم به معنای جدید محسوب نمی‌شوند؛ چرا که با ملاک‌های جدید امروز، علم به دانشی می‌گویند که پدیده‌ای بشری بوده و با قوانین علوم تجربی سازگاری داشته و از قواعد علمی و منطقی موجود در علم تجربی تبعیت نماید. در حالی که چنین نبوده و علوم دینی پدیده‌ای آسمانی و فرابشری تلقی می گردند که خود دارای قواعد و زبان مخصوص به خود می‌باشد.

زبان الهیات بیانی است نه تبیینی ؛ زبان الهیات همان زبان دین است نه درباره دین ؛ الهیات یا کلام با خدایی که فراسوی این دنیا و انسان است، سخن می‌گوید، درحالی که مطالعات دینی جدید تکیه بر خدایی فراتر از عالم نمی‌کند. بنابراین زبان الهیات یا کلام سنتی زبان تمثیلی و مبتنی بر وحی است ولی مطالعات دینی جدید زبانی مشابه زبان علوم اجتماعی دارد و دین را همچون اسطوره و خرافه در بستر تاریخی-اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد نه همچون وحی آسمانی. 

به بیان دیگر الهیات گزاره‌هائی را به عنوان حقایق موجود در عالم هستی، بیان می‌دارد از خداوند و موجودات مجردی سخن می‌راند که فراتر از دنیا و عالم مادی است و پیرو و محکوم به قوانین مادی نبوده و با هیچ یک از قواعد مادی قابل توجیه نمی‌باشد؛ و نیز مجموعه مناسک و اعمالی را به انسان توصیه می‌کند تا در زندگی این جهانی به کار ببندد؛ در حالی که مطالعات دینی جدید، از گزاره‌هائی حکایت می ‌کند که ملت‌های گوناگون بدان اعتقاد دارند و مناسک و آئین‌هائی را گزارش می‌دهد که ملت‌های مختلف به اجرا در می‌آورند و گاهی اوقات به حالت‌هائی خاص نائل می گردند. مطالعات دینی جدید، اعتقادات و مناسک و حالت‌های خاص اهل یک دین را گزارش کرده و به توصیف آن می‌پردازد و گاهی اوقات به بررسی و تبیین این عقاید و مناسک و اعمال می‌پردازد.

 

در این روش استقرا ملاک شناخت ادیان قرار می‌گیرد. نتایج در این روش تنها درباره مورد پژوهش در زمان پژوهش موجه است. از آن جا که شناخت همه فرهنگ‌های دینی برای محقق ممکن نیست. پژوهشگران دین شناسی تطبیقی ناچار مشابه علوم تجربی به تعمیم متوسل می‌شوند و حکم جزء را به کل نسبت می‌دهند. هر چند در علوم طبیعی این روش درست باشد اما در شناخت پدیده‌های مرتبط با انسان از جمله دین موجه نیست. ادیان یا منشأ انسانی دارند یا توسط انسان‌ها گسترش یافته‌اند. 

نگاه علمی نسخه‌های اصیل ادیان را از نسخه‌های تحریف شده و تقلبی تفکیک نمی‌کند و همه را در یک سطح از اعتبار و اصالت لحاظ می‌کند. همین باعث می‌شود که خصوصیات یک نسخه یا خوانش نامربوط به حقیقت دین را به تمامی ادیان و مذاهب تعمیم دهد و زمینه قضاوت ارزشی درباره کلیت ادیان و مذاهب بر اساس داده‌های ناقص از یک نسخه و خوانش را فراهم نماید. در این روش با نفی منشأ الهی برخی ادیان هر دین متأثر از فرهنگ زمانه و ادیان گذشته فرض می‌شود.

 

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۵۵
شیخ محمد سبحانی

 

💠 شهادت ثالثه یکی از شعائر اصلی مذهب شیعه 

🔻یکی از دلائل شیعه بر مشروعیت شهادت ثالثه حفظ شعائر دینی و مذهب است؛ برای روشن شدن مطلب بحث شعائر از منظر لغت وشرع وکتاب بررسی میکنیم اصلاً شعائر به چه معناست و شعار به چه می‌گویند! 
مسئله دوم این است که آیا حفظ شعائر واجب است یا خیر. مسئله سوم این است که شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامی هست یا خیر. در رابطه با بخش اول باید بگوییم شعار از نظر لغت به معنای علامت است.

✍جوهری می‌نویسد:
و المَشَاعِرُ: الحواسُّ.. الشِّعَارُ: ما وَلِىَ الجسدَ من الثیاب..و شِعَارُ القوم فى الحرب: عَلَامَتُهُمْ لیعرفَ بعضُهم بعضا.

🔹شعار به معنای حواس است. 
شعار بدن عبارت از لباس‌هایی است که بدن را می‌پوشاند.و شعار هر قومی در جنگ به معنای علامت و پرچمی است که اعضای این سپاه یکدیگر را بشناسند.
📗📔نام کتاب : الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیة ، الجوهری، جلد : 2  صفحه : 699

✍ ازهری مینویسد:
شَعَائِر الله یُعنَى بهَا جَمِیع متعبَّدات الله الَّتِی أشعرَها الله، أَی جعلهَا أعلاماً لنا،

🔹شعائر الهی تعبدیاتی است که خداوند عالم آن‌ها را برای ما نشانه و علامت قرار داده است.
📗📔نام کتاب : تهذیب اللغة، الأزهری،  جلد : 1  صفحه : 266


❓❕سوال آیا شهادت ثالثه از شعائر دینی و مذهبی هست یا خیر؟؟علمای شیعه از جمله حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی و حضرت آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و همچنین حضرت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم ، شهادت ثالثه را یکی از شعائر بزرگ شیعه و از بارزترین رموز تشیع دانسته اند که ترک آن جایز نیست.

✍ آیت الله العظمی تبریزی میفرمایند:
الشهادة الثالثة فی الأذان صارت شعاراً للشیعة ویجب حفظ شعار الشیعة لتبلیغ الأمر بالوصایة للناس

🔸 امروزه شهادت ثالثه یکی از شعارهای شیعه محسوب می‌شود و واجب است این شعار برای تبلیغ امر وصایت حفظ شود، همان طور که شهادت بر رسالت تبلیغ رسالت است.
📗📔نام کتاب : الأنوار الإلهیة فی المسائل العقائدیة نویسنده : المیرزا جواد التبریزی    جلد : 1  صفحه : 139


✍ همچنین حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی مینویسند:
وقد أصبحت فی هذه الأعصار من أجلی أنحاء الشعار وأبرز رموز التشیع وشعایر مذهب الفرقة الناجیة فهی إذا أمر مرغوب فیه شرعاً وراجح قطعاً فی الأذان وغیره

🔸 شهادت ثالثه در این اثر جدید یکی از واضح‌ترین انواع شعائر شیعه و بارزترین رمز شیعه شناخته شده است.شهادت ثالثه یکی از شعائر مذهب فرقه ناجیه است.این امر، امری است مورد تأیید شرعی و در اذان یا غیر اذان راجح است.
📗📔نام کتاب : کتاب الصلاة نویسنده : الخوئی، السید أبوالقاسم   صفحه : 260


✍ حضرت آیت الله العظمی سید محسن حکیم میگویند:
در عصر ما شهادت ثالثه از شعائر ایمان و رمز تشبیع است و از این جهت هم رجحان شرعی دارد، و گاهی گفتن آن واجب می شود ولی نه به قصد جزئیت... زیرا حضرات شیخ طوسی، علامه (حلی)، و شهید و غیر آن‌ها شهادت داده‌اند به اینکه احادیثی در این زمینه وارد شده است.
📗📔نام کتاب : مستمسک العروة الوثقى نویسنده : الحکیم، السید محسن    جلد : 5  صفحه : 545


🔺 در قرآن صفا و مروه از شعائر الله محسوب شده است[سوره بقره آیه158] علت اینکه خداوندفرموده صفا و مروه از شعائر الله است، هرکسی حج بیت را انجام داد و طواف کرد یا عمره انجام داد اشکالی ندارد که بین صفا و مروه هم سعی را انجام داده باشداین است که جاهلیت بین کوه مروه و کوه صفا سعی می‌کردند. مسلمانان تصور می‌کردند این عمل یکی ازویژگی‌های زمان جاهلیت است و اسلام آن را برداشته است. درنتیجه شعار از نظر لغت عبارت است از چیزی که به عنوان پرچم دین یا نشانه‌های دین به حساب بیاید.وقتی می‌گوییم فلان چیز از شعائر حج است به معنای این است که از مناسک و علائم حج است.شعار نشانه‌ای از فرهنگ قومی است که می‌خواهند قیام کنند، امری را تأیید یا آن را محکوم کنند شعار به معنای دین، شعار به معنای تعبدات شاخص یک دین و شعار به معنای نشانه‌های عمده دینی است. یک مسلمان از غیر مسلمان یا یهودی از مسیحی و همدیگر شناخته می‌شود.به عنوان مثال دست بسته نماز خواندن به شعار اهل سنت و دست باز نماز خواندن به شعار شیعه تبدیل شده است. نکته دیگر باتوجه به روایت حضرت ثامن الحجج، امام رضا(علیه السلام) که فرمودند: رحم الله عبدا احیا امرنا خدا رحمت کند بنده‌ای را که امر ما را احیا کند یکی از اموری که در اینجا می‌توانیم استدلال کنیم شهادت ثالثه شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. 
شهادت ثالثه از اوامر اهل بیت علیهم السلام است.
اجرای اوامر اهل بیت مرضی اهل بیت علیهم السلام است.
بنابراین شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامیست و گفتنش واجب شرعی ست.

🔖برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۹
شیخ محمد سبحانی

 

📌 سلام علیکم و رحمةالله

همینطور که در حاشیه درس گفته شد.

حقیر عرضه داشتم که علت متفاوت بودن نسخ کتاب جناب سلیم بن قیس هلالی چیست.

و ایضاً به این متذکر شدیم ، که نظر حقیر دراین رابطه، مانند استاد معظممان سیدنا الأستاد آیت الله سید احمد مددی حفظه الله است.

 

🔸 عرض شد که

 جناب ثقة الاسلام کلینی رحمه الله ، اولین کسی بود که این کتاب  را پخش و نشر کرد.

و این کتاب در میان علماء و عوام شیعه بلااشکال بوده است ، و بنا بر شرایط آن زمان، قدرت علنی کردن عقاید شیعه نبوده و چون در آن صریحا و به شدت ، ملاعین اولی و دومی، و دستگاه خلافت زیر سؤال برده شده ، خواه‌ناخواه از اهالی یا علمای شیعه ، هرگاه کسی می‌خواست از آن کتاب نقل کند به حسب شرایطِ زمانی و مکانی و شرایط تقیه‌ای، آن را کم و زیاد می‌کرد.

 لذا نسخ کتاب متفاوت شده است.

بنابراین این در اصل کتاب هیچ شکی نداریم، چرا که متن کتاب خود موافق با عقاید شیعه است،اما شاید در بعضی از اجزاء إن قلت، داشته باشیم. که آن هم درجای خود چشمگیر نیست.

 

.

#کتاب_اسرار_آل_محمد #کتاب_سلیم_بن_قیس #کتاب #حوزه #حوزه_علمیه_قم #حدیث #حوزه_علمیه #رجال #کافی #کافی_کلینی #عقاید #دکتر_سید_صائب_هاشمی_نسب #سید_صائب_هاشمی_نسب #استاد_هاشمی_نسب #هاشمی_نسب #الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی #استاد_هاشمی_طباطبائی #کتاب_شناسی #اهل_بیت #فقاهت#اهلسنت #اهل_سنت #فقه #درس_خارج #درس_خارج_اصول #درس_اخلاق #درس_خارج_فقه #مجتهد_نواندیش #مجتهد #اجتهاد

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۳۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌لعن جبت و طاغوت در قرآن کریم

🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر حضرت پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)
.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
.
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)
 .
آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.

علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة المحمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)

پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68)
.
اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.
.
🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد پیامبر امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)

.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
🔻سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)

آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.
علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة محمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)
.
پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.
.
🔻سورة الفتح / 5 و 6
.
لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً (5) وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً (الفتح / 6)
.
تا مردان و زنانى را که ایمان آورده‏اند در باغهایى که از زیر آن جویبارها روان است، درآوَرَد و در آن جاویدان بدارد، و بدیهایشان را از آنان بزداید؛ و این در پیشگاه خدا کامیابى بزرگى است.(5) و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏اند، عذاب کند؛ بَدِ زمانه بر آنان باد. و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنّم را براى آنان آماده گردانیده و [چه‏] بد سرانجامى است!(فتح / 6)

در این آیه مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند : 
اول : مؤمنانی که به صورت دائم در بهشت خواهند بود و گناهان ایشان آمرزیده است.
دوم : زنان و مردان منافق یا مشرک که لعن و عذاب خداوند بر آنها خواهد بود. اینها کسانیند که به خداوند بدگمان بوده‌اند.
آیا خلفای غاصب جاودان در بهشت خواهند بود؟! آیا آنها نسبت به امر خداوند مبنی بر ولایت اهل‌بیت پیامبر معتقد بودند و هیچ بدگمانی به خدا و امر او نداشتند؟! 
اگر چنین است و آنها از مؤمنان و بهشتیان هستند، چرا پیروان ایشان اهل بهشت نباشند. در این صورت لزومی نیست اینقدر به مذهب شیعه اصرار کنیم و هدایت را منحصر در آن بدانیم.
.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68). 

پ ن:
 اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.

بدون لکنت می‌گویم منکر لعن ، شیعه نیست !

 

🔹برشی از مباحث اعتقادی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب


#لعن  #تبری  #قرآن  #تفسیر  #لعن_در_قرآن #لعن_حکم_خدا

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۲۸
شیخ محمد سبحانی

 

📌شناخت عقلِ محض

معرفت شناسی را باید از خود معرفت و تعقل آغاز کرد که اگر انکار شود هیچ شناخت و هیچ گفتار باقی نمی‌ماند و مرگ فلسفه فرا می‌رسد. ادراک و تعقل خود را می‌شناسد و تصورات ابتدایی دارد که بدون واسطه آنها را درک می‌کند. شناخت عقل از وجود خود تنها امر قابل اثبات و غیر قابل انکار برای عقل است. عقل خود به خود نمی‌تواند اینکه تصورات عقل حاکی از واقعیتی یا منطبق بر واقعیتی بیرون از عقل باشد را اثبات یا انکار کند. شناخت باید از شهود عقل آغاز گردد و هر نتیجه مفهومی یا تجربی که مستقیم توسط عقل شهود نگردد ، نزد عقل قطعی نبوده یا واقع را اثبات نمی‌کند.  

 

عقل به صورت بدیهی در می‌یابد که تصوراتی را بیرون از تصور از خود درک می‌کند. ساخت و تغییر این تصورات بیرونی از اراده عقل خارج است و این نزد عقل همان واقعیت است. شناخت این واقعیات از طریق حواس است که تجربه را نزد عقل ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر عقل نمی‌تواند وجود خارجی اشیاء و حواس را اثبات یا انکار نماید اما وجود تجربه حسی را نزد خود درک می‌کند. 

 

عقل علاوه بر تصورات اولیه تنها به چیزهایی دسترسی دارد که واقعیتی مستقل از عقل نداشته باشند. قرارداد زبانی از جمله واقعیاتی است که عقل آن را شهود می‌نماید. زبان هر چند برساخته دیگر انسان‌ها باشد ، ما می‌توانیم آن را نزد عقل خود بازسازی کنیم که با ساخته ذهن دیگران تنها شباهت خواهد داشت. از دیگر معقولات که واقعیتی فراتر از عقل ندارد روابط ریاضی و منطقی میان مفاهیم ذهنی است که در ادامه با وضع اصطلاح نیز همراه می‌شود.

 

عقل از یک طرف میان تجربیات و تصورات خود تمایز و تفاوت احساس می‌کند و از طرف دیگر میان تجربیات رابطه برقرار می‌نماید و از آن به شناخت جدید می‌رسد. عقل برخی تجربیات را نتیجه تجربیات دیگر می‌داند که رابطه میان آنها را می‌شناسد یا می‌سازد. 

 

عقل نمی‌تواند باور کند که این تن متصور که از طریق آن با تصورات خارج از تصور خویشتن در ارتباط است ، متعلق به او نیست و در ادامه همه تصورات دیگر را در ارتباط با تصور تن می‌شناسد. تصور از خویشتن با فهم تمایز من از غیر من حاصل می‌شود که خود بر گرفته از تجربه تعلق به تن است. عقل همچنین تجربه حیات این تن را وابسته به امور دیگر می‌شناسد که شاید واقعیتی فراتر از تجربه نداشته باشند. عقل متوجه می‌شود که ناچار باید زندگی تن را بواسطه امور دیگر تأمین کند. این آغاز تولد عقل ابزاری است که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص می‌دهد ؛ هر چند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت نمی‌دهد. 

 

در میان فلاسفه چند نوع عقل از هم تفکیک شده است. بر اساس آنچه گفته شد از میان انواع عقل ؛ عقل شهودی که حاصل مواجهه مستقیم با حقایق بدون وساطت مفاهیم حسی یا عقلی است و عقل عرفی یعنی عقلانیت یا آگاهی که توسط خیال پدید آمده و زیست جهان مشترک آدمیان را تشکیل می‌دهد و عقل ابزاری یعنی کنش‌های عقلانی معطوف به اهداف دنیایی که بواسطه حواس درک شده و عقل مفهومی که با وساطت مفاهیم ذهنی به شناخت موضوعات محل بحث خود می‌پردازد و با شیوه‌های منطقی و ریاضی بسط و گسترش پیدا می‌کند، تنها انواع معتبر عقل هستند. 

 

عقل متافیزیکی که به شناسایی احکام اصل هستی می‌پردازد تنها در مواردی که به شهود مستند است ، مورد پذیرش می‌باشد برای نمونه اصل علیت تنها برداشت عقل از پیوستگی و تعاقب تجربیات است ، ولی امتناع جمع دو متناقض شهودی است.

 

عقل نظری که درباره هستی‌هایی سخن می‌گوید که خارج از تصورات انسان تحقق دارند، عقل عملی که به درک بایدها می‌پردازد و آن را خارج از عقل به عنوان واقعیت لحاظ می‌کند، عقل تجربی که به امور طبیعی می‌نگرد و از محسوسات برای تشکیل قیاسات تجربی استفاده می‌کند، جز احتمال در مراتب مختلف قوت و ضعف بدست نمی‌دهند و هر چند قابل استفاده باشند از توان اثبات یا انکار واقعیات بیرونی یافته‌ خود ناتوانند. 

 

عقل قدسی که نوع متعالی عقل شهودی به شمار می‌آید، مطابق ادعا حقایق و اموری را که دیگران با روش‌های مفهومی و تجربی دریافت می‌کنند، به طور مستقیم می‌یابد. شهود معتبر نزد عقل در قبال شهودهای حسی دون عقلی و شهودهای عرفانی فرا عقلی است و اگر هم شهود عرفانی یا وحیانی حقیقت داشته باشد، عقل عادی بعنوان مبدأ شناخت ما به آن دسترسی ندارد و تنهایی از اثبات یا انکار آن عاجز است.

 

عقل شهودی و عقل ابزاری در اثبات وجود خداوند و پیامبر و امامان و ادیان ناتوانند؛ اما نمی‌توانند حقیقت عقاید دینی را انکار کنند؛ به عبارت دیگر می‌توان دلایل موجهی از نظر فطری و ایمانی برای ایمان به باورهای رسمی ادیان ارائه نمود. در همه مواردی که از وظیفه و قدرت عقل خارج دانسته شد، این خود عقل است که محدودیت خود را می‌شناسد و بدان اعتراف می‌کند.

 

🔹 برشی از مباحث معرفت شناسی و فلسفی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۲ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۲۷
شیخ محمد سبحانی