استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب» ثبت شده است

 

پاسخ مروی از امام رضا علیه السلام در این زمینه جالب است.

▪️از علی بن ابراهیم از یاسر خادم روایت است که روزی مأمون با خوشحالی به محضر امام رضا (علیه السلام) آمد و نامه ‏ای را خواند که در آن نامه از پیروزی لشگرش، و فتح یکی از بلاد کابل، سخن به میان آمده بود.

امام به او گفت: آیا فتح یکی از شهرهای مشرکان، تو را خوشحال کرده است؟

مأمون: آیا چنین فتحی مایه‏ شادی نیست؟

 

امام علیه السلام: در مورد امت محمد صلی الله علیه و آله و مسئولیت زمامداری که خداوند آن را در اختیارت نهاده، از خدا بترس!

«فانک قد ضیعت امور المسلمین، و فوضت ذلک الی غیرک، یحکم فیهم بغیر حکم الله عزوجل...»

همانا تو امور مسلمانان را تباه ساخته ‏ای، حکمرانی را به غیر خود واگذار نموده‏ ای که در میان مسلمانان به غیر حکم خدا حکمرانی می‏کنند (تو با نصب فرمانداری نالایق و ستمگر، حق مسلمانان بلاد را تباه نموده ‏ای، اکنون به خاطر فتح فلان قریه خوشحالی می‌‏کنی؟) تو در این بلاد نشسته ‏ای ولی ...به مسلمانان مهاجر و انصار، ظلم می‏شود، به طوری که مدتهاست در فقر و نداری هستند و به آنها ستم می شود، و دسترسی به تو ندارند و کسی به داد آنها نمی‏رسد، از خدا بترس، و به امور مسلمانان توجه داشته باش!

«اما علمت ان والی المسلمین مثل العمود فی وسط الفسطاط، من اراده اخذه»

آیا نمی‏دانی که زمامدار مسلمانان مانند ستون وسط خیمه است، که هر کسی در درون خیمه است بخواهد می‌تواند آن ستون را بگیرد.» تو نیز باید به مسلمانان این‌‏گونه نزدیک باشی، و مردم به تو دسترسی داشته باشند، و شکایت‌های خود را به تو برسانند...»

 

سپس حضرت دستور دادند که لشکر را بازگرداند و دست از آن منطقه فتح شده بردارد.

📖عیون اخبار الرضا، ج2،ص160

 

🔻

... عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ فِی مَمْلَکَةِ جَبَّارٍ مِنَ الْجَبَّارِینَ أَنِ ائْتِ هَذَا الْجَبَّارَ فَقُلْ لَهُ إِنَّنِی لَمْ أَسْتَعْمِلْکَ عَلَى سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ اتِّخَاذِ الْأَمْوَالِ وَ إِنَّمَا اسْتَعْمَلْتُکَ لِتَکُفَّ عَنِّی أَصْوَاتَ الْمَظْلُومِینَ فَإِنِّی لَمْ أَدَعْ ظُلَامَتَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا کُفَّاراً

 

حضرت امام صادق علیه السّلام: خداى عز و جل به پیامبرى از پیمبرانش که در کشور یکى از سرکشان و جباران بود وحى فرستاد که نزد این مرد جبار برو و به او بگو: که من ترا نگماردم براى ریختن‏ خون‌ها و گرفتن اموال، همانا تو را گماردم تا ناله‌‏هاى ستم‌دیدگان را از من بازدارى، زیرا من از ستمى که به آنان شده نمی‌گذرم اگر چه کافر باشند.

 

📚 الکافی ط - الإسلامیة، ج‏2، ص333؛ اصول الکافی، ترجمه مصطفوى، ج‏4، ص28

 

این فراز عهد مالک نیز دلالتی مرتبط با جمله اخیر حدیث دارد: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق‏.»

ظلم در هر حال محکوم است؛ هرچند در حق دشمن (نیز نک‍: المائده: 8)، و چنانکه ظالم محکوم است، مظلوم نیز در برابر فراتر از حد رفته و ظلم و تعدی کند (بقره: 190، 194، 279)

 

#ظلم

#آئین_حکومتداری

 

۱ نظر ۱۹ آبان ۰۱ ، ۲۳:۰۳
شیخ محمد سبحانی

 

« هوالعزیز»

اولین بحث از مباحث معرفت‌شناسی بحث شکاکیت است و این بحث مقدم بر دیگر مباحث است، زیرا اول باید شکاکیت را نفی کرد و سپس به علم و معرفت پرداخت. وقتی گفته می‌شود شخصی به یک قضیه علم دارد که آن قضیه مطابق با واقع باشد تا از جهل مرکب خارج شود.

بررسی و مطالعه نسبت ذهن و عین ازآن‌جهت حائز اهمیت است که صدق و کذب گزاره‌های علمی و فلسفی و کلامی و اخلاقی منوط به ملاک و میزان معین برای واقع‌نمایی آن‌ها است. 

حالت اولیه در انسان جهل است به همین جهت گروهی از شکاکان تنها از راه استفهام موضع شکاکانه خود را ابراز می‌کنند. وقتی شما ادعا می‌کنید الف ب است از شما می‌پرسند چگونه می‌دانی الف ب است و اگر بگویی ازآنجایی‌که ج د است او می‌پرسد از کجا می‌دانی ج د است و همین‌طور این سؤال کردن را آن‌قدر ادامه می‌دهد تا جواب‌ تمام و استدلال باطل شود. 

یک استدلال مخفی پشت این نوع شکاکیت استفهامی است که هیچ‌کس قضیه‌ای را نمی‌داند مگر این که بگوید چگونه می‌داند و جواب این سؤال با تکرار خود قضیه امکان‌پذیر نیست. این نوع شکاکیت دست‌کم علم حضوری را نفی نمی‌کند چرا که شما می‌توانید دلیل احساس درد را همان احساس درد عنوان کنید.

شکاکیت به دو نوع کلی و جزئی تقسیم می‌شود. گروهی از شکاکان به‌نوعی شکاکیت غیر فراگیر معتقدند. برای نمونه برخی شکاکان تنها گزاره‌های دینی را غیرقابل‌دسترسی می‌دانند. زیرا در این منطقه با مسائلی مواجهیم که فراتر از محسوسات و تصورات عادی بشر است. 

از این مقدمات که بگذریم اگر بنا باشد شکاکیتی وجود داشته باشد شکاکیت کلی و فراگیر از لحاظ منطقی بیشتر قابل دفاع است. پیش از دلایل شکاکیت به مهم‌ترین اشکالات مطرح شده در قبال شکاکان می‌پردازیم و در میان بحث به دلایل اشاره خواهیم کرد.

تمامی بحث از فرض دوگانگی میان ذهنیت و واقعیت آغاز می‌شود؛ بنابراین گروهی از غیر شکاکان تلاش دارند دوگانگی میان ذهن و عین را به‌کلی منکر شوند تا جایی برای پرسش از تطابق یا عدم تطابق این دو باقی نماند. 

در این نظریه نفس و ذهن انسان تنزلی از حقیقت عینی وجود است و صور ذهنی همگی در سلسله‌مراتب حقیقت وجود قرار می‌گیرند. حقیقت وجود با تمام مراتب واقعیت سازگاری دارد و می‌تواند گاهی به‌صورت واقعیت خارجی و گاهی به‌صورت واقعیت ذهنی ظاهر شود. واقع‌نمایی ذهن از عین از طریق وجود تضمین می‌شود. آن چیز که خودبه‌خود برای ما معلوم است وجود ذهنی است و دیگر معلومات تنها در سایه وجود ذهنی است که به طور ثانوی ادراک می‌شوند و این ادراک نیز بنا بر ادعا برداشت ذهن از حدود وجود است. 

این نظریه هرچند وجود ذهنی را یک واقعیت فرض می‌کند اما به اثبات وجود یا واقعیت دیگر غیر از وجود ذهن کمکی نمی‌کند و در مرحله بعد معرفت را به شناخت ماهیات و ظهورات منحصر می‌نماید با آن که وحدت عین و ذهن در اصل وجود دلیل نمی‌شود ماهیات ذهنی مطابق حدود وجود خارجی باشد. 

این نظریه اگر بر اساس مراتب مشکک وجود تبیین شود که همچنان اثبات تطابق مرتبه ذهن و مرتبه عین نیازمند دلیل است و اگر بر اساس وحدت حقیقی وجود تقریر شود اساساً منکر وجود ذهنی و خارجی می‌شود و هر دو را در وجود مطلق نابود می‌سازد که خلاف بدیهی فطری و شهود عقلانی از وجود نفس است.

بنا بر نظر شکاکان نیز وجود ذهن یک واقعیت است و انسان هیچگاه نمی‌تواند از ذهن فراتر برود. ما تنها زمانی که به بیرون از ذهن راهیابیم و واقعیت را از پس ذهن ببینیم می‌توانیم درباره درستی شناخت خود مطمئن شویم، اما انسان نمی‌تواند واسطه ذهن را حذف کند و ذهنیت و واقعیت را با هم مقایسه نماید بلکه تنها می‌تواند دو ذهنیت داشته باشد که از مقایسه یا مطابقت آن‌ دو به واقعیت نمی‌رسد. ازآنجاکه شرط احراز واقعیت یک معرفت این است که با متعلق خودش مقایسه شود نه با یک معرفت نظیر و شبیه خودش پس ما هیچگاه نمی‌توانیم به واقعیت دست‌یابیم.

برای تقریب به ذهن فرض کنید برای اینکه احراز کنیم معرفت ما از یک چیز با آن چیز واقعی مطابق است طبیعتاً به سراغ آن چیز می‌رویم که اگر دارای صفات ادعا شده بود معرفت مطابق واقع است و اگر دارای صفات نبود معرفت مطابق واقع نیست. اما به‌محض اینکه سراغ آن چیز می‌رویم در حال کسب معرفت دیگر از آن هستیم و به خود آن چیز نمی‌رسیم.

انسان که جز در ذهن معرفتی از خود و غیر خود ندارد ازآنجاکه به عادت و در طول زمان باور کرده این تن است هر چه خارج از تن تصور کرده را خارج از من می‌پندارد و پیرو آن دستیابی تن یا نزدیک شدن حواس به خارج از تن را به‌اشتباه نزدیک شدن یا دستیابی ذهن به خارج یا واقعیت تصور می‌کند.

تفکیک میان ذهن و خارج باعث می‌شود برخی معارف که ماهیتی اساساً ذهنی دارند و تنها به ذهن متکی هستند را در همان محدوده که درباره حقایق ذهنی حکم می‌کنند معتبر بدانیم. زبان و منطق و هندسه و ریاضی و هنر و معلوماتی نظیر آن حتی اگر هیچ واقعیت بیرونی نباشد به‌صورت مستقل در ذهن وجود خواهند داشت. برای نمونه وجود الفاظ و معانی مرتبط با هم در ذهن برای وجود زبان و وجود زبان برای وجود منطق و ادبیات در ساحت ذهن کافی است. 

حال پرسش این‌گونه می‌شود که چگونه می‌توان مواد این دانستنی‌ها از قبیل رنگ و شکل و صوت را بدون اعتراف به یک حقیقت خارجی تصور کرد. شکاکان در پاسخ به این پرسش استدلال دیگر را مطرح می‌کنند که از راه تجربه واقع‌نمایی خواب امکان شکاکیت را تبیین می‌کند. 

هیچ راهی برای اثبات اینکه در حالتی مشابه خواب نیستیم، نداریم. پس احتمال می‌دهیم که اکنون در خواب و در معرض تمام فریب‌های که در خواب وجود دارد نیز باشیم. پس اگر ما می‌توانیم در مظان تمام فریب‌هایی باشیم که در خواب وجود دارد در نتیجه هیچ‌کدام از معلومات و محسوسات ما اعتباری ندارد.

ما در خواب هم به چیزهایی آن‌قدر یقین داریم که هیچ احتمال خطا در آن‌ها نمی‌دهیم حتی احساس درد نیز عینی به نظر می‌رسد. پس حتی در اینکه این دست از من است و این بدن من است می‌توان شک کرد. هیچ علامت قطعی در دست نیست که بتوان میان خواب و بیداری فرق نهاد و شاید از این خواب طولانی در دنیایی دیگر بیدار شویم.

با مقایسه میان حالت خواب و بیداری می‌فهمیم آنچه در خواب می‌بینیم همه در عالم بیداری مشابه دارند ولی این فرض محال نیست که خیال آدمی تصویری بی‌سابقه خلق نماید. اما اگر این حال کنونی یک خواب طولانی باشد ما در حال فعلی نشانی از حالت دیگر نداریم تا در مقایسه میان این حال باحال دیگر متوجه واقعیتی شویم و همین مقدار برای شکاکیت کافی است.

بااین‌همه گویا شکل و مقدار و امتداد در همه تصورات انسان وجود دارد و بدون آن قادر به تصور چیزی نیستیم. این حقیقت بیشتر از آنکه امکان آگاهی از بیرون ذهن را اثبات کند بر محدودیت ذهن دلالت دارد. به فرض که مسائل مرتبط با ریاضیات را واقعی فرض کنیم این مسائل احکام همین معلومات است و درباره بیرون از آگاهی ما حقیقتی را افشا نمی‌کند. این دلیل شکاکیت نیز نمی‌تواند خودشناسی عقل را نفی کند. من به شهود عقلانی در می‌‌یابم در همان حال که فکر می‌کنم هستم نمی‌توانم خود را معدوم بدانم.

 

اشکال شده وقتی در واقعیت داشتن همه چیز شک می‌کنیم الگوی ما برای واقعیت داشتن چیست که بر اساس آن حالت کنونی را غیرواقعی بدانیم. سخن شکاکان به این دلیل بی‌معنا است که الگوی ما از واقعیت همین جهان خارج است و دیگر در خود این الگو نمی‌توان شک کرد. 

شکاک نمی‌گوید چه چیز واقعیت دارد یا واقعیت ندارد تا برای این حکم نیازمند شناخت واقعیت باشد. می‌توان شک را در اصل واقعیت مطرح کرد که چیست. برای شک در واقعیت تنها کافی است که اوصاف واقعیت را شناخت و این از التفات به واقعیت خیالی و مجازی هم ممکن است. فرد ابتدا با واقعی پنداشتن یک چیز اوصافی از آن برداشت می‌کند و این اوصاف نیز از مقایسه با عالم خواب‌وخیال به دست می‌آید. در واقع آنچه باعث واقعی پنداشتن حالت بیداری می‌شود، وجود حالت ضد آن یعنی خواب‌وخیال است. 

فرض کنید اگر کسی از ابتدا در خواب بوده و هیچگاه بیداری را تجربه نکرده است. هیچ‌کس مدعی نشده این فرد صرفاً به دلیل نداشتن تجربه بیداری در واقع پنداشتن خواب موجه است. یا فرض کنید شخصی خواب می‌بیند که از خواب پریده است ولی همچنان در خواب است. این شخص نمی‌تواند صرفاً به دلیل اینکه لایه دوم خواب را غیرواقعی می‌پندارد لایه اول خواب را که در آن بیدار شده را واقعیت فرض کند. البته بسیار محتمل است باتوجه‌به حالت خواب در خواب این بیداری در خواب را واقعی بپندارد.

به‌عبارت‌دیگر استدلال از راه خواب به استدلال از راه خطا باز می‌گردد که تکیه آن بر غیرواقعی بودن حالت خواب با وجود واقع‌نمایی است و بعد احتمال خطا را به حالت بیداری نیز تعمیم می‌دهد. ما در خواب نیز پدیده‌ها را بیرون از ذهن و حسی می‌پنداریم و همین را واقعیت فرض می‌کنیم بعد از بیداری متوجه می‌شویم آن پدیده‌ها بیرون از ذهن ما نبوده‌اند.

حال که برخی از معلومات ذهن به اعتبار وجود ذهنی معتبر هستند. باید دید تا چه اندازه می‌توان به این معلومات در همان ساحت ذهن اعتماد نمود. در اینجا به استدلال دیگر شکاکان اشاره می‌کنیم که هرچند اعتبار دانش‌های ذهنی از قبیل ادبیات و ریاضی را به‌کلی نفی نمی‌کند اما می‌تواند اعتماد ما به این معلومات را با چالش مواجه نماید.

یکی از دلایل شکاکان استدلال از راه خطا است. حتی در حوزه‌های معرفتی که احساس قطعیت و اطمینان می‌کنیم گاهی دچار خطا می‌شویم. با آگاهی از این واقعیت هیچ ملاکی وجود ندارد که مشخص سازد وضعیت کنونی من همانند وضعیتی که در آن بر خطا بوده‌ام نیست. به‌عبارت‌دیگر ما خیلی از قطع‌هایی داشته‌ایم که اکنون از بین رفته یا حتی به خلاف آن قطع داریم این باعث بی‌اعتمادی نسبت به سایر یافته‌های علمی یا قطع و یقین ما می‌شود.  

سازوکار ذهن شکاک در اینجا به این صورت است که بعد از حصول علم و قطع در یک مسئله با توجه دوباره به‌احتمال خطا در علم و قطع ابتدایی تردید می‌کند یا پس از استوار شدن بنیاد شکاکیت به‌عنوان یک مبنای معرفت‌شناسی دیگر هیچگاه نمی‌تواند به‌یقین ذهنی و عقلی دست یابد.

این استدلال فراگیر است اما اگر کسی بتواند یک حیطه معرفت بشری نشان دهد که در آن حیطه خطا رخ نمی‌دهد در آن صورت این استدلال شکاکان بردش را نسبت به آن حیطه از دست می‌دهد.

گفته شده که استدلال از راه خطا در یک اصل شک ندارد و آن هم این است که اگر در موردی خطا رخ داد در دیگر موارد هم احتمال بروز خطا وجود دارد؛ اما کار غیر شکاک با همین یک مورد استثنا درست نمی‌شود چرا که او خواهان معرفت در بیش از این قضیه است. 

با پذیرش این اشکال که پذیرش اصل شکاکیت موجب شک در استدلال از راه خطا نیز خواهد شد دچار دور خواهیم شد چرا که شک در این استدلال موجب اعتبار آن و اعتبار آن موجب شک در استدلال خواهد بود و باید از این دور خلاص شویم. 

در اینجا دو مرحله طی می‌شود یکی استدلال از طریق راه خطا بر شکاکیت که در سایر مسائل اعتبار علم و قطع نزد غیر شکاک را از میان می‌برد و بعد از ملحق شدن غیر شکاک به شکاکان حتی اگر در این استدلال نیز شک نماید هیچ اثری جز تقویت شکاکیت و بازنمایی هرچه بیشتر ناتوانی عقل نخواهد داشت و شک در این استدلال به بازیابی یقین در سایر مسائل کمکی نمی‌کند.

گذشته از این پاسخ‌ها اصل خطاپذیری مستند به شهود عقلانی است که عقل بی‌واسطه درباره خود وجدان می‌کند. بی‌صورت می‌توان با پذیرش ادراکات بی‌واسطه عقل درباره خود راه را برای پذیرش شکاکیت باز نمود.

پس از همه این استدلال‌ها شاید اثبات خطاپذیر بودن علم حضوری کار دشواری باشد اما شکاکان درباره این نوع علم نیز ساکت ننشسته‌اند و آن را علم به‌واقع نمی‌دانند. ادعا شده در این نوع علم، واقعیت خارجی مستقیماً مورد ادراک فرد ادراک‌کننده قرار می‌گیرد. به بیان دیگر عین خارجی، خودش مورد ادراک قرار می‌گیرد. در علم حضوری، موضوعات ذهنی و عینی اموری واحدند. علم حضوری عبارت است از شناخت چیزی بدون واسطه یا شناخت چیزی بدون واسطة حکایت‌کننده. برای نمونه هنگامی که انسان شاد است، آگاهی از این شادی بدون تصویر ذهنی است و در واقع بی‌واسطه و مستقیم است.

در اینجا اشاره به استدلال مشهور به مغز در خمره مفید خواهد بود. فرض کنید شما تنها یک مغز یا ذهن هستید که توسط یک منبع دیگر اطلاعات دریافت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند این‌گونه نیست. برای تقریب این استدلال به مغز در ظرف آزمایشگاه مثال زده‌اند که به‌وسیله یک‌رشته ارتباطی به یک کامپیوتر قدرتمند متصل است و دائماً در حال دریافت یک سلسله اطلاعات است.  

هیچ انسانی نمی‌تواند بگوید من این‌گونه هستم یا نیستم چون اگر باخبر شود که چنین هست یا نیست باید همان منبع این اطلاعات را به او القا کرده باشد. اگر واقعاً نمی‌دانیم مغزی در آزمایشگاه و متصل به کامپیوتر نیستیم چیز دیگری هم نمی‌دانیم. چرا که اگر واقعیتی دیگر را فارغ از اطلاعات کامپیوتر بدانیم لازمه آن این است که بدانیم مغز در آزمایشگاه نیستیم. همه معارف ما تا پیش از اینکه خود را مرتبط با واقعیت فرض کنیم اعتباری نخواهند داشت.

این استدلال شامل معرفت‌های که به نام معرفت‌های حضوری نامیده می‌شوند نیز می‌شود و پیروان ادیان به‌راحتی می‌توانند پروردگار جهان یا عقل اولی را در چنین جایگاهی فرض کنند که تمامی واقعیات را به ذهن بشر القا کرده است.

در پاسخ به اشکالات مطرح شده درباره شکاکیت ابتدا باید میان دو شکاکیت تفاوت نهاد یکی شکاکیت به‌عنوان بینش معرفت‌شناسانه و دیگر شکاکیت بر اثر وسواس فکری و بیماری روانی که اولی پرهیز از تعصب و لزوم احتیاط در اندیشه را توصیه می‌کند و دومی عامل افسردگی و انزوا و اضطراب و هراس و بدگمانی و حسادت و غرور است. افراد مبتلا به بیماری شکاکیت مدام درگیر خیال‌پردازی می‌شوند، انتقاد را به‌سختی قبول می‌کنند، همیشه در حالت تدافعی به سر می‌برند و افراد ستیزه‌جویی هستند.

شکاک می‌خواهد این قضیه را نتیجه بگیرد که معرفت قطعی محال است. شکاک این قضیه و مقدمات استدلال را مطابق واقع می‌داند درصورتی‌که اگر معرفت محال باشد باید در همین مقدمه و نتیجه نیز شک کرد. 

شکاک برای فرار از این اشکال می‌تواند این‌گونه ادعا کند که فراگیری شک شامل مقدمات شکاکیت نمی‌شود. برای پذیرش منطقی این ادعا باید نشان داد این معلومات چه فرق فارقی با معلومات دیگر دارند که در مقایسه با معلومات دیگر قابل تشکیک نیستند.

تفاوت استدلال معرفت‌شناسانه بر شکاکیت در شناخت بی‌واسطه عقل از خود نهفته است. برترین درجه علم حضوری علم نفس به ذات خود است. عقل دست‌کم در معرفت خودبه‌خود صادق است و از همین معرفت معتبر می‌توان به نفع شکاکیت بهره برد. علم بی‌واسطه از نظر اعتبار به‌مراتب بالاتر از معرفت باواسطه است.

ما معارفی را به شهود عقلانی درک می‌کنیم از قبیل عدم یگانگی ذهن با واقعیت بیرونی یا موارد قطع به خلاف آنچه پیش‌تر بدان قطع یافتیم که شکاکان به آن استدلال می‌کنند. عقل با این شهود به‌صورت ناخودآگاه به شهود شکاکیت یا همان عدم قطعیت معارف غیر شهودی و غیرحضوری می‌رسد.

این تذکر لازم است که شهود عقلانی غیر از شهود عرفانی است. شهود عرفانی چنانچه ادعا شده بامعرفت حسی و عقلی متفاوت است و از طریق ریاضت بدنی و تهذیب نفس به دست می‌آید. عارف مدعی است میان او و متعلق شناسایی فاصله نیست و عارف با معروف نوعی وحدت دارند، درصورتی‌که شهود عقلانی یک معرفت عقلی است که متعلق آن جز عقل نیست. دستیابی به شهود عقلانی نیازمند واسطه عملی نیست و تنها التفات عقل را نیاز دارد.

شهود عقل از خود همچنین با معلوم بدیهی تفاوت دارد. اصطلاح بدیهی درباره علم حصولی بکار می‌رود و بر اقسام مختلفی از جمله روابط منطقی و مشاهدات حسی و تصورات اولیه و قضایای تحلیلی اطلاق می‌شود که احتمال عدم تطابق در آن وجود دارد.

فهم یک قضیه به معنی معرفت به شرایطی صدق و کذب است. شرایطی که در آن می‌توان گفت آن قضیه صادق و شرایطی که در آن می‌توان گفت این قضیه کاذب است. بر اساس این پیش‌فرض اشکال شده که فهم قضیه معرفت قطعی محال است متوقف بر شناخت شرایط صدق و کذب آن قضیه است با آنکه شکاک معرفت را ممکن نمی‌داند.

حتی اگر ما مغزی در خمره باشیم یا هیچ ارتباطی به خارج ذهن نداشته باشیم باز این امکان وجود دارد که معانی معرفت و واقعیت و قطعیت و امتناع را بفهمیم و برای شناخت رابطه منطقی میان این معانی تنها کافی است که اعتبار بدیهی اولی یا تصدیق فطری مانند جمع نقیضین محال است و کل بزرگ‌تر از جزء است را بپذیریم. انسان در حکم کردن به آنها به هیچ‌چیز دیگری غیر از تصور موضوع و محمول و نسبت بین آنها نیاز ندارد. این قضایا در بالاترین درجه از بداهت هستند و به‌هیچ‌روی قابل‌مقایسه با سایر بدیهیات نیستند چه رسد به سایر علومی که حتی از بداهت نیز برخوردار نیستند.

برای فهم یک قضیه همین مقدار کافی است اما اگر اشکال در تصدیق این گزاره که معرفت قطعی محال است مطرح شود در این صورت با اشکال سابق تفاوتی ندارد که مقدمات و نتایج استدلال شکاکان را خود ویرانگر می‌پنداشت با آن که استدلال شکاک به شهود عقلانی و علم حضوری مستند بود.

قضایا از یک نظر به دودسته تقسیم می‌شوند نخست قضایایی که صرفاً در باب روابط بین ایده‌ها بحث می‌کنند. صدق این قضایا با تفکر قابل حصول است یعنی برای اثبات درستی آن‌ها نیازی به رجوع به امر واقع نیست. دوم قضایای که در باب روابط امر واقع بحث می‌کنند. درستی این قضایا با تفکر محض اثبات نمی‌شود و با استفاده از تجربه و رجوع به امر واقع است که می‌توان به‌درستی یا نادرستی آن‌ها وقوف یافت.

در اینجا پرداختن به بحث علیت به‌عنوان مهم‌ترین قاعده در شناخت امر واقع اهمیت دارد. تنها با این رابطه است که می‌توان از حدود شهادت حواس و حافظه تجاوز کرد. برخی قاعدة هر معلولی علتی دارد را از جمله قضایای تحلیلی می‌شناسند که محمولشان از دل موضوع بیرون می‌آید اما همین مقدار برای خارجی دانستن این تحلیل ذهنی و زبانی کافی نیست.

برخی معتقدند انکار قضایای تحلیلی مستلزم تناقض است. باید توجه داشت این ضرورت منطقی زمانی پذیرفته است که شناخت ما از موضوع مطابق امر واقع یا عالم خارج باشد. اما اعتقاد به رابطه ضروری علت و معلول قابل تبیین حسی نیست و در نتیجه مفهوم علت و معلوم نیز که وابسته به این رابطه است نیز قابل تبیین حسی نیست.

گفته شده وقتی تأثیر شیء خارجی در اندام‌های حسی را که نفس آن را درک می‌کند نادیده گرفته شد این داستان پیش آمد که علیت را درک نمی‌کنیم. اشکال بر این پیش فرض استوار است که خود حواس بدنی و دریافت حسی یک واقعیت خارجی است.

همه ادراکات انسان شاید جز اندکی مانند ادراکات حضوری و فطریات اولی از تصورات بسیطی حاصل شده که خود از حواس بدست آمده است؛ بنابراین اگر درباره اصطلاح فلسفی معینی شک کردیم کافی است تحقیق کنیم تصور مفروض از کدام انطباعات ذهنی گرفته شده است. اگر موفق به کشف منشأ آن در ادراکات حسی نشدیم احتمال مهمل بودن آن لفظ وجود دارد.

ما فقط اقتران و تعاقب مکرر امور و اشیا را بدون فهم رابطه حقیقی میان آن‌ها به تجربه می‌آموزیم. پس از اینکه موارد متعدد یکسان ظاهر می‌شوند مفهوم رابطه ضروری بین علت و معلوم در ذهن به وجود می‌آید. تمام استنتاج‌های ما از تجربه به‌واسطه عادت است نه در نتیجه تعقل و استدلال منطقی و عادت است که به ما می‌آموزد در آینده نیز وقوع همان سلسله وقایعی گذشته را انتظار داشته باشیم.

ما می‌توانیم تصور کنیم که در جریان طبیعت ممکن است تغییری رخ بدهد بی‌آنکه گرفتار تناقض یا امتناع شویم. علیت مقوله‌ای پیشینی نیست که ما آن را فارغ از تجربه کشف کرده باشیم. همچنین هر چیزی که از تجربه آن را کشف می‌کنیم تا از استدلال استقرایی تبعیت نکرده باشیم معتبر نیست. اما بنیاد استدلال استقرائی بر یکنواخت بودن سیر طبیعت است که خود از تجربه استنتاج شده است و این دور باطل است.

اینکه ما در برخی موارد مثل تعاقب شب و روز حکم به علیت نمی‌کنیم دلیل بر وجود خارجی علیت در موارد دیگر نیست. درست است که تصور ما از علیت غیر تصور ما از تعاقب است اما اینکه بگوییم تصور علیت منشأ صحیح دارد دلیل می‌خواهد. حکم ذهن به رابطه ضروری میان علت و معلوم به معنی عقلانی بودن این رابطه نیست.

گفته شده هرچند معرفت ما باتجربه آغاز می‌شود و اگر تجربه نباشد مفاهیم مرتبط با آن نیز حاصل نخواهد شد اما لازم نمی‌آید که همه ناشی از تجربه باشد. ممکن است قوه ادراک عناصر پیشینی را از درون خود به هنگام ادراک حسی فراهم کند. برای رد شکاکیت صرفاً کافی نیست که احتمال دیگر درباره پیدایش قواعد تجربی ارائه شود بلکه باید این گزاره اثبات شود که باورهای ما به‌درستی نشان می‌دهند که اشیا در واقع چگونه‌اند.

بعد از مسئله علیت بحث از استنتاج باید از هست یا هست از باید مطرح است که نقش مهمی در پژوهش کلامی و اخلاقی دارد. در اینجا منظور نفی رابطه منطقی میان گزاره‌های انشائی و ارزشی با گزاره‌های اخباری و واقعی است.  

به‌عبارت‌دیگر از گزاره‌های توصیفی و خارج از حوزه‌ اخلاق که در مورد امور واقع بحث می‌کنند و محمول به کار گرفته شده در آن‌ها از نوع اخباری است نمی‌توان احکامی اخلاقی استنتاج نمود که محمول آن‌ها از نوع ارزشی و انشائی است و به‌عکس از احکام اخلاقی نمی‌توان درباره امور واقع نتیجه گرفت.

میان مفهوم هست و بایست تفاوت بنیادین وجود دارد؛ بنابراین نمی‌توان نتیجه بایست را از طریق برهان و قیاسی متشکل از مقدمات واقعی و اخباری استنتاج کرد که از هست سخن می‌گویند. ما نمی‌توانیم از هرگونه مقدمات هر نتیجه‌ای بگیریم زیرا نتیجه حاصل دو مقدمه است.

برای اثبات امکان استنتاج باید از هست شواهدی از استدلال اخلاقی آورده‌اند که در آن مقدمه‌ای از جنس نتیجه مخفی شده است و با کشف مقدمه می‌توان مغالطه این‌گونه استدلال را نشان داد. هر استدلال منطقی که در ظاهر از هست به باید یا باید به هست می‌رسد در مقدمات یک گزاره از جنس نتیجه دارد و اگر چنین نباشد استنتاج ممکن نیست.

بایدهای اخلاقی را نمی‌توان ضرورتی دانست که نسبت هستی‌ها را توصیف می‌کند. زیرا آن چه به‌واسطه غیر یعنی انسان ضرورت و تحقق می‌پذیرد ارتباطی به ارزش اخلاقی ندارد که حاکی از ضرورتی است که سبب تحقق اراده بر فعل اخلاقی می‌شود. بحث در اینجا معرفت‌شناسی حکم اخلاقی نه هستی‌شناسی فعل اخلاقی است.

به فرض که بین فعل اخلاقی و کمال مطلوب انسان رابطه برقرار است ولی منشأ حکم اخلاقی غیر از مفاد مستقیم آن حکم است. بایدونباید اخلاقی ناظر به رابطه فعل و فاعل نه رابطه فعل و نتیجه است. رابطه نتایج و احکان خود مشمول مغالطه استنتاج باید از هست می‌شود چرا که از نتیجه فعل اخلاقی که امر واقع است به‌حکم اخلاقی می‌رسد. برای نمونه از این که ریاضت بدنی باعث رشد معنوی و کمال نفس می‌شود نتیجه می‌گیرند باید این کار را انجام داد.

مغالطه استنتاج باید از هست به‌مراتب بیشتر با مناقشه و اعتراض مواجه شده است و محور مباحث فلسفی قرار گرفته اما استنتاج هست از باید کمتر مورد بررسی قرار گرفته است اما اگر نادرستی استنتاج بایست از هست در اخلاق را بپذیریم به‌طریق‌اولی باید عدم استنتاج هست از بایست را پذیرفت و این باید به دلایل منطقی نه دلایل اخلاقی است. اگر از امور واقع نمی‌توان اعتبار اخلاقی را نتیجه گرفت پس از اعتبار اخلاقی نیز نمی‌توان به امر واقع رسید.

شکاکیت در منطق این ایده که اگر چیزی منطقاً صادق باشد، لاجرم باید در دنیای واقع صدق داشته باشد را رد می‌کند. یکی از مشهورترین نظریات در باب صدق و کذب قضایا نظریه مطابقت است؛ بنابراین نظریه راستی و صدق همان سازگاری اندیشه با واقعیت است درحالی‌که از نظر شکاک مفهوم حقیقت به‌عنوان مطابقت فکر با واقع دست‌کم در حوزه علوم حصولی مطلوبی غیر قابل حصول است. باید توجه نمود که صدق‌ و کذب‌ در وادی‌ تصورات‌ و مفاهیم‌ جریان‌ ندارد و تنها در نسبت به امر واقع می‌توان مطابقت را مورد تردید قرارداد.

نظریه مطابقت جامع نیست از این نظر که بسیاری از قضایای ریاضی و معقولات منطقی و امور معدم را در بر نمی‌گیرد. مفاهیم کلیت و امکان و تسلسل از جمله مفاهیم منطقی است که مشمول نظریه تطابق نمی‌شوند؛ بنابراین نظریه مطابقت که زیربنای منطق و فلسفه در نظر گرفته شده در اثبات برخی مفاهیم کلیدی منطقی و فلسفی ناتوان خواهد بود.

یکی از مفروضات نظریه مطابقت این است که غیریت باورها از واقعیت‌ها مانع نمی‌شود که باورها نسبتی با واقعیت‌ها داشته باشند. این در حالی است که تطابق ایده و واقع آنگاه قابل تصدیق است که با یکدیگر مغایرت نداشته باشند. اتفاقی که در عالم ذهن و زبان رخ می‌دهد با اتفاقی که در عالم خارج می‌افتد لزوماً یکی نیست. 

پیش‌فرض مهم نظریه مطابقت واقع‌گرایی است. یعنی ملتزم باشیم که واقعیتی مستقل از ذهن ما وجود دارد و ذهن انسان را در کشف واقعیت توانمند بدانیم. تمام کلام بر سر این است که انسان چگونه از واقع اطلاع دارد. برای این که به صادق بودن قضیه‌ای علم پیدا کنیم باید هم واقع و هم قضیه را ملاحظه و مقایسه کنیم. اگر به واقعیت دسترسی نداریم که نمی‌توان به مقایسه واقع و قضیه پرداخت و اگر به واقعیت دسترسی داریم نیازی به مقایسه نیست. به‌عبارت‌دیگر آنچه ما می‌دانیم فقط همین صورت‌ها و قضایای ذهنی است و اتکا به باورهای ذهنی برای اثبات مطابقت ذهن با واقع مستلزم دور است چرا که صدق این باورهای ذهنی خود نیازمند اثبات مطابقت است.

درست است که نظریه مطابقت با اشکالات ویرانگر مواجه است اما همچنان با مبنا قراردادن واقعیت نظریه‌ای درست است و آنچه باید در آن تشکیک کرد نه لزوم مطابقت با واقع بلکه انتقال از ذهن به‌عین به‌وسیله منطق است. در مقابل نظریات دیگر مطرح شده که هر یک کم یا بیش با اشکالات اساسی مواجه شده و بدتر اینکه از اصل مبنایی معرفت فاصله گرفته‌اند.

برخی از شکاکیت به ایده آلیسم یا ذهن‌گرایی رسیده‌اند ولی در حقیقت شکاکیت با ایده آلیسم سازگار نیست. شک به معنای پذیرش ضعف و نقص معرفتی است درحالی‌که‌اید آلیسم نوعی مطلق اندیشی و جزم گرایی به‌حساب می‌آید. ایده آلیسم بر خلاف شکاکیت به معنی اذعان به ضعف نیست بلکه راهی برای انکار ضعف‌های معرفتی است.

در مقدمه بحث گذشت که شکاکیت بدون فرض واقعیت ممکن نیست و اگر واقعیت ملاک معرفت نباشد دیگر جایی برای شک یا همان پرسش از مطابقت ذهن و عین باقی نمی‌ماند. اگر جهان تابع و حاصل ذهن باشد دیگر جهل و شک و خطا در شناخت امر واقع بی‌معنا است.

اگر شکاکیت امور عقلی محض را بی‌اعتبار می‌کند ایده آلیسم فلسفه را به ذهن شناسی و ذهن‌باوری تقلیل می‌دهد که دقیقاً بر خلاف هدف شکاکان است. همین اتفاق بار دیگر در فلسفه زبانی افتاد که به‌جای تأکید بر نقش ذهن بر نقش زبان در ساختار جهان اصرار می‌ورزد و حد جهان را با حد زبان یکسان می‌پندارد.

شکاکیت نمی‌تواند مبنایی برای حس‌گرایی یا تجربه‌گرایی باشد. انکار علیت از جانب شکاکان واقع‌نمایی علوم‌تجربی را زیر سؤال می‌برد. دلایل شکاکیت همان‌طور که شامل معرفت عقلی می‌شود شناخت تجربی و حواس بدنی را هم از اعتبار می‌اندازد. واقعیت که شکاک در شناخت آن تردید دارد شامل حواس بدنی و محسوسات خارجی نیز می‌شود. این تذکر لازم است که کاشف از واقع نبودن علوم طبیعی به معنی بی‌فایده بودن این علوم در زندگی بشر نیست همان‌طور که به معنی نفی نتایج این علوم هم نیست.

ادله شکاکیت اعتبار هرگونه معرفت حاصل از ادله قطعی یا ظنی را نفی می‌کند. اگر شناخت واقع و اثبات واقعیت ممکن نباشد هیچ تفاوتی میان قطع و ظن نیست و نمی‌توان برای فرار از شکاکیت به اعتبار گمان و اطمینان پناه برد. دلایل شکاکیت به‌طریق‌اولی درباره گمان و اطمینان هم صادق است و هیچگاه نمی‌توان ظن را هم‌ ردیف قطع و یقین اعتبار داد.  

ذهن‌گرایان در نقد شکاکیت به مغالطه‌ آشکاری رسیده‌اند و ناشناختنی بودن را دلیل عدم وجود می‌گیرند. از نظر منطقی نیافتن بیانگر نبودن نیست. شکاک در امکان معرفت و اثبات واقعیت تردید دارد ولی معرفت و واقعیت را نفی نمی‌کند. 

این ادعا که ما هیچ شناختی نسبت به‌واقع نمی‌توانیم داشته باشیم یک مغالطه همه یا هیچ است چون راه‌های میانه زادی دراین‌بین وجود دارند که هم از شکاکیت مطلق و هم از اعتماد بیش از اندازه به توانایی عقل مانع می‌شوند.

قوای ادراکی نیز بخشی از جهان واقعی به شمار می‌رود و کارکرد آن تابع خواست فرد نیست. به همین دلیل چگونگی به‌نظررسیدن چیزها از اختیار فرد خارج است. برای نمونه رنگ و شکل آن چه در ذهن انطباع می‌یابد از یک منظر واحد در کنترل فرد نیست و ذهن در تغییر آن عاجز است. 

این که جهان این‌گونه به نظر می‌رسد می‌تواند به این معنا باشد که جهان واقعی به‌گونه‌ای است که برای ما این‌گونه نمودار می‌شود و می‌تواند منشأ عینی داشته باشد اما از طرف دیگر می‌تواند صرفاً تصاویر غیرقابل‌تغییر باشند نه واقعیتی که در ذهن منعکس می‌گردد.

درهرصورت وجود عقل به‌عنوان قوه ادراک و واقعیتی خارج از اراده عقل به شهود عقلانی ادراک می‌شود هرچند عقل چگونگی و چیستی واقعیت را نداند. حتی اگر تصور ما از آنچه واقعی می‌پنداریم منشأ خارجی نداشته باشد باز واقعیتی را باید فرض کرد که این ثبات در ذهنیت ما نسبت به واقعیت عینی را توجیه کند.

همین ثبات در ذهنیت باعث می‌شود که شکاک هرچند در بالاترین درجه شکاکیت باشد نسبت به حفظ برخی امور از جمله حیات و سلامت بدن حساس باشد و آن چیز که مرتبط با حفظ بدن و تأمین غرایز است را دنبال کند. هیچ شکاکی پیدا نمی‌شود که به خارج از ذهن اهمیت ندهد و نسبت به نفع و ضرر خود بی‌تفاوت باشد.

حتی شکاکان نیز بنابر فطرت به عقل ابزاری توجه دارند که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص می‌دهد، هرچند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت ندهند. عقل ابزاری به ساماندهی امور دنیایی و پیش‌بینی وقایع آینده و نتیجه اعمال با دانش و ابزار متناسب می‌پردازد.

حال که نه قطع و یقین موردنظر عقل‌گرایان حاصل است و نه می‌توان به ذهن‌گرایی و اعتبار ظنون مراجعه کرد راهی جز ندانم گرایی باقی نمی‌ماند اما فطرت انسان نمی‌تواند نسبت به حقیقت هیچ گرایشی نداشته باشد. وجود علم حضوری نفس و امور تغییرناپذیر در ساختمان ذهن دلیلی بر خلقت یا فطرت خاص عقل است. تمام کوشش بشر برای شناخت امور مختلف اعم از واقعی و ذهنی فقط با همین ساختار اولیه عقل قابل‌توجیه است.

برخی افکار تقریباً در همه‌جا و همه زمان‌ یافت می‌شوند و حتی می‌توانند خودبه‌خود ایجاد شوند. این افکار ساخته‌وپرداخته انسان‌ها نیستند هرچند برخی با کوشش ذهنی که خود نشان وجود فطرت است این افکار را نفی کنند. از جمله افکار فطری می‌توان به برخی مبانی اعتقادی و اخلاقی و حقوقی ادیان اشاره کرد. فطریات هرچند می‌تواند دچار ابهام باشد اما اصل وجود ساختار خاص عقل بشر را نمی‌توان به‌صرف ابهام در شناخت مورد تردید قرارداد. فطرت قابل تغییر نیست ولی اسباب مختلفی می‌تواند انسان را از فطرت غافل نماید که با تذکر در شرایط خاص یا توسط افراد بخصوص می‌توان دوباره به ساختار اولیه عقل بازگشت.

پذیرش عقل فطری نافی شکاکیت نیست. ادله شکاکیت وسواس فکری و توهم علمی را در هم می‌شکند و راه عقل را برای مراجعه به فطرت باز می‌کند. در واقع شکاکیت معرفت علمی و فکری را بیش از اصل معرفت نفی می‌کند و با آشکارسازی جهل بشر در مسائل روبنایی و زیربنایی احتیاج به معرفتی فراتر از حدود انسانی را گوشزد می‌کند.

این‌گونه نیست که با پذیرش فطرت آثار شکاکیت در حوزه فکر و علم از میان برود. غالب تحلیل‌ها و قاعده‌ها و قیاس‌ها در علوم‌انسانی و تجربی پایه و ریشه فطری ندارند. شکاکیت به ما نشان می‌دهد که چگونه نمی‌توان به ذهن به‌عنوان فاعل شناسا اعتماد کرد. شکاکیت انواع ایدئولوژی را نفی می‌کند و سنت را در مفهوم کلی اعتبار مضاعف می‌بخشد و دین را به جایگاه واقعی خود در زندگی بشر باز می‌گرداند. مهم‌تر از همه شکاکیت هرگونه مدیریت کلان بر ابعاد مختلف زندگی بشر را ناممکن می‌نماید جز آن که شخص به علمی فراتر از توان عادی بشر متصل باشد.

تعریف ادیان از عقل و یقین با تعریف متداول در علوم عقلی متفاوت است. عقل در متون دینی حقیقتی روحانی و موجودی مستقل است که بااخلاق و دیانت و فطرت در ارتباط است؛ بنابراین نفی عقل یا به عبارت دقیق‌تر ذهن در بحث از شکاکیت هیچ تعارضی با متون دینی در تأیید عقل ندارد بلکه تعریف خاص متون دینی از عقل در واقع اعتبار اساسی را به وجود روحانی و مطابقت دین می‌دهد. یقین نیز در گفتمان دینی درجه برتر و کامل ایمان است که با عمل بر اساس ایمان نه مقدم بر ایمان و نه به‌واسطه استدلال حاصل می‌شود. در این نگاه ایمان نیز یک کارکرد مهم عقل محسوب می‌شود و نباید ایمان را در تضاد با عقل دانست.

پیش‌فرض عالمان دینی این بوده که در باب ایمان دینی شک ارزشی ندارد. اما ایمان ابعاد فراتر از آگاهی دارد که می‌تواند با شک سازگار شود یعنی با شک معرفت‌شناسی هم می‌توان مؤمن بود. ایمان علاوه بر آگاهی با عواطف و اختیار انسان گره‌خورده و شخص می‌تواند بر اساس دلایل غیر ذهنی به یک مسئله ایمان داشته باشد. باورهای علمی و فلسفی هرگز با عقاید دینی از جهت رسوخ و نفوذ قابل قیاس نیستند. 

دو نوع ایمان‌گرایی متصور است یک نوع ایمان‌گرایی افراطی که شرط ایمان را مخالفت با علم و عقل می‌‌پندارد و دیگر ایمان‌گرایی معتدل که ابطال و اثبات متعلق ایمان به‌وسیله دلایل عقلی و علمی را ناممکن می‌داند. آنچه میان مؤمن و ملحد فرق می‌اندازد تحقیقات علمی یا کلامی نیست. چنین نیست که مؤمن به استناد آزمون علمی یا دلیل عقلی راه خود را از ملحد جدا کرده باشد.

در ایمان همچنان برخی شروط موجه بودن باور ضروری است. ایمان به عقاید متضاد و متناقض ممکن نیست. توجه به رابطه تضاد و تناقض حتی نزد شکاک نیز پذیرفته است. احتمالات مختلف و باورهای ناسازگار بسیار در معرض ایمان قرار دارند که انسان را ناچار به گزینش می‌کند. از طرف دیگر انسان برای ایمان نیازمند محرک درونی است و این با دلیل میسر می‌شود. همچنین در شناخت دلایل ساختار منطقی ذهن و پرهیز از انواع مغالطه لازم است.

ایمان گرا در باور نیازمند دلیل است اما از آنجا که قطع و یقین موردنظر عقل‌گرایان را ناممکن و نامطلوب می‌شناسد در پذیرش باورها نیز دنبال دلایل متناسب با نتیجه مطلوب یعنی ایمان است. بدین صورت بسیاری دلایل که از نظر علمی و عقلی قابل مناقشه است می‌تواند برای توجیه ایمان به یک مسئله کافی باشد و شخص در ایمان می‌تواند از اشکالات مانع جزمیت و قطعیت موردنظر عقل‌گرایان چشم‌پوشی نماید.

پس از طی مقدمات لازم برای ایمان به یک مذهب بحث از اعتبارسنجی منابع دینی پیش می‌آید چرا که نمی‌توان هر مطلب را به دین نسبت داد. در اینجا نیز ایمان گرایان بر خلاف ذهن‌گرایان در پذیرش منابع دینی به کمترین دلیل اعتبار که موجب ایمان گردد اکتفا می‌کنند و بعد از اثبات اعتبار منبع در مراجعه به متن معتبر تا زمانی که دلیل غیر قابل مناقشه بر ابطال متنی در دست نباشد که ایمان را مانع شود یا زایل کند، خود را در ایمان به محتوای معتبر دینی موجه می‌دانند. این بدان جهت است که قطع حاصل برای ذهن را در اصول دین ملاک نمی‌دانستند و نمی‌توان مسائل روبنایی دین را نیازمند پایه معرفتی محکم‌تر از مسائل زیربنایی دانست.

 

۰ نظر ۳۰ تیر ۰۱ ، ۱۹:۴۹
شیخ محمد سبحانی

 

🔻جایگاه سنت و مبانی ارزشی حدیث
حجیت سنّت با توجه به این که سنت از نگاه شیعه شاملِ قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و امامان معصوم - علیهم السلام - است، اثبات حجیت هر یک نیازمند استدلال جداگانه است.
از این رو در آغاز، حجیت سنت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - را مورد بررسی قرار می دهیم و در پی آن اعتبار سنت ائمه را دنبال خواهیم کرد. حجیت سنّت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - اعتبار سنت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - با دو دلیل عقلی و نقلی قابل اثبات است.
دلیل عقلی از فلسفه رسالت و نبوت بهره می گیرد و دلیل نقلی به قرآن و اجماع و سیرة مسلمانان قابل تقسیم است.
1ـ دلیل عقلی طبق مبانی فلسفی و کلامی، خداوند برای هدایتِ مردم و سامان دادن به نظام اجتماعی و پایان دادن به اختلاف های فکری و اجتماعی، انسان های برگزیده ای را به عنوان پیامبر به سوی آنان گسیل داشته و بر انگیختن پیامبران بر اساس قاعده لطف و کامل شدن حجّت الهی بر مردم لازم بوده است.[1] از سوی دیگر انجام چنین مسئولیت های سنگین تنها در صورتی میسّر است که پیامبران از ارتکاب هر گونه لغزش و خطا به دور باشند و صفحه جانشان چنان پاک و پیراسته باشد که آینة تمام نمای حق و منعکس کننده اراده الهی به شمار آید؛ زیرا تنها در این صورت است که مردم با راهنمایی آنان به صراط مستقیم هدایت می شوند و با اجرای شریعت الهی و آموزه های آسمانی، نظام اجتماعی سالم و خدا گونه شکل می گیرد و اختلاف ها پایان می پذیرد.[2] 
آیا از پیامبری که وسوسه های شیطانی در او راه دارد و گفتار و رفتارش به جای انعکاس خواسته های الهی، منعکس کنندة هواهای نفسانی است و مرتکب لغزش و خطا می شود، می توان انتظار داشت که مردم را از تاریکی ها به سوی نور رهنمون گردد؟! درست به همین دلیل است که متکلّمان مسلمان از آغاز بر عصمت پیامبران پای فشرده اند و بسیاری از مفسران، آیاتی را که در ظاهر با عصمت آنان منافات دارد، به تأویل برده اند. بنابر این فلسفه بر انگیختن پیامبران - علیهم السلام - عصمت آنان را ضروری می سازد و عصمت به معنای انطباق کامل در اندیشه رفتار و گفتار پیامبران - علیهم السلام - با حقّ و خواست الهی است. و ما از حجیت سنت جز این را دنبال نمی کنیم.
مقصود ما از حجیت سنت آن است که اندیشه، رفتار و گفتار پیامبران به گونه ای باشد که سراسر انعکاس دهنده ارادة خداوند بوده و به خاطر انتساب الهی، پیروی از آن بر ما لازم باشد.
در این میان سنت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به خاطر شخصیت برگزیده و ممتاز آن حضرت در مقایسه با سایر پیامبران از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به خاطر وصول به فرازمندترین قلّه تکامل بشری و مراتب قرب الهی، تجلّی گر اسماء و صفات الهی بوده و در سرزمین جانش جز خواست و ارادة الهی چیز دیگری راه نیافته است. چنین جایگاه بلند معنوی به اندیشه، کردار و گفتار آن حضرت اعتباری بس ویژه می بخشد. 
2ـ دلایل نقلی دلایل نقلی حجیّت سنّت شامل، قرآن، اجماع و سیرة مسلمانان است که اینک به بررسی آنها می پردازیم: 
🔹 قرآن شمار زیادی از آیات قرآن بر اعتبار سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و هر آنچه منتسب به ایشان است، تصریح نموده که می توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
🔸 الف ـ حجیّت داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - چنان که در تبیین فلسفة رسالت اشاره شد، یکی از مسئولیت های پیامبران، داوری و پایان دادن به مشاجرات و اختلاف ها است. 
قرآن کریم در این باره آورده است:
کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه[3]. مردم، امّتی یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نوید آور و بیم دهنده بر انگیخت و با آنان، کتاب را به حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کنند. 
پیداست چنین مسئولیتی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز خواسته شده است، امّا این فلسفه، زمانی به تحقّق می پیوندد که داوری آنان برای مردم حجیت داشته باشد. از این رو قرآن بر حجیت و نافذ بودن داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - تأکید کرده است. قرآن، مؤمنانی را می ستاید که وقتی برای داوری به سوی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرا خوانده می شوند سمعاً و طاعتاً را بر زبان جاری می کنند و از جان و دل پذیرای داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می شوند. انما کان قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم ان یقولوا سمعنا و اطعنا و اولئک هم المفلحون[4].
گفتار مؤمنان ـ وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داوری کند ـ تنها این است که می گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینانند که رستگارند. و در جای دیگر به مردان و زنان مؤمن گوشزد می کند که پس از داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - حقّ هیچ گونه اظهار نظر و تغییر رأی را ندارند و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم.[5] هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد. 
و در جای دیگر پا را از این فراتر گذاشته و نشان ایمان را آن دانسته که اوّلاً: مؤمنان، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را داور خود در مرافعات قرار دهند و ثانیاً: در پی داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نه بر زبان، بلکه حتی در دل نیز احساس ناخوشایندی نداشته باشند و تسلیم محض ایشان باشند. فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً[6]. ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند، مگر آنکه تو را مورد آنچه میان آنان مایة اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند، و کاملاً سر تسلیم فرود آورند. سوگندِ خداوند به خود، برای تبیین چنین مرتبه ای از ایمان، بسیار لطیف و قابل توجه است. پیام این آیه تسلیم تمام عیار مسلمانان در دل، زبان و عمل با پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - است. آیا درخواست چنین تسلیمی محض از مسلمانان به معنای اعتبار بخشیدن تمام عیار و بدون حدّ و مرز به داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ـ که بخشی از سنّت قولی است ـ نیست؟! 
🔸 ب - برابری اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - با اطاعت الهی در برخی از آیات، اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - برابر با اطاعت خداوند دانسته شده است. و من یطع الرّسول فقد اطاع الله[7]. هر کس از پیامبر اطاعت کند، قطعاً از خدا اطاعت کرده است. چنان که در برخی دیگر از آیات پس از فرمان مؤمنان به اطاعت خداوند، به آنان امر شده تا از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز اطاعت کنند. یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول....[8]. ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر را..... در برخی دیگر از آیات مخالفت با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در کنار مخالفت با خداوند ـ عزّ اسمه ـ طرح شده است، نظیر آیة و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً[9]. و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است.
در برخی دیگر از آیات پیش دستی بر پیامبر بسان پیش دستی بر خداوند، مورد نکوهش قرار گرفته است:
یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله[10] ؛ ای کسانی که ایمان آوردید، در برابر خدا و پیامبرش پیشی مجویید. نکته قابل توجه آن که در هیچ یک از این آیات ضرورت اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - یا عدم مخالفت با ایشان، به حکم یا چیز دیگری تخصیص، یا تقیید نخورده است. و همان گونه که اطاعت الهی به صورت مطلق و فراگیر طرح شده بر اطاعت مطلق از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز تأکید شده است. این امر نشان گر عصمت مطلق پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و انطباق کامل کردار و گفتار ایشان با خواست الهی است که در آیة: و ما ینطق عن الهوی[11]. و از سر هوس سخن نمی گوید. با نفی سخن گویی از روی هوای نفس انعکاس یافته است. بدون تردید منوط دانستن محبّت الهی به اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -، ناشی از این امر است؛ آن جا که آمده است: قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله[12]. بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. این آیه، معادلة شگفت آور و درس آموزی را به دست می دهد؛ زیرا در بدو امر چنین به نظر می رسد که آیه می بایست این چنین باشد: قل ان کنتم تحبّون الله فاتبعوا الله.... یعنی اگر خدا را دوست دارید از او تبعیت کنید. زیرا نشانِ حقیقی دوستی، پیروی و همگامی است، امّا به جای آن که اطاعت از خداوند نشان صدق ادّعای آنان در دوستی خداوند مطرح شود، اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - جای آن نشسته است.
 

[1] - برای تفصیل بیشتر ر.ک: کشف المراد، ص 348؛ الشفاء، ص 441 ـ 443.[2] - برای آگاهی بیشتر از دلایل عصمت پیامبران علیهم السلام ر.ک: کشف المراد، ص 349 ـ 350؛ الالهیّات، ج 2، ص 144 ـ188 .
[3] - سوره بقره، آیه 213.
[4] - سوره نور، آیه 51.
[5] - سوره احزاب، آیه 36.
[6] - سوره نساء، آیه 65.
[7] - همان، آیه 80.
[8] - همان، آیه 59.
[9] - سوره احزاب، آیه 36.
[10] - سوره حجرات، آیه 1.
[11]- سوره نجم، آیه 3.
[12] - سوره آل عمران، آیه 31.

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۳
شیخ محمد سبحانی

 

📌نقد فقه مقاصدی عامه(اهل سنت)

#مقاصد_الشریعه در فقه اهل سنت از جایگاه ویژه و دیرینه‌ای برخوردار بوده که به مثابه دانش خاص، مورد عنایت واقع شده است. #اهل_سنت بر اساس مقاصد و اهداف شریعت، منظومه استنباطی خاصی را درست کرده‌اند و در پرتو آن کارکردهایی مانند: 
نگریستن در نصوص شرعی؛ رفع تعارض میان نصوص شرعی؛ ایجاد حکم غیرمنصوص؛ ایجاد توازن و اعتدال در #احکام را مد نظر قرار داده‌اند. 
بحث مقاصد تا زمان شاطبی، خیلی در میان #اهلسنت مطرح بود و بعد از او حتی در میان اهل سنت نیز به فراموشی سپرده شد. 
اوج گیری دوباره بحث مقاصد الشریعه در زمان محمد عبده بوده است. بسیاری از اشخاص غیر متخصص و خارج از #حوزه علمی #دین برای توجیه برخی امور به مقاصد شریعت دست یازیده‌اند. امروزه مواردی پیدا می‌شود که برخی از #روشنفکران با یک نوع #اجتهاد سطحی اقدام به استنباط یا نظریه پردازی در زمینه احکام شرعی می‌کنند که دلیل اصلی آن، واضح نبودن مقاصد الشریعه در نزد آنان است.
در تعریف #علماء معاصر #سنی مقاصد الشریعه عبارت است از #مفاهیم و حکمت‌ها که شارع در تمام احکام یا بخش عمده‌ای از احکام، به منظور تحصیل #مصالح بندگان مورد لحاظ قرار داده است. متأخرین اهل سنت از مقاصد الشریعه دلیلی بالاتر از همه أدله فقهی حتی #قرآن و #سنت تصویر کرده‌اند تا جایی که سایر أدله باید در پرتو مقاصد #تفسیر شود و باقی أدله به منزله متشابهات است. به اعتقاد اهل سنت ، تمام مقاصد، قطعی بوده و نیاز به دلیل ندارد و به عنوان قاعده کلی تا همیشه باید در استنباط به آن رجوع شود. 
اعتقاد به این که وضع شریعت برای تامین مصالح دنیوی و اخروی بندگان صورت گرفته و اعتقاد #معتزله به حسن و قبح عقلی از زیر ساخت‌های #اندیشه مقاصدی می‌باشد. مسأله تعلیل نیز یکی از پایه های نظریه مقاصد به شمار می‌رود ، مخصوصا در جایی که مقاصد از ادله لفظی گرفته می‌شود.

مورد و محل تمسک به مقاصد جایی است که دلیل مفقود است. مقاصد اغراض کلیه‌ای است که مرتبط به عناوین خاص نیست بر خلاف علل غایی که مرتبط به عناوین خاص است. بنابراین علت در اعتقاد امامیه وجودش وابسته به وجود عناوین خاصی است که در نصوص آمده ولی مقاصد یک اغراض کلیه‌ای است که می‌تواند علل مختلفه‌ای را تحت پوشش قرار دهد. مذاق #شارع یک امر قطعی است که با مجموع ادله به دست می‌آید و خود یک دلیل است، اما مقاصد الشریعه اغراض است و قطعی نیست. اغراض از سنخ ادله نیستند بلکه از سنخ علل‌اند. 
با کشف علت می‌توانیم حکم را تعمیم و یا تخصیص دهیم ولی با تکیه بر حکمت نمی‌توان چنین کرد. کشف علت نیز تنها از طریق نص ممکن است. از این رو نمی‌توانیم با مقاصد نصوص را تخصیص بزنیم و آن را بر عموم نصوص مقدم کنیم. بحث در #تشخیص #علت است. نهایت چیزی که ممکن است بدان دست یافت تعلیل در بعضی از نصوص است. اگر علتی منصوص بود، بدان اخذ می کنیم ولی همان علت هم شاید با نص خاص در موضوعی دیگر مخالف باشد.
#فقه مقاصدی فقهی مبنی بر تشخیص ظنی نه تشخیص قطعی و یقینی مقاصد است. مقاصد کلی از اموری‌اند که مورد پذیرش عقلا و دین است. حفظ نسل، مال، دین و ... اما تشخیص اینکه کدام حکم این قصد را تأمین می‌کند مشکل است. عقول بشری به تمام جهات حکم خداوند احاطه ندارد تا بگوید این مصداق یقینی کدام مقصد است. بحث اصلی در صغرای این قضیه است که با وجود نص معتبر در برخی مسائل ، با مجرد تخمین یا وقوف بر برخی علل نمی‌توانیم از نص صریح رفع ید کنیم. نهایت مطلبی که می­توان در این باب گفت، اعتبار تعلیل­هایی است که در نصوص آمده است. اما همین تعلیل منصوص نیز در مواردی که با نص دیگری مخالف باشد، ممکن است تخصیص پیدا کند یا در نهایت، به عنوان دو دلیل متعارض محسوب شوند. مشکل اصلی در فقه مقاصدی این است که تطبیق کبرا بر صغرا ظنی است. 
بیشتر آنچه محل تمسک عامه به مقاصد است جایی است که ما نوع اغراض را ندانیم که الزامی یا غیر الزامی است. در اینجا #عامه به مقاصد تمسک می‌کند اما #امامیه قائل به این اغراض نیست.
اگر عمومات تعلیلی را مبنای فقه قرار دهیم، فقه جدیدی تأسیس خواهد شد. مقصود از فقه جدید این نیست که برخی احکام فقهی تغییر می­کنند بلکه با این‌گونه استنباط، #فقیه به خروج اجتهادش از مسیر صحیح و اجتهاد برابر نص قطع پیدا خواهد کرد. فقه مقاصدی زمینه سوء استفاده از #مذهب و زمینه رشد آرای باطل می‌گردد. در فقه #شیعه با کثرت روایات، نظریه فقه مقاصدی قابل دفاع نیست و جایگاه ندارد. #روایات شیعه احکام مورد نیاز را بیان کرده است.
کشف مقصد از طرق معتبره، احراز عدم #مزاحم برای مقاصد، احراز اطلاق در مقاصد و احراز مقتضی بودن جعل حکم از جانب مقاصد از شرایط مهم به‌کارگیری مقاصد است. احراز این شرایط آنقدر عرصه را ضیق می‌کند که احتمال وجود مقاصد به عنوان مقاصد قطعی و معتبره را در فقه بسیار کم می‌کند.

📌 برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر هاشمی طباطبائی

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۲۹
شیخ محمد سبحانی

 

📌تبیین عرفانی باورداشت برائت 

نوع انسان اشرف مخلوقات و در ظهور اسماء الهی برترین خلائق است. هیچ اسمی یا صفتی از خداوند نیست جز آنکه کمال آن به قدر امکان در انسان نمود می‌یابد. بنابر این تفاوت میان افراد انسان به تفاوت مراتب تجلی اسماء و صفات الهی و به تبع اضداد این اسماء و صفات است که در دو طرف بی‌نهایت امتداد یافته و بیشتر از انواع دیگر مخلوقات خواهد بود. کاملترین و پست‌ترین موجودات که هر کدام مظهر تام اسماء متقابل و اضداد اسماء خداوند هستند از نوع انسان باید باشد. 

از آنجا که هیچ اسم و صفت جز با ضد آن در ذهن مفهوم و در خارج محقق نمی‌گردد. ظهور هر اسمی از اسماء و هر صفتی از اوصاف پروردگار مستلزم ظهور اسم و وصف مقابل آن است. پس ظهور کامل اسماء و صفات الهی در انسانی مستلزم ظهور اضداد آن اسماء و صفات برابر او است. ضد حقیقی برای برترین موجود جز بدترین موجود نمی‌تواند باشد.  

شرط کمال انسان در سیر بسوی ذات یا در تجلیات اسماء ، عبور از اضداد است. ظهور کمال جز در میان اضداد ممکن نیست و کسب هر مرتبه از کمال به عبور از اضداد متناسب با آن در طرف نقصان مشروط خواهد بود. بنابر این راه ظهور #کمالات_انسانی در شخص ، #زندگی میان ناکاملترین انسان‌ها و قرارگیری برابر پست‌ترین موجودات است. 

اولیای #خدا مظهر تام هدایت و طهارت و مخالفین ایشان نمود کامل ظلالت و خباثت هستند. هر چه پیامبران و امامان در کمال برتری یابند به تناسب در جوامع پست‌تر و برابر افراد بدتر ظهور می‌نمایند. این دو گروه می‎بایست در دنیا هر چه بیشتر به هم نزدیک شوند تا در برخوردها ، بهتر نمایانگر اوصاف متقابل خداوند و اوصاف متضاد یکدیگر باشند.    

تجلی اوصاف کمال و جمال در وجود هر کس به میزان قرابت او به مظاهر اوصاف کمال و جمال خداوند در ابعاد مختلف #اعتقاد و #احساس و #اخلاق است. در مقابل هر گونه #ارتباط باطنی یا ظاهری با بدان عالم ، موجب #ظهور ناپاکی و خباثت در انسان خواهد شد. همین واقعیت تضاد اوصاف ، #شیعیان امامان هدایت و هواداران امامان ضلالت را در باطن رو در روی یکدیگر قرار داده است هر چند در ظاهر متوجه آن نباشند. 

 

#عرفان #تبری 

 

📖 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۳۲
شیخ محمد سبحانی

 

چون شرط وفا هیچ بجز ترک جفا نیست
جانی دَهَمَت لیک، جز این رسم وفا نیست.

هر کس که نیامد سر کویَت به دو صد بار
در هر قدمی راحتیش هیچ به پا نیست.

بیمار غم عشق تو اَم تا به قیامت
گر این نَبُوَد هیچ به امید شفا نیست.

از وسوسۀ زاهد سالوس بلرزم، ولیکن
هر آن که کُنی جلوه ، به دل خوف و خطا نیست.

بر خواهش خود میفِشُرَم پا که بگویم
با هیچکسم جز تو مرا صلح و صفا نیست.

📌#شعر از خادم مکتب علوی
أقل الخلیقه
سید صائب هاشمی طباطبائی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۴۳
شیخ محمد سبحانی

 

📌حقوق مخالفان در سیرۀ امیر مومنان (علیه السلام)

هر جا شهری شکل گرفته با کثرت و اختلاف سلیقه‌ها مواجه بوده است. کوفه هم چنین شهری است، شهری متشکل از 360 قبیله که تحت مدیریت حضرت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) قرار داشت. کوفه شهر بزرگی بود و در آن گروه‌های بزرگی جمع شده بودند. مردمانی از ایران، حجاز، شامات و قبایلی از مصر در آنجا حضور داشتند. بنابراین کوفه به تعبیر امروز شهری چند ملیتی محسوب می‌شد. 

 

وقتی شهر گسترده است و اختلاف دیدگاه وجود دارد، ممکن است که سه نوع کنش و رفتار در آن شکل بگیرد. یک نوع از این رفتارها از جنس اعراض هستند، یعنی برخی کوشش می‌کنند که خود را از مسائل اجتماعی دور نگاه دارند، مساله‌ای که هم اکنون هم جریان دارد.

 

یک قسمتی از مردم شهر هم اهل اعتراض هستند و نظر و ایده، و طرحی برای اداره زندگی دارند. برای صلح یا امنیت پیشنهاد دارند و این گونه افراد ممکن است در قدرت یا ناراضی از آن باشند. از درون این شهر، گروه‌های کوچکی هم هستند که دست به خشونت می‌زنند یعنی اهل تعرض و خشونت هستند. کوفه زمان امام علی(علیه السلام) هم چنین شهری بود.

 

جنگ صفین هفتاد هزار کشته داشت، یعنی شهر، زخم خورده است، و شهری است که هفتادهزار مرد در آن کشته شده و هر کدام از آنها متوسط سرپرست حدود چهار نفر عائله هستند.

امام علی(علیه السلام) حاکم چنین جامعه ای است که در آن مخالف، معاند و افراد آسیب دیده دارای توقع هستند و چنین شهری باید اداره شود.

 

شاید هر سیاستمداری در آن دوران شرایط ایجاد فضای امنیتی را در پیش می‌گرفت. با این حال، اسناد و روایاتی از امام علی(علیه السلام) وجود دارد که وی سیاست آزاد سازی را به جای امنیتی کردن جامعه دنبال کرد، آن هم در شهری که تازه از جنگ خلاص شده و دشمن هم پشت دروازه‌های شهر قرار داشت.

 

🔹حق شهروند سه نوع است؛

▪️ یک نوع حق کرامت و آزادی یک شهروند است یعنی فرد احساس احترام کند. احترام بدون آزادی معنا ندارد و آزادی هم بدون آزادی عقیده بی‌پایه است و این یک نوع حق شهروندی است و مساوی حقوق بشر هم هست.

▪️ دومین نوع حق شهروندی، حق بهره مندی از ثروت ملی است. در هر جامعه‌ای افراد یک ثروت شخصی دارند اما بخش بزرگی از ثروت برای همگان است، مثل نفت، و معادن. 

▪️ سومین نوع حق برخورداری از منافع شهروندی است، این که آدمی بتواند با دیگران آزادانه رقابت کند در اشتغال و به دست آوردن پست‌های عمومی و پرهیز از بیکاری و فقر. این موارد از حقوق یک شهروند است. آن کسی که مخالف سیاسی حاکم جامعه است، نباید از این سه حق محروم باشد و این کاری است که امام علی علیه السلام نیز انجام داد.

 

امام علی(علیه السلام) در مقابل خوارج، به دفاع از حقوق آن ها پرداخت و ایشان معتقد بود که هر شهروندی حق دارد با سیاست‌های دولت خود مخالفت کند و مخالف حقوقی دارد که باید رعایت شود. تحمل مخالف یکی از ویژگی‌های شاخص امام علی(علیه السلام) به شمار می‌ آمد.

 

در روایتی از امام علی(علیه السلام) آمده است که دولت، دولت است چه مومن و چه کافر. شهروندان حق دارند از خدمات دولت استفاده کنند. امام تأکید داشت که جامعه نیاز به حکومت دارد و این حکومت چه خوب و چه بد باید این کارها را انجام دهد و از آن حیث که دولت است چنین وظیفه‌ای دارد. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه‌پردازان ایرانی معتقدند که حکومت ملک حاکم و شخص است و او به هر کسی خواست امتیاز می‌دهد و از هر کسی هم خواست می‌گیرد. این یکی از مشکلات جدی جامعه‌ی ما هست، اما امام علی(علیه السلام) چنین نمی‌گوید.

 

این امام همام می‌فرماید لازم داریم حکومتی باشد که آنهایی که دین دارند راحت بتوانند به دینداری خود ادامه دهند، غیر مومنان هم بتوانند متاع خود را پیدا کرده و از زندگی بهره ببرند. امام علی(علیه السلام) اضافه می‌کند در چنین حکومتی درآمدهای عمومی باید بتواند جمع آوری و توزیع شود، جلوی مهاجمان به ممکلت سد شود، یعنی نیروی مسلحی درست شود که نیروی مسلح حاکم در مقابل شهروندان نباشد بلکه برای دفاع از جامعه باشد، راه ها امن شود و از آنهایی که حقوق ضعیفان را می‌خورند حقوق ضعیفان پس گرفته شود. این ویژگی‌هایی است که امام در خصوص حکومت مطرح می‌کند و هر کسی که شهروند آن حکومت است این حقوق را دارد اگر چه از میان خوارج باشد.

 

از نظر امام علی(علیه السلام) تا زمانی که شهروند دست به سلاح و هجوم به دیگران نبرده کسی حق ندارد به حقوق وی تعرض کند. وی در هنگام جنگ با خوارج هم سه دستور دارد: نخست آنکه هر گروهی از خوارج هر لحظه که سلاح خود را زمین گذاشت؛ خونش محترم است. دومین دستور، هر گروهی از خوارج که تشکیلاتی ندارد که آنها را دوباره جمع کنند به آنها حمله نکنید، دستور سوم شاهکار است و در آن می فرماید این افراد کافر نیستند و بلکه قرائت متفاوتی از دین دارند و به این طریق آن حضرت از همین جا جلوی مکانیزم تکفیر را گرفتند. 

 

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی طباطبائی

#حقوق #سیره

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۰۷
شیخ محمد سبحانی

 

💠 شهادت ثالثه یکی از شعائر اصلی مذهب شیعه 

🔻یکی از دلائل شیعه بر مشروعیت شهادت ثالثه حفظ شعائر دینی و مذهب است؛ برای روشن شدن مطلب بحث شعائر از منظر لغت وشرع وکتاب بررسی میکنیم اصلاً شعائر به چه معناست و شعار به چه می‌گویند! 
مسئله دوم این است که آیا حفظ شعائر واجب است یا خیر. مسئله سوم این است که شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامی هست یا خیر. در رابطه با بخش اول باید بگوییم شعار از نظر لغت به معنای علامت است.

✍جوهری می‌نویسد:
و المَشَاعِرُ: الحواسُّ.. الشِّعَارُ: ما وَلِىَ الجسدَ من الثیاب..و شِعَارُ القوم فى الحرب: عَلَامَتُهُمْ لیعرفَ بعضُهم بعضا.

🔹شعار به معنای حواس است. 
شعار بدن عبارت از لباس‌هایی است که بدن را می‌پوشاند.و شعار هر قومی در جنگ به معنای علامت و پرچمی است که اعضای این سپاه یکدیگر را بشناسند.
📗📔نام کتاب : الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیة ، الجوهری، جلد : 2  صفحه : 699

✍ ازهری مینویسد:
شَعَائِر الله یُعنَى بهَا جَمِیع متعبَّدات الله الَّتِی أشعرَها الله، أَی جعلهَا أعلاماً لنا،

🔹شعائر الهی تعبدیاتی است که خداوند عالم آن‌ها را برای ما نشانه و علامت قرار داده است.
📗📔نام کتاب : تهذیب اللغة، الأزهری،  جلد : 1  صفحه : 266


❓❕سوال آیا شهادت ثالثه از شعائر دینی و مذهبی هست یا خیر؟؟علمای شیعه از جمله حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی و حضرت آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و همچنین حضرت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم ، شهادت ثالثه را یکی از شعائر بزرگ شیعه و از بارزترین رموز تشیع دانسته اند که ترک آن جایز نیست.

✍ آیت الله العظمی تبریزی میفرمایند:
الشهادة الثالثة فی الأذان صارت شعاراً للشیعة ویجب حفظ شعار الشیعة لتبلیغ الأمر بالوصایة للناس

🔸 امروزه شهادت ثالثه یکی از شعارهای شیعه محسوب می‌شود و واجب است این شعار برای تبلیغ امر وصایت حفظ شود، همان طور که شهادت بر رسالت تبلیغ رسالت است.
📗📔نام کتاب : الأنوار الإلهیة فی المسائل العقائدیة نویسنده : المیرزا جواد التبریزی    جلد : 1  صفحه : 139


✍ همچنین حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی مینویسند:
وقد أصبحت فی هذه الأعصار من أجلی أنحاء الشعار وأبرز رموز التشیع وشعایر مذهب الفرقة الناجیة فهی إذا أمر مرغوب فیه شرعاً وراجح قطعاً فی الأذان وغیره

🔸 شهادت ثالثه در این اثر جدید یکی از واضح‌ترین انواع شعائر شیعه و بارزترین رمز شیعه شناخته شده است.شهادت ثالثه یکی از شعائر مذهب فرقه ناجیه است.این امر، امری است مورد تأیید شرعی و در اذان یا غیر اذان راجح است.
📗📔نام کتاب : کتاب الصلاة نویسنده : الخوئی، السید أبوالقاسم   صفحه : 260


✍ حضرت آیت الله العظمی سید محسن حکیم میگویند:
در عصر ما شهادت ثالثه از شعائر ایمان و رمز تشبیع است و از این جهت هم رجحان شرعی دارد، و گاهی گفتن آن واجب می شود ولی نه به قصد جزئیت... زیرا حضرات شیخ طوسی، علامه (حلی)، و شهید و غیر آن‌ها شهادت داده‌اند به اینکه احادیثی در این زمینه وارد شده است.
📗📔نام کتاب : مستمسک العروة الوثقى نویسنده : الحکیم، السید محسن    جلد : 5  صفحه : 545


🔺 در قرآن صفا و مروه از شعائر الله محسوب شده است[سوره بقره آیه158] علت اینکه خداوندفرموده صفا و مروه از شعائر الله است، هرکسی حج بیت را انجام داد و طواف کرد یا عمره انجام داد اشکالی ندارد که بین صفا و مروه هم سعی را انجام داده باشداین است که جاهلیت بین کوه مروه و کوه صفا سعی می‌کردند. مسلمانان تصور می‌کردند این عمل یکی ازویژگی‌های زمان جاهلیت است و اسلام آن را برداشته است. درنتیجه شعار از نظر لغت عبارت است از چیزی که به عنوان پرچم دین یا نشانه‌های دین به حساب بیاید.وقتی می‌گوییم فلان چیز از شعائر حج است به معنای این است که از مناسک و علائم حج است.شعار نشانه‌ای از فرهنگ قومی است که می‌خواهند قیام کنند، امری را تأیید یا آن را محکوم کنند شعار به معنای دین، شعار به معنای تعبدات شاخص یک دین و شعار به معنای نشانه‌های عمده دینی است. یک مسلمان از غیر مسلمان یا یهودی از مسیحی و همدیگر شناخته می‌شود.به عنوان مثال دست بسته نماز خواندن به شعار اهل سنت و دست باز نماز خواندن به شعار شیعه تبدیل شده است. نکته دیگر باتوجه به روایت حضرت ثامن الحجج، امام رضا(علیه السلام) که فرمودند: رحم الله عبدا احیا امرنا خدا رحمت کند بنده‌ای را که امر ما را احیا کند یکی از اموری که در اینجا می‌توانیم استدلال کنیم شهادت ثالثه شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. 
شهادت ثالثه از اوامر اهل بیت علیهم السلام است.
اجرای اوامر اهل بیت مرضی اهل بیت علیهم السلام است.
بنابراین شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامیست و گفتنش واجب شرعی ست.

🔖برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۹
شیخ محمد سبحانی

📌بناء عقلاء بر حجیت خبر واحد

یکی از مهم‏ترین دلیل بر حجیّت خبر واحد «بناء عقلاء» است.

تعریف بناء عقلاء :

بسیاری از اصولیین ‌‎ ‎قائلند که مراد از بنای عقلا(یا ‏سیره عقلا) سیره و عملی است که ناشی از فطرت‎ ‎و ‏ارتکاز انسان‌ها‎ ‎باشد نه سیره ناشی از مبادی‎ ‎دیگر، مانند اجبار‎ ‎و ستم‎ ‎حاکمی‎ ‎زورمند یا دستور‎ ‎پیامبری‎ ‎الهی.

 

این بحث از دو مقدّمه قطعى تشکیل میشود:

مقدّمه اول:

 بنا و دأب عقلا بر این است که در کلیّه امور زندگى و مسائل اجتماعى‌شان بخبر واحد و به قول کسى که مورد وثوق است و از نظر راستگویى مورد اعتماد مى‏باشد، عمل مى‏کنند و این بخاطر آن است که از خبر و قول شخص موثّق، اطمینان و سکون نفس و آرامش خاطر حاصل مى‏کنند و به احتمال خلاف و کذب در مورد خبر واحد اعتنا و توجّهى ندارند؛ و بدون شک قوام معیشت انسان‏ها و نظام زندگى اجتماعىّ آنان مبتنى بر عمل کردن به خبر واحد است چه آنکه تحصیل علم و یقین در همه مسائل و امور، غیر ممکن است و اگر قرار باشد که مردم در همه مسائل و امور زندگى‏شان تحصیل یقین نمایند نظام اجتماعىّ بشر، مختل شده و اضطراب و نگرانى بر جامعه حاکم خواهد شد.

 

مقدّمه دوم: 

سیره و روش مسلمین و شارع مقدّس همان روش عقلاء مى‏باشد، چه‌آنکه اگر شارع مقدّس روش عقلا را نسبت به مسائل شرعى و احکام الهى قبول نداشت، باید اعلام مى‏فرمود که در مسائل دینى و تحصیل احکام الهى فقهى، عمل کردن به خبر ثقة جائز نمى‏باشد. چنانچه در مواردى که بناء عقلا مورد پسند شارع مقدّس نبوده است اعلام ردع فرموده است، مثلا: عقلا بما هم عقلا معاملات ربوى را انجام مى‏دادند و شارع مقدّس جلوى این بنا را مى‏گیرد و اعلام ردع مى‏نماید.

نتیجه مقدّمه دوم آن است که از عدم ردع، موافقت شارع مقدّس در مورد عمل به خبر ثقة کشف مى‏شود و از هر دو مقدّمه نتیجه مى‏گیریم که نسبت به احکام شرعى خبر ثقة از نظر شارع مقدّس حجّت خواهد بود.

 

اشکال: 

کمااینکه مرحوم شیخ انصارى در رسائل فرموده بناء عقلاء با سه شرط حجت است:

‏1- شارع مقدّس از بناء عقلا اطلاع پیدا کند.‏

‏2- مانعى برای شارع نسبت به ردع و منع از بناء عقلاء موجود نباشد.‏

‏3- منع و ردعى از ناحیه شارع مقدّس نرسیده باشد.‏

 

بنابراین بناء عقلاء در صورتی حجت است که از طرف شارع ردع نگردد، لکن آیات نهی از تبعیت ظن و لزوم عمل بر طبق علم رادع از این بناء است:

از جمله قول تعالى: (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ) و قول معصوم علیه‎السلام: و ما لم تعلموا فردّوه الینا ...

بنابراین بناء عقلا مبنى بر عمل به خبر واحد ثقه مورد رضاى شارع مقدّس نبوده و ردع و منع از آن ثابت است، فلذا با بناء عقلا نمى‏توان حجیّت خبر ثقة را به اثبات رساند.

 

پاسخ: 

مرحوم مظفر می‌فرماید: این اشکال در استصحاب هم بیان گردید و ما در آنجا گفتیم که عمل بر طبق استصحاب عمل بر طبق ظاهر است نه واقع.

اما چون لسان امارات لسان واقع است و ما در امارات به دنبال واقع هستیم باید در مقام جواب دیگری بدهیم پس می گوییم:

خبر واحد ثقه تخصصا از آیات ناهیه خارج است.

 

دو بیان برای اثبات خروج تخصصی:

1. بیان مرحوم اصفهانی: مراد از تبعیت نکردن از ظن در آیات و روایات، ظنی است که پشتوانه عقلی ندارد و عقلاء آن را قبول ندارند، ؛ و حال آنکه در خبر واحد عقلا به پشتوانه عقل به خبر ثقه عمل می کنند، بنابراین عمل به خبر ثقه کار غیر عقلائی نیست و از اساس مشمول آیات ناهیه نمیگردد.

2. بیان میرزاى نائینى: آیات ناهیه از عمل به بدون علم شامل خبر ثقه نمى‏شود و خبر ثقه خروج موضوعى دارد به دلیل اینکه آیات مى‏گویند: از علم بدون علم و یا از ظن(مطلق) متابعت نکنید، و در نزد عقلا عمل به خبر ثقه عمل بدون علم نیست، بلکه عمل به علم است به دلیل اینکه و لو در باب خبر ثقه دو درصد احتمال خلاف هست، ولى عقلاى عالم و عرف عام به این احتمال ضعیف اعتنا نمى‏کنند و خبر ثقه را به چشم علم نگاه مى‏کنند.

مرحوم مظفر در تکمیل پاسخ می‎فرماید: اگر این آیات صلاحیت رادعیت از عمل به خبر ثقه را داشت، هرآینه این امر در میان مسلمین معروف مى‏گشت و ائمه علیهم السّلام که عالمان حقیقى به علوم قرآن‏اند بیان مى‏کردند و زبان به زبان مى‏گشت تا به دست ما مى‏رسید، و در نتیجه این سیره عقلاییه در نزد مسلمین و نسبت بخصوص احکام شرعیه منقطع الآخر مى‏شد، درحالى‏که مکرر گفته‏ایم که سیره مسلمین از صدر اسلام تا به امروز براساس عمل به خبر ثقه بوده است.

 

بنابراین بناء عقلاء بر خحیت خبر واحد یک دلیل قطعى است و شکى در آن راه ندارد، زیرا مرکب از دو مقدمه قطعى است:

1- ثبوت بناء عقلا بر اعتماد به خبر ثقه و پذیرش آن است.

2- بناء عقلاء کاشف از موافقت شارع و اشتراکش با ایشان است، زیرا او رئیس عقلاست. فلذا اگر راضی نمی‌بود، باید از آن ردع میکرد و حال آنکه ردعی ننموده.

 

🔖 برشی از مباحث اصولی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌 سلام علیکم و رحمةالله

همینطور که در حاشیه درس گفته شد.

حقیر عرضه داشتم که علت متفاوت بودن نسخ کتاب جناب سلیم بن قیس هلالی چیست.

و ایضاً به این متذکر شدیم ، که نظر حقیر دراین رابطه، مانند استاد معظممان سیدنا الأستاد آیت الله سید احمد مددی حفظه الله است.

 

🔸 عرض شد که

 جناب ثقة الاسلام کلینی رحمه الله ، اولین کسی بود که این کتاب  را پخش و نشر کرد.

و این کتاب در میان علماء و عوام شیعه بلااشکال بوده است ، و بنا بر شرایط آن زمان، قدرت علنی کردن عقاید شیعه نبوده و چون در آن صریحا و به شدت ، ملاعین اولی و دومی، و دستگاه خلافت زیر سؤال برده شده ، خواه‌ناخواه از اهالی یا علمای شیعه ، هرگاه کسی می‌خواست از آن کتاب نقل کند به حسب شرایطِ زمانی و مکانی و شرایط تقیه‌ای، آن را کم و زیاد می‌کرد.

 لذا نسخ کتاب متفاوت شده است.

بنابراین این در اصل کتاب هیچ شکی نداریم، چرا که متن کتاب خود موافق با عقاید شیعه است،اما شاید در بعضی از اجزاء إن قلت، داشته باشیم. که آن هم درجای خود چشمگیر نیست.

 

.

#کتاب_اسرار_آل_محمد #کتاب_سلیم_بن_قیس #کتاب #حوزه #حوزه_علمیه_قم #حدیث #حوزه_علمیه #رجال #کافی #کافی_کلینی #عقاید #دکتر_سید_صائب_هاشمی_نسب #سید_صائب_هاشمی_نسب #استاد_هاشمی_نسب #هاشمی_نسب #الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی #استاد_هاشمی_طباطبائی #کتاب_شناسی #اهل_بیت #فقاهت#اهلسنت #اهل_سنت #فقه #درس_خارج #درس_خارج_اصول #درس_اخلاق #درس_خارج_فقه #مجتهد_نواندیش #مجتهد #اجتهاد

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۳۶
شیخ محمد سبحانی