استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۷۴ مطلب توسط «شیخ محمد سبحانی» ثبت شده است

 

💠 دین شناسی علمی و تطبیقی

#علم #دین_شناسی  

علم ادیان یک علم تجربی و استقرائی و با روش توصیفی و تحلیلی و با تاکید بر سیر تاریخی و مقایسه ی سنت‌های دینی است. این علم از یک نظر، معرفتی درجه دوم است، یعنی به داوری و ارزش گذاری و تعیین حق و باطل ادیان نمی‌پردازد و هدف آن بیشتر فهم و توصیف و تحلیل است تا توجیه و دفاع از یک نظام اعتقادی و سنت دینی خاص. در این روش دین و باورها و مناسک مربوط به آن، به طور بی‌طرفانه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، در این رویکرد، دین با ملاک‌هائی سنجیده می‌شود که مربوط به خود دین نیست بلکه از بیرون دین گرفته شده و به عبارتی محصول عقل و تجربه بشر می‌باشد. در این رویکرد، که به مطالعه بیرونی مُصطلح گشته است محقق این قصد و انگیزه را ندارد که تا می‌تواند دین مورد مطالعه‌اش را از شبهه‌ها و ایرادها منزّه سازد و آن را عقلانی و موجّه نشان دهد بلکه در مطالعاتش با بی‌طرفی، به بررسی امتیازات مثبت و منفی آن دین می پردازد. روش دین‌شناسی تطبیقی، مطالعه بیرونی و بیطرفانه دین است.

 

این رشته از جهاتی با کلام یا الهیات یا علوم دینی بمعنی سنتی متمایز است:

الهیات یا علوم دینی همواره نگاه درونی به خود دارد بدین معنا که در تمامیتش یک پدیده اجتماعی- فرهنگی و بشری تلقی نمی‌شود؛ بلکه برعکس، منشأ آسمانی و فرابشری دارد حقیقت تامّه را در قالب دستورات و اعتقادات نشان می‌دهد و دیگران را بدان فرا می‌خواند. از این رو می‌توان عناصری در آن یافت که با عقلانیت بشر لااقل به معنی مدرن کلمه سازگار نباشد. الهیات یا علوم دینی حتی وقتی به تبیین دین می‌پردازد، تبیین علمی نمی‌کند بلکه بیان می‌کند؛ زیرا همواره خود بخشی از آن چیزی است که آن را بیان می‌کند به عبارت دیگر عقلانیت در خدمت تعمیم و وضوح آموزه‌های دینی است، بنابراین الهیات یا علوم دینی به معنی جدید کلمه علم نیستند. در حالی که دین تطبیقی یا همان دانش ادیان، یک رشته علمی محسوب می‌شود و دانشی بشری بوده و آموزه‌های آن باید تابع همه قوانین منطقی و علمی باشد. ولی الهیات و علوم دینی، علم به معنای جدید محسوب نمی‌شوند؛ چرا که با ملاک‌های جدید امروز، علم به دانشی می‌گویند که پدیده‌ای بشری بوده و با قوانین علوم تجربی سازگاری داشته و از قواعد علمی و منطقی موجود در علم تجربی تبعیت نماید. در حالی که چنین نبوده و علوم دینی پدیده‌ای آسمانی و فرابشری تلقی می گردند که خود دارای قواعد و زبان مخصوص به خود می‌باشد.

زبان الهیات بیانی است نه تبیینی ؛ زبان الهیات همان زبان دین است نه درباره دین ؛ الهیات یا کلام با خدایی که فراسوی این دنیا و انسان است، سخن می‌گوید، درحالی که مطالعات دینی جدید تکیه بر خدایی فراتر از عالم نمی‌کند. بنابراین زبان الهیات یا کلام سنتی زبان تمثیلی و مبتنی بر وحی است ولی مطالعات دینی جدید زبانی مشابه زبان علوم اجتماعی دارد و دین را همچون اسطوره و خرافه در بستر تاریخی-اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد نه همچون وحی آسمانی. 

به بیان دیگر الهیات گزاره‌هائی را به عنوان حقایق موجود در عالم هستی، بیان می‌دارد از خداوند و موجودات مجردی سخن می‌راند که فراتر از دنیا و عالم مادی است و پیرو و محکوم به قوانین مادی نبوده و با هیچ یک از قواعد مادی قابل توجیه نمی‌باشد؛ و نیز مجموعه مناسک و اعمالی را به انسان توصیه می‌کند تا در زندگی این جهانی به کار ببندد؛ در حالی که مطالعات دینی جدید، از گزاره‌هائی حکایت می ‌کند که ملت‌های گوناگون بدان اعتقاد دارند و مناسک و آئین‌هائی را گزارش می‌دهد که ملت‌های مختلف به اجرا در می‌آورند و گاهی اوقات به حالت‌هائی خاص نائل می گردند. مطالعات دینی جدید، اعتقادات و مناسک و حالت‌های خاص اهل یک دین را گزارش کرده و به توصیف آن می‌پردازد و گاهی اوقات به بررسی و تبیین این عقاید و مناسک و اعمال می‌پردازد.

 

در این روش استقرا ملاک شناخت ادیان قرار می‌گیرد. نتایج در این روش تنها درباره مورد پژوهش در زمان پژوهش موجه است. از آن جا که شناخت همه فرهنگ‌های دینی برای محقق ممکن نیست. پژوهشگران دین شناسی تطبیقی ناچار مشابه علوم تجربی به تعمیم متوسل می‌شوند و حکم جزء را به کل نسبت می‌دهند. هر چند در علوم طبیعی این روش درست باشد اما در شناخت پدیده‌های مرتبط با انسان از جمله دین موجه نیست. ادیان یا منشأ انسانی دارند یا توسط انسان‌ها گسترش یافته‌اند. 

نگاه علمی نسخه‌های اصیل ادیان را از نسخه‌های تحریف شده و تقلبی تفکیک نمی‌کند و همه را در یک سطح از اعتبار و اصالت لحاظ می‌کند. همین باعث می‌شود که خصوصیات یک نسخه یا خوانش نامربوط به حقیقت دین را به تمامی ادیان و مذاهب تعمیم دهد و زمینه قضاوت ارزشی درباره کلیت ادیان و مذاهب بر اساس داده‌های ناقص از یک نسخه و خوانش را فراهم نماید. در این روش با نفی منشأ الهی برخی ادیان هر دین متأثر از فرهنگ زمانه و ادیان گذشته فرض می‌شود.

 

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۵۵
شیخ محمد سبحانی

 

📌حقوق مخالفان در سیرۀ امیر مومنان (علیه السلام)

هر جا شهری شکل گرفته با کثرت و اختلاف سلیقه‌ها مواجه بوده است. کوفه هم چنین شهری است، شهری متشکل از 360 قبیله که تحت مدیریت حضرت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) قرار داشت. کوفه شهر بزرگی بود و در آن گروه‌های بزرگی جمع شده بودند. مردمانی از ایران، حجاز، شامات و قبایلی از مصر در آنجا حضور داشتند. بنابراین کوفه به تعبیر امروز شهری چند ملیتی محسوب می‌شد. 

 

وقتی شهر گسترده است و اختلاف دیدگاه وجود دارد، ممکن است که سه نوع کنش و رفتار در آن شکل بگیرد. یک نوع از این رفتارها از جنس اعراض هستند، یعنی برخی کوشش می‌کنند که خود را از مسائل اجتماعی دور نگاه دارند، مساله‌ای که هم اکنون هم جریان دارد.

 

یک قسمتی از مردم شهر هم اهل اعتراض هستند و نظر و ایده، و طرحی برای اداره زندگی دارند. برای صلح یا امنیت پیشنهاد دارند و این گونه افراد ممکن است در قدرت یا ناراضی از آن باشند. از درون این شهر، گروه‌های کوچکی هم هستند که دست به خشونت می‌زنند یعنی اهل تعرض و خشونت هستند. کوفه زمان امام علی(علیه السلام) هم چنین شهری بود.

 

جنگ صفین هفتاد هزار کشته داشت، یعنی شهر، زخم خورده است، و شهری است که هفتادهزار مرد در آن کشته شده و هر کدام از آنها متوسط سرپرست حدود چهار نفر عائله هستند.

امام علی(علیه السلام) حاکم چنین جامعه ای است که در آن مخالف، معاند و افراد آسیب دیده دارای توقع هستند و چنین شهری باید اداره شود.

 

شاید هر سیاستمداری در آن دوران شرایط ایجاد فضای امنیتی را در پیش می‌گرفت. با این حال، اسناد و روایاتی از امام علی(علیه السلام) وجود دارد که وی سیاست آزاد سازی را به جای امنیتی کردن جامعه دنبال کرد، آن هم در شهری که تازه از جنگ خلاص شده و دشمن هم پشت دروازه‌های شهر قرار داشت.

 

🔹حق شهروند سه نوع است؛

▪️ یک نوع حق کرامت و آزادی یک شهروند است یعنی فرد احساس احترام کند. احترام بدون آزادی معنا ندارد و آزادی هم بدون آزادی عقیده بی‌پایه است و این یک نوع حق شهروندی است و مساوی حقوق بشر هم هست.

▪️ دومین نوع حق شهروندی، حق بهره مندی از ثروت ملی است. در هر جامعه‌ای افراد یک ثروت شخصی دارند اما بخش بزرگی از ثروت برای همگان است، مثل نفت، و معادن. 

▪️ سومین نوع حق برخورداری از منافع شهروندی است، این که آدمی بتواند با دیگران آزادانه رقابت کند در اشتغال و به دست آوردن پست‌های عمومی و پرهیز از بیکاری و فقر. این موارد از حقوق یک شهروند است. آن کسی که مخالف سیاسی حاکم جامعه است، نباید از این سه حق محروم باشد و این کاری است که امام علی علیه السلام نیز انجام داد.

 

امام علی(علیه السلام) در مقابل خوارج، به دفاع از حقوق آن ها پرداخت و ایشان معتقد بود که هر شهروندی حق دارد با سیاست‌های دولت خود مخالفت کند و مخالف حقوقی دارد که باید رعایت شود. تحمل مخالف یکی از ویژگی‌های شاخص امام علی(علیه السلام) به شمار می‌ آمد.

 

در روایتی از امام علی(علیه السلام) آمده است که دولت، دولت است چه مومن و چه کافر. شهروندان حق دارند از خدمات دولت استفاده کنند. امام تأکید داشت که جامعه نیاز به حکومت دارد و این حکومت چه خوب و چه بد باید این کارها را انجام دهد و از آن حیث که دولت است چنین وظیفه‌ای دارد. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه‌پردازان ایرانی معتقدند که حکومت ملک حاکم و شخص است و او به هر کسی خواست امتیاز می‌دهد و از هر کسی هم خواست می‌گیرد. این یکی از مشکلات جدی جامعه‌ی ما هست، اما امام علی(علیه السلام) چنین نمی‌گوید.

 

این امام همام می‌فرماید لازم داریم حکومتی باشد که آنهایی که دین دارند راحت بتوانند به دینداری خود ادامه دهند، غیر مومنان هم بتوانند متاع خود را پیدا کرده و از زندگی بهره ببرند. امام علی(علیه السلام) اضافه می‌کند در چنین حکومتی درآمدهای عمومی باید بتواند جمع آوری و توزیع شود، جلوی مهاجمان به ممکلت سد شود، یعنی نیروی مسلحی درست شود که نیروی مسلح حاکم در مقابل شهروندان نباشد بلکه برای دفاع از جامعه باشد، راه ها امن شود و از آنهایی که حقوق ضعیفان را می‌خورند حقوق ضعیفان پس گرفته شود. این ویژگی‌هایی است که امام در خصوص حکومت مطرح می‌کند و هر کسی که شهروند آن حکومت است این حقوق را دارد اگر چه از میان خوارج باشد.

 

از نظر امام علی(علیه السلام) تا زمانی که شهروند دست به سلاح و هجوم به دیگران نبرده کسی حق ندارد به حقوق وی تعرض کند. وی در هنگام جنگ با خوارج هم سه دستور دارد: نخست آنکه هر گروهی از خوارج هر لحظه که سلاح خود را زمین گذاشت؛ خونش محترم است. دومین دستور، هر گروهی از خوارج که تشکیلاتی ندارد که آنها را دوباره جمع کنند به آنها حمله نکنید، دستور سوم شاهکار است و در آن می فرماید این افراد کافر نیستند و بلکه قرائت متفاوتی از دین دارند و به این طریق آن حضرت از همین جا جلوی مکانیزم تکفیر را گرفتند. 

 

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی طباطبائی

#حقوق #سیره

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۰۷
شیخ محمد سبحانی

 

 

📍 نگاهی به عقل و دایره درک آن

عقل انسان دایره وسیع و عریض و طویلی دارد که فلاسفه و متفکرین و اندیشمندان ما از طرفی و عُرفای اهل دل و معرفت ما از طرفی دیگر؛ آن را بر اساس روایات وارده بر دو قسم مهم و اساسی تقسیم نموده اند:

 

🔻1- عقل نظری: 

که هست ها و نیست ها را می فهمد. یعنی چه چیزی هست و چه چیزی نیست. ( پاسخ استعجالی بر اینکه: عقل چگونه نیست ها را می فهمد؟؟ یعنی نیستی که عدم و معدوم صرف و مطلق است حالا با این وضع چگونه عقل آن را می فهمد؟؟ اصلا چگونه نیستی مورد مشارالیه واقع می شود؟؟ پس نیستی یک امر ناهویتی و نامعلومی هست که مورد درک عقل واقع شده و چنین تقسیمی را به وجود آورده است!!)

 

🔻2- عقل عملی: 

که بایدها و نبایدها را می فهمد.

اما تقسیمی که بنده بدان انگشت تأکید نهاده و خدمت شما گرامیان تقدیم می کنم به شرح ذیل است:

🔸الف: عقل تبیینی: 

که قضایای تولیده از سوی خود را فهمیده و با تمام قدرت از موضوع و محمول و نسبت میان آن دو؛ شروع به ارائه نظر و فتوا می کند. قرآن کریم هم در چندین آیه به این نوع از عقل تصریح کرده و می فرماید:

 کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (242) بقره

 قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) آل عمران

 

🔸ب: عقل تنجیزی: 

که می تواند در مقام عمل و رفتار انسان؛ راه را از ناراه برای او مشخص و معیّن نموده و قضایای مطروحه در عقل تبینی را در مقام تکلیف منجّز و فعلی نماید. به عبارتی کار این نوع از عقل به فعلیت رساندن بالقوه ها هست.

 

👈 با توجه به این دو قسم می پردازیم به سؤال شما سرور گرامی که فرمودید: عقل نمی تواند درک کرده و بفهمد که خداوند چطور به وجود آمده است؟ یا وجود خدا از کجاست؟ بعد نتیجه گرفتید که عقل انسان محدود است و لذا نمی تواند نامحدودها را بفهمد!!

 

باید بخدمت عزیزان عارض شوم که؛

 🔹اولا:

 طبیعتا این گونه سؤالها را هم انسان با تعقل و تأمل خود مطرح می کند یعنی پس عقل انسان می تواند بفهمد و لذا شروع به تولید سؤال می کند. به عبارتی اگر نتواند بفهمد هرگز باید نتواند تولید سؤال کرده و ایجاد استفهام کند!! پس عقل می فهمد و شروع به تولید سؤال و پرسش می کند زیرا سؤالی که از سر فهم و درک و تأمل نباشد سطحی شده و شایسته صرف وقت و پاسخ نخواهد شد.

 

🔹ثانیا: 

اینکه شما نامحدود بودن را متوجه می شوید و به عبارتی امور مورد درک را تقسیم به محدود و نامحدود می کنید؛ نشان از فهم عقل و درک انسانست یعنی هم معنای محدودیّت را می فهمد و هم معنای نامحدودیّت را از درک خود می گذراند. زیرا اگر ما نامحدود را نفهمیم هرگز نباید تشخیص دهیم که فلان امر نامحدود و بی انتهاء است و فلان امر محدود و با انتهاء!! پس از فهمِ محدودیت و نامحدودیت می توان به توان عقل و خرد انسان پی برد. بله منظور ما هم همین است که عقل تبینی می تواند این گونه موضوعات چه محدود و چه نامحدود را تبیین و تشریح کند ( و لذا برای خداوند مهر ازلیّت را زده است و در مورد سؤالات شما می گوید: از کجا آمدن و چطور آمدن برای اجسام و ماهیات موجود در عالَم است و می دانیم که خدا جسم نیست و ماهیت هم ندارد!! و اساسا در حین طرح سؤال باید به لوازم سؤال هم دقت کنیم که مبادا ناخواسته و نادانسته تیشه به ریشه اعتقادات خود بزنیم!! ) بر خلاف عقل تنجیزی که نمی تواند نامحدودها را برای خود به مرحله تصدیق و اذعان برساند و لذا چنگ توسل به دامن دین و تعبّدیات می زند.

 

🔹ثالثا: 

هرگز عقل خود را منحصر در یک زمان نکنیم زیرا ترقی روز به روز علم و دانش انسانها حاکی از توان عقل و قدرت آنهاست و در ضمن چه بسا یکسری امور هست که نیاز به بازده زمانی و مکانی دارند یعنی باید زمان بر آنها بگذرد تا معنا و مفهوم آنها به دست آید لذا در روایات هم داریم که در وقت ظهور عقل انسانها کامل شده و مدینه فاضله محقق خواهد شد پس تکاملِ عقلی نشان از توانِ عقلی هست!! هر چند اکنون ما متوجه نشویم ولی وعده روایات ما درباره وقت ظهور این چنین است.

 

🔹رابعا: 

به تعبیر روایت از امام کاظم علیه السلام عقل حجت باطنی انسان است و این بدین معناست که می تواند بر عملکرد خود؛ ارائه دلیل و استدلال کرده و عندالله پیروز و سربلند از آب در آید یعنی از حجت بودن عقل پی به توانمند بودن آن می بریم!! چرا که ناتوانی با حجیّت سر سازگاری ندارد.

 

📌 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی طباطبائی 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۲۱
شیخ محمد سبحانی

 

💠 شهادت ثالثه یکی از شعائر اصلی مذهب شیعه 

🔻یکی از دلائل شیعه بر مشروعیت شهادت ثالثه حفظ شعائر دینی و مذهب است؛ برای روشن شدن مطلب بحث شعائر از منظر لغت وشرع وکتاب بررسی میکنیم اصلاً شعائر به چه معناست و شعار به چه می‌گویند! 
مسئله دوم این است که آیا حفظ شعائر واجب است یا خیر. مسئله سوم این است که شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامی هست یا خیر. در رابطه با بخش اول باید بگوییم شعار از نظر لغت به معنای علامت است.

✍جوهری می‌نویسد:
و المَشَاعِرُ: الحواسُّ.. الشِّعَارُ: ما وَلِىَ الجسدَ من الثیاب..و شِعَارُ القوم فى الحرب: عَلَامَتُهُمْ لیعرفَ بعضُهم بعضا.

🔹شعار به معنای حواس است. 
شعار بدن عبارت از لباس‌هایی است که بدن را می‌پوشاند.و شعار هر قومی در جنگ به معنای علامت و پرچمی است که اعضای این سپاه یکدیگر را بشناسند.
📗📔نام کتاب : الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیة ، الجوهری، جلد : 2  صفحه : 699

✍ ازهری مینویسد:
شَعَائِر الله یُعنَى بهَا جَمِیع متعبَّدات الله الَّتِی أشعرَها الله، أَی جعلهَا أعلاماً لنا،

🔹شعائر الهی تعبدیاتی است که خداوند عالم آن‌ها را برای ما نشانه و علامت قرار داده است.
📗📔نام کتاب : تهذیب اللغة، الأزهری،  جلد : 1  صفحه : 266


❓❕سوال آیا شهادت ثالثه از شعائر دینی و مذهبی هست یا خیر؟؟علمای شیعه از جمله حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی و حضرت آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و همچنین حضرت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم ، شهادت ثالثه را یکی از شعائر بزرگ شیعه و از بارزترین رموز تشیع دانسته اند که ترک آن جایز نیست.

✍ آیت الله العظمی تبریزی میفرمایند:
الشهادة الثالثة فی الأذان صارت شعاراً للشیعة ویجب حفظ شعار الشیعة لتبلیغ الأمر بالوصایة للناس

🔸 امروزه شهادت ثالثه یکی از شعارهای شیعه محسوب می‌شود و واجب است این شعار برای تبلیغ امر وصایت حفظ شود، همان طور که شهادت بر رسالت تبلیغ رسالت است.
📗📔نام کتاب : الأنوار الإلهیة فی المسائل العقائدیة نویسنده : المیرزا جواد التبریزی    جلد : 1  صفحه : 139


✍ همچنین حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی مینویسند:
وقد أصبحت فی هذه الأعصار من أجلی أنحاء الشعار وأبرز رموز التشیع وشعایر مذهب الفرقة الناجیة فهی إذا أمر مرغوب فیه شرعاً وراجح قطعاً فی الأذان وغیره

🔸 شهادت ثالثه در این اثر جدید یکی از واضح‌ترین انواع شعائر شیعه و بارزترین رمز شیعه شناخته شده است.شهادت ثالثه یکی از شعائر مذهب فرقه ناجیه است.این امر، امری است مورد تأیید شرعی و در اذان یا غیر اذان راجح است.
📗📔نام کتاب : کتاب الصلاة نویسنده : الخوئی، السید أبوالقاسم   صفحه : 260


✍ حضرت آیت الله العظمی سید محسن حکیم میگویند:
در عصر ما شهادت ثالثه از شعائر ایمان و رمز تشبیع است و از این جهت هم رجحان شرعی دارد، و گاهی گفتن آن واجب می شود ولی نه به قصد جزئیت... زیرا حضرات شیخ طوسی، علامه (حلی)، و شهید و غیر آن‌ها شهادت داده‌اند به اینکه احادیثی در این زمینه وارد شده است.
📗📔نام کتاب : مستمسک العروة الوثقى نویسنده : الحکیم، السید محسن    جلد : 5  صفحه : 545


🔺 در قرآن صفا و مروه از شعائر الله محسوب شده است[سوره بقره آیه158] علت اینکه خداوندفرموده صفا و مروه از شعائر الله است، هرکسی حج بیت را انجام داد و طواف کرد یا عمره انجام داد اشکالی ندارد که بین صفا و مروه هم سعی را انجام داده باشداین است که جاهلیت بین کوه مروه و کوه صفا سعی می‌کردند. مسلمانان تصور می‌کردند این عمل یکی ازویژگی‌های زمان جاهلیت است و اسلام آن را برداشته است. درنتیجه شعار از نظر لغت عبارت است از چیزی که به عنوان پرچم دین یا نشانه‌های دین به حساب بیاید.وقتی می‌گوییم فلان چیز از شعائر حج است به معنای این است که از مناسک و علائم حج است.شعار نشانه‌ای از فرهنگ قومی است که می‌خواهند قیام کنند، امری را تأیید یا آن را محکوم کنند شعار به معنای دین، شعار به معنای تعبدات شاخص یک دین و شعار به معنای نشانه‌های عمده دینی است. یک مسلمان از غیر مسلمان یا یهودی از مسیحی و همدیگر شناخته می‌شود.به عنوان مثال دست بسته نماز خواندن به شعار اهل سنت و دست باز نماز خواندن به شعار شیعه تبدیل شده است. نکته دیگر باتوجه به روایت حضرت ثامن الحجج، امام رضا(علیه السلام) که فرمودند: رحم الله عبدا احیا امرنا خدا رحمت کند بنده‌ای را که امر ما را احیا کند یکی از اموری که در اینجا می‌توانیم استدلال کنیم شهادت ثالثه شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. 
شهادت ثالثه از اوامر اهل بیت علیهم السلام است.
اجرای اوامر اهل بیت مرضی اهل بیت علیهم السلام است.
بنابراین شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامیست و گفتنش واجب شرعی ست.

🔖برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۹
شیخ محمد سبحانی

📌بناء عقلاء بر حجیت خبر واحد

یکی از مهم‏ترین دلیل بر حجیّت خبر واحد «بناء عقلاء» است.

تعریف بناء عقلاء :

بسیاری از اصولیین ‌‎ ‎قائلند که مراد از بنای عقلا(یا ‏سیره عقلا) سیره و عملی است که ناشی از فطرت‎ ‎و ‏ارتکاز انسان‌ها‎ ‎باشد نه سیره ناشی از مبادی‎ ‎دیگر، مانند اجبار‎ ‎و ستم‎ ‎حاکمی‎ ‎زورمند یا دستور‎ ‎پیامبری‎ ‎الهی.

 

این بحث از دو مقدّمه قطعى تشکیل میشود:

مقدّمه اول:

 بنا و دأب عقلا بر این است که در کلیّه امور زندگى و مسائل اجتماعى‌شان بخبر واحد و به قول کسى که مورد وثوق است و از نظر راستگویى مورد اعتماد مى‏باشد، عمل مى‏کنند و این بخاطر آن است که از خبر و قول شخص موثّق، اطمینان و سکون نفس و آرامش خاطر حاصل مى‏کنند و به احتمال خلاف و کذب در مورد خبر واحد اعتنا و توجّهى ندارند؛ و بدون شک قوام معیشت انسان‏ها و نظام زندگى اجتماعىّ آنان مبتنى بر عمل کردن به خبر واحد است چه آنکه تحصیل علم و یقین در همه مسائل و امور، غیر ممکن است و اگر قرار باشد که مردم در همه مسائل و امور زندگى‏شان تحصیل یقین نمایند نظام اجتماعىّ بشر، مختل شده و اضطراب و نگرانى بر جامعه حاکم خواهد شد.

 

مقدّمه دوم: 

سیره و روش مسلمین و شارع مقدّس همان روش عقلاء مى‏باشد، چه‌آنکه اگر شارع مقدّس روش عقلا را نسبت به مسائل شرعى و احکام الهى قبول نداشت، باید اعلام مى‏فرمود که در مسائل دینى و تحصیل احکام الهى فقهى، عمل کردن به خبر ثقة جائز نمى‏باشد. چنانچه در مواردى که بناء عقلا مورد پسند شارع مقدّس نبوده است اعلام ردع فرموده است، مثلا: عقلا بما هم عقلا معاملات ربوى را انجام مى‏دادند و شارع مقدّس جلوى این بنا را مى‏گیرد و اعلام ردع مى‏نماید.

نتیجه مقدّمه دوم آن است که از عدم ردع، موافقت شارع مقدّس در مورد عمل به خبر ثقة کشف مى‏شود و از هر دو مقدّمه نتیجه مى‏گیریم که نسبت به احکام شرعى خبر ثقة از نظر شارع مقدّس حجّت خواهد بود.

 

اشکال: 

کمااینکه مرحوم شیخ انصارى در رسائل فرموده بناء عقلاء با سه شرط حجت است:

‏1- شارع مقدّس از بناء عقلا اطلاع پیدا کند.‏

‏2- مانعى برای شارع نسبت به ردع و منع از بناء عقلاء موجود نباشد.‏

‏3- منع و ردعى از ناحیه شارع مقدّس نرسیده باشد.‏

 

بنابراین بناء عقلاء در صورتی حجت است که از طرف شارع ردع نگردد، لکن آیات نهی از تبعیت ظن و لزوم عمل بر طبق علم رادع از این بناء است:

از جمله قول تعالى: (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ) و قول معصوم علیه‎السلام: و ما لم تعلموا فردّوه الینا ...

بنابراین بناء عقلا مبنى بر عمل به خبر واحد ثقه مورد رضاى شارع مقدّس نبوده و ردع و منع از آن ثابت است، فلذا با بناء عقلا نمى‏توان حجیّت خبر ثقة را به اثبات رساند.

 

پاسخ: 

مرحوم مظفر می‌فرماید: این اشکال در استصحاب هم بیان گردید و ما در آنجا گفتیم که عمل بر طبق استصحاب عمل بر طبق ظاهر است نه واقع.

اما چون لسان امارات لسان واقع است و ما در امارات به دنبال واقع هستیم باید در مقام جواب دیگری بدهیم پس می گوییم:

خبر واحد ثقه تخصصا از آیات ناهیه خارج است.

 

دو بیان برای اثبات خروج تخصصی:

1. بیان مرحوم اصفهانی: مراد از تبعیت نکردن از ظن در آیات و روایات، ظنی است که پشتوانه عقلی ندارد و عقلاء آن را قبول ندارند، ؛ و حال آنکه در خبر واحد عقلا به پشتوانه عقل به خبر ثقه عمل می کنند، بنابراین عمل به خبر ثقه کار غیر عقلائی نیست و از اساس مشمول آیات ناهیه نمیگردد.

2. بیان میرزاى نائینى: آیات ناهیه از عمل به بدون علم شامل خبر ثقه نمى‏شود و خبر ثقه خروج موضوعى دارد به دلیل اینکه آیات مى‏گویند: از علم بدون علم و یا از ظن(مطلق) متابعت نکنید، و در نزد عقلا عمل به خبر ثقه عمل بدون علم نیست، بلکه عمل به علم است به دلیل اینکه و لو در باب خبر ثقه دو درصد احتمال خلاف هست، ولى عقلاى عالم و عرف عام به این احتمال ضعیف اعتنا نمى‏کنند و خبر ثقه را به چشم علم نگاه مى‏کنند.

مرحوم مظفر در تکمیل پاسخ می‎فرماید: اگر این آیات صلاحیت رادعیت از عمل به خبر ثقه را داشت، هرآینه این امر در میان مسلمین معروف مى‏گشت و ائمه علیهم السّلام که عالمان حقیقى به علوم قرآن‏اند بیان مى‏کردند و زبان به زبان مى‏گشت تا به دست ما مى‏رسید، و در نتیجه این سیره عقلاییه در نزد مسلمین و نسبت بخصوص احکام شرعیه منقطع الآخر مى‏شد، درحالى‏که مکرر گفته‏ایم که سیره مسلمین از صدر اسلام تا به امروز براساس عمل به خبر ثقه بوده است.

 

بنابراین بناء عقلاء بر خحیت خبر واحد یک دلیل قطعى است و شکى در آن راه ندارد، زیرا مرکب از دو مقدمه قطعى است:

1- ثبوت بناء عقلا بر اعتماد به خبر ثقه و پذیرش آن است.

2- بناء عقلاء کاشف از موافقت شارع و اشتراکش با ایشان است، زیرا او رئیس عقلاست. فلذا اگر راضی نمی‌بود، باید از آن ردع میکرد و حال آنکه ردعی ننموده.

 

🔖 برشی از مباحث اصولی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌توجیه معاویه برای قتل عمار یاسر صحابه پیامبر :
آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت.
#تاریخ_اسلام  #فریب  #مغالطه

عمرو بن عاص به معاویه گفت: ای معاویه! آیا نشنیدی که عبدالله چه گفت!؟ معاویه گفت: چه گفت؟ عمرو عاص اعتراض پسرش در مورد کشتن عمار در صفین، توسط معاویه، علی رغم خبردادن پیامبر بر کشته شدن عمار توسط گروه ستمگر را برای معاویه تعریف کرد. معاویه در جواب عمرو عاص گفت: تو آدم احمق و بی عقلی هستی! همیشه داری حرف می زنی و در نجاست غرق شدی!! آیا ما او را کشتیم؟ نه، آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت. وقتی معاویه این توجیه را در مورد قتل عمار مطرح کرد؛ تمام لشگریان معاویه از چادرها و خیمه های خود بیرون رفتند و گفتند که عمار را کسی کشت، که او را به این نبرد آورد. ... [ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج7، ص 270]

وقتی عمار بن یاسر کشته شد، عمرو بن حزم به پیش عمرو بن عصا رفت و گفت که عمار کشته شد و پیغمبر هم گفته بود که او را گروه ستمگر خواهند کشت. عمرو بن عاص با حالت نگرانی برگشت تا وارد بر معاویه شد. معاویه به او گفت: چه شده است؟ گفت: عمار کشته شد! معاویه گفت: خوب کشته شد، مگر چه می شود؟ عمرو گفت: من از رسول خدا شنیدم که می گفت: او را گروه ستمگر می کشند! معاویه به او گفت: تو خود را در نجاست آلوده کردی! آیا ما او را کشتیم؟ همانا او را علی و یارانش کشت! آنها عمار را به میدان نبرد آوردند تا در میان نیزه های ما و یا شمشیرهای ما قرار بگیرد و کشته شود! [مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص 199، ح 17813]

عبدالله بن حارث می گوید: همانا عمرو بن عاص به معاویه گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا از پیامبر نشنیدی که موقع ساخت مسجد به عمار گفت: همانا تو خیلی مشتاق جهاد هستی! تو از اهل بهشت هستی و گروه ستمگری تو را خواهند کشت. معاویه گفت: بله شنیدم! عمرو گفت: پس چرا او را کشتی؟ معاویه گفت: به خدا قسم که تو همیشه در نجاست خود غوطه ور بودی! آیا ما او را کشتیم؟ نه، آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت. [المعجم الکبیر، للطبرانی، ج 19، ص330، ح 758 و مسند أبی یعلى، ج13، ص 333، ح 7351]

 

🔷 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۲
شیخ محمد سبحانی

 

📌 سلام علیکم و رحمةالله

همینطور که در حاشیه درس گفته شد.

حقیر عرضه داشتم که علت متفاوت بودن نسخ کتاب جناب سلیم بن قیس هلالی چیست.

و ایضاً به این متذکر شدیم ، که نظر حقیر دراین رابطه، مانند استاد معظممان سیدنا الأستاد آیت الله سید احمد مددی حفظه الله است.

 

🔸 عرض شد که

 جناب ثقة الاسلام کلینی رحمه الله ، اولین کسی بود که این کتاب  را پخش و نشر کرد.

و این کتاب در میان علماء و عوام شیعه بلااشکال بوده است ، و بنا بر شرایط آن زمان، قدرت علنی کردن عقاید شیعه نبوده و چون در آن صریحا و به شدت ، ملاعین اولی و دومی، و دستگاه خلافت زیر سؤال برده شده ، خواه‌ناخواه از اهالی یا علمای شیعه ، هرگاه کسی می‌خواست از آن کتاب نقل کند به حسب شرایطِ زمانی و مکانی و شرایط تقیه‌ای، آن را کم و زیاد می‌کرد.

 لذا نسخ کتاب متفاوت شده است.

بنابراین این در اصل کتاب هیچ شکی نداریم، چرا که متن کتاب خود موافق با عقاید شیعه است،اما شاید در بعضی از اجزاء إن قلت، داشته باشیم. که آن هم درجای خود چشمگیر نیست.

 

.

#کتاب_اسرار_آل_محمد #کتاب_سلیم_بن_قیس #کتاب #حوزه #حوزه_علمیه_قم #حدیث #حوزه_علمیه #رجال #کافی #کافی_کلینی #عقاید #دکتر_سید_صائب_هاشمی_نسب #سید_صائب_هاشمی_نسب #استاد_هاشمی_نسب #هاشمی_نسب #الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی #استاد_هاشمی_طباطبائی #کتاب_شناسی #اهل_بیت #فقاهت#اهلسنت #اهل_سنت #فقه #درس_خارج #درس_خارج_اصول #درس_اخلاق #درس_خارج_فقه #مجتهد_نواندیش #مجتهد #اجتهاد

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۳۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌لعن جبت و طاغوت در قرآن کریم

🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر حضرت پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)
.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
.
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)
 .
آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.

علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة المحمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)

پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68)
.
اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.
.
🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد پیامبر امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)

.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
🔻سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)

آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.
علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة محمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)
.
پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.
.
🔻سورة الفتح / 5 و 6
.
لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً (5) وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً (الفتح / 6)
.
تا مردان و زنانى را که ایمان آورده‏اند در باغهایى که از زیر آن جویبارها روان است، درآوَرَد و در آن جاویدان بدارد، و بدیهایشان را از آنان بزداید؛ و این در پیشگاه خدا کامیابى بزرگى است.(5) و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏اند، عذاب کند؛ بَدِ زمانه بر آنان باد. و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنّم را براى آنان آماده گردانیده و [چه‏] بد سرانجامى است!(فتح / 6)

در این آیه مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند : 
اول : مؤمنانی که به صورت دائم در بهشت خواهند بود و گناهان ایشان آمرزیده است.
دوم : زنان و مردان منافق یا مشرک که لعن و عذاب خداوند بر آنها خواهد بود. اینها کسانیند که به خداوند بدگمان بوده‌اند.
آیا خلفای غاصب جاودان در بهشت خواهند بود؟! آیا آنها نسبت به امر خداوند مبنی بر ولایت اهل‌بیت پیامبر معتقد بودند و هیچ بدگمانی به خدا و امر او نداشتند؟! 
اگر چنین است و آنها از مؤمنان و بهشتیان هستند، چرا پیروان ایشان اهل بهشت نباشند. در این صورت لزومی نیست اینقدر به مذهب شیعه اصرار کنیم و هدایت را منحصر در آن بدانیم.
.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68). 

پ ن:
 اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.

بدون لکنت می‌گویم منکر لعن ، شیعه نیست !

 

🔹برشی از مباحث اعتقادی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب


#لعن  #تبری  #قرآن  #تفسیر  #لعن_در_قرآن #لعن_حکم_خدا

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۲۸
شیخ محمد سبحانی

 

📌 کاستی های روشنفکری دینی و

 کج باوری های روشنفکران

 

🔹روشنفکری دینی با چهار مشکل مواجه است :

 

1️⃣ روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریان‌های چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.

 

2️⃣ اینکه روشنفکری دینی حتی الهیات نظری و عملی را از هم جدا می‌کند. روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد می‌کند.

 

3️⃣ تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد. با اخلاق نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد. روشنفکری دینی فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند با آنکه اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و ابتدای فقه از حق شروع می‌شود.

 

4️⃣ خلط بین فقه و سنت فقاهتی است. فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد. حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شده‌ایم. تفقه کارویژه‌ای دارد به نام پیوند نص و زندگی و مسلمان نمی‌تواند از فقه جدا شود.

 

نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند. اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی امروز است. 

 

#روشنفکری_دینی #فقه #دین_شناسی

 

برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۴۰
شیخ محمد سبحانی

 

📌شناخت عقلِ محض

معرفت شناسی را باید از خود معرفت و تعقل آغاز کرد که اگر انکار شود هیچ شناخت و هیچ گفتار باقی نمی‌ماند و مرگ فلسفه فرا می‌رسد. ادراک و تعقل خود را می‌شناسد و تصورات ابتدایی دارد که بدون واسطه آنها را درک می‌کند. شناخت عقل از وجود خود تنها امر قابل اثبات و غیر قابل انکار برای عقل است. عقل خود به خود نمی‌تواند اینکه تصورات عقل حاکی از واقعیتی یا منطبق بر واقعیتی بیرون از عقل باشد را اثبات یا انکار کند. شناخت باید از شهود عقل آغاز گردد و هر نتیجه مفهومی یا تجربی که مستقیم توسط عقل شهود نگردد ، نزد عقل قطعی نبوده یا واقع را اثبات نمی‌کند.  

 

عقل به صورت بدیهی در می‌یابد که تصوراتی را بیرون از تصور از خود درک می‌کند. ساخت و تغییر این تصورات بیرونی از اراده عقل خارج است و این نزد عقل همان واقعیت است. شناخت این واقعیات از طریق حواس است که تجربه را نزد عقل ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر عقل نمی‌تواند وجود خارجی اشیاء و حواس را اثبات یا انکار نماید اما وجود تجربه حسی را نزد خود درک می‌کند. 

 

عقل علاوه بر تصورات اولیه تنها به چیزهایی دسترسی دارد که واقعیتی مستقل از عقل نداشته باشند. قرارداد زبانی از جمله واقعیاتی است که عقل آن را شهود می‌نماید. زبان هر چند برساخته دیگر انسان‌ها باشد ، ما می‌توانیم آن را نزد عقل خود بازسازی کنیم که با ساخته ذهن دیگران تنها شباهت خواهد داشت. از دیگر معقولات که واقعیتی فراتر از عقل ندارد روابط ریاضی و منطقی میان مفاهیم ذهنی است که در ادامه با وضع اصطلاح نیز همراه می‌شود.

 

عقل از یک طرف میان تجربیات و تصورات خود تمایز و تفاوت احساس می‌کند و از طرف دیگر میان تجربیات رابطه برقرار می‌نماید و از آن به شناخت جدید می‌رسد. عقل برخی تجربیات را نتیجه تجربیات دیگر می‌داند که رابطه میان آنها را می‌شناسد یا می‌سازد. 

 

عقل نمی‌تواند باور کند که این تن متصور که از طریق آن با تصورات خارج از تصور خویشتن در ارتباط است ، متعلق به او نیست و در ادامه همه تصورات دیگر را در ارتباط با تصور تن می‌شناسد. تصور از خویشتن با فهم تمایز من از غیر من حاصل می‌شود که خود بر گرفته از تجربه تعلق به تن است. عقل همچنین تجربه حیات این تن را وابسته به امور دیگر می‌شناسد که شاید واقعیتی فراتر از تجربه نداشته باشند. عقل متوجه می‌شود که ناچار باید زندگی تن را بواسطه امور دیگر تأمین کند. این آغاز تولد عقل ابزاری است که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص می‌دهد ؛ هر چند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت نمی‌دهد. 

 

در میان فلاسفه چند نوع عقل از هم تفکیک شده است. بر اساس آنچه گفته شد از میان انواع عقل ؛ عقل شهودی که حاصل مواجهه مستقیم با حقایق بدون وساطت مفاهیم حسی یا عقلی است و عقل عرفی یعنی عقلانیت یا آگاهی که توسط خیال پدید آمده و زیست جهان مشترک آدمیان را تشکیل می‌دهد و عقل ابزاری یعنی کنش‌های عقلانی معطوف به اهداف دنیایی که بواسطه حواس درک شده و عقل مفهومی که با وساطت مفاهیم ذهنی به شناخت موضوعات محل بحث خود می‌پردازد و با شیوه‌های منطقی و ریاضی بسط و گسترش پیدا می‌کند، تنها انواع معتبر عقل هستند. 

 

عقل متافیزیکی که به شناسایی احکام اصل هستی می‌پردازد تنها در مواردی که به شهود مستند است ، مورد پذیرش می‌باشد برای نمونه اصل علیت تنها برداشت عقل از پیوستگی و تعاقب تجربیات است ، ولی امتناع جمع دو متناقض شهودی است.

 

عقل نظری که درباره هستی‌هایی سخن می‌گوید که خارج از تصورات انسان تحقق دارند، عقل عملی که به درک بایدها می‌پردازد و آن را خارج از عقل به عنوان واقعیت لحاظ می‌کند، عقل تجربی که به امور طبیعی می‌نگرد و از محسوسات برای تشکیل قیاسات تجربی استفاده می‌کند، جز احتمال در مراتب مختلف قوت و ضعف بدست نمی‌دهند و هر چند قابل استفاده باشند از توان اثبات یا انکار واقعیات بیرونی یافته‌ خود ناتوانند. 

 

عقل قدسی که نوع متعالی عقل شهودی به شمار می‌آید، مطابق ادعا حقایق و اموری را که دیگران با روش‌های مفهومی و تجربی دریافت می‌کنند، به طور مستقیم می‌یابد. شهود معتبر نزد عقل در قبال شهودهای حسی دون عقلی و شهودهای عرفانی فرا عقلی است و اگر هم شهود عرفانی یا وحیانی حقیقت داشته باشد، عقل عادی بعنوان مبدأ شناخت ما به آن دسترسی ندارد و تنهایی از اثبات یا انکار آن عاجز است.

 

عقل شهودی و عقل ابزاری در اثبات وجود خداوند و پیامبر و امامان و ادیان ناتوانند؛ اما نمی‌توانند حقیقت عقاید دینی را انکار کنند؛ به عبارت دیگر می‌توان دلایل موجهی از نظر فطری و ایمانی برای ایمان به باورهای رسمی ادیان ارائه نمود. در همه مواردی که از وظیفه و قدرت عقل خارج دانسته شد، این خود عقل است که محدودیت خود را می‌شناسد و بدان اعتراف می‌کند.

 

🔹 برشی از مباحث معرفت شناسی و فلسفی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۲ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۲۷
شیخ محمد سبحانی