استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۲۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی

🔷 بخش اول ؛ شخصیت محوری

با توجه به این که راه بدعتگذاران طبعاً از راه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام جدا بوده و  در صدد ایجاد تحریف در آموزه های دینی و مذهبی هستند، ناچارند به گونه ای مقاصد خود را به دین مبین متصل کنند تا حداقل ظاهرِ آبرومندی برای خود بتراشند.
بنابراین برای مبارزه با اهل بدعت در اولین مرحله لازم است با شگرد ها و نیرنگ هایی که معمولا به کار می برند آشنا باشیم. 
خوشبختانه خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام به عنوان آگاه ترین راهنما ها، به خوبی مؤمنان را ارشاد نموده و آنان را به انحاء مختلف از دام های اهل بدعت بر حذر داشته اند.

 از مهم ترین ابزار های پیشبرد بدعت ها شخصیت پرستی است.
به این معنی که یک فرد غیر معصوم را به قدری بزرگ و برجسته کنند و در عظمتش مبالغه ای شود که به صورت تدریجی تمام رفتار و گفتار او حق مطلق جلوه کرده و مخالفت با وی مجاز شمرده نشود؛ در حالی که در آیین حقّ ما جز چهارده نور پاک (صلوات الله علیهم أجمعین) حقیقت مطلق نیستند و غیر آنان، هر چه قدر هم که ایمان و تقوی داشته باشند، شایستگی تبعیت مطلق را ندارند. 

چه نیکو امیر مومنان علیه السلام به این شاخصه ی اهل بدعت اشاره نموده ، آنجا که می فرمایند:
«إنما بدء وقوع‏ الفتن‏ أهواء تتبع و أحکام تبتدع یخالف فیها کلام الله یقلد فیها رجال رجالا...»
آغازگر فتنه ها  هوای نفسی است که تبعیت شود و احکامی است که مخالف کلام خداوند بدعت گذارده شود، و مردانی از مردانی دیگر تقلید کنند»

در کلامی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام، این چنین از این آفت تحذیر می نمایند:
«إیاک أن تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه فی کل ما قال»
 «مبادا فردی غیر از حجت خداوند قرار دهی و سخن او را در هر حال تصدیق کنی!» 

عاقبت این تبعیت کورکورانه در قرآن کریم این گونه بیان می شود که بعد از روشن شدن حقیقت در قیامت، زمانی که پشیمانی سودی ندارد، حسرت می خورند که کاش این تبعیت را نمی کردیم و به دنیا برگشته و از این رؤسا تبری می جستیم...

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏
وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار

 این فریب خوردگان التماس می کنند که متبوعشان قدری از عذاب آنان را به عهده گیرد: 
وَ إِذْ یتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّار
و طبعا درخواستی است بی نتیجه:
قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَینَ الْعِباد

بنابراین باید دقت داشت که در اول درجه باید حق را تشخیص داد. آنگاه شخصیت ها را بر اساس حق گوییشان سنجید؛ نه این که ابتدا شخصیتی را در نظر گرفته و سپس آراء وی را ملاک واقع بدانیم.
در نقلی دیگر هنگامی که یکی از اصحابِ امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان درخواست می کند که شیعیانش را به وی بشناساند، در پاسخ می فرمایند: 
«إنک امرؤ ملبوس علیک إن دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق؛فاعرف الحق تعرف أهله » 
{امالی شیخ مفید ره، ص5}

امر بر تو مشتبه گشته است، به درستی که دین خداوند با مردان قابل شناخت نیست، بلکه دین با نشانه ی حقیقت شناخته می شود؛ پس حق را بشناس که اهل حق را نیز خواهی شناخت.

از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است:
«من دخل فی هذا الدین‏ بالرجال‏ أخرجه منه الرجال کما أدخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب و السنة زالت الجبال قبل أن یزول». 
{غیبت نعمانی، 22}

هر که در این دین به واسطه ی تبعیت از شخصیتها وارد شود، همانگونه که او را وارد دین کرده اند او را خارج خواهند کرد؛‌ اما آنکه با رهنمون کتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام داخل دین شود ، حتی اگر کوه ها هم متزلزل شود او تکان نخواهد خورد.

پ ن : یقیناً زعمای قوم برای تمامی افراد جامعه سمبل و الگو هستند.
اما کلام اینست که آنها هم رأی به خواندنِ دیگران به خود نداده اند ، که اگر این باشد قطعا منشأ انحراف است.

۰ نظر ۰۶ فروردين ۰۱ ، ۰۴:۵۱
شیخ محمد سبحانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

📌خودباختگی در زیر چتر تقیه

 

مسأله تقیه از موضوعات پیچیده و دقیقیست که تشخیص موضوع و حکم آن نیاز به تفقه و درایت زیادی دارد، از این رو بزرگانی همچون مرحوم شیخ انصاری رحمه الله حتی رساله ی مستقلی را در این موضوع نگاشته اند.اهمّیّت این مسأله تا بدانجاست که نه تنها عدم رعایت آن در مورد لازم باعث خروج از دین می شود، که فرمودند:

(لا دین لمن لا تقیّة له)

همچنین انجام آن در موردی که جایش نیست فرد را از ایمان خارج می کند.در معتبره ی مسعدة بن صدقة_علی بعض المبانی_وی از حضرت جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام می پرسد چگونه می توان حکم به ایمان و عدم آن در افراد کرد و چه افعالی می توانند نشان دهنده ی خروج از ایمان باشند، امام علیه السلام ضمن تفضیلی که داده اند می فرمایند:

« فإن جاء منه ما تستدلّ به على نقض الذی أظهر لک خرج عندک ممّا وصف لک و أظهر، و کان لما أظهر لک ناقضا؛ إلا أن یدّعی أنه إنما عمل ذلک تقیة؛ و مع ذلک یُنظر فیه، فإن کان لیس مما یمکن أن تکون التقیة فی مثله لم یقبل منه ذلک لأن للتقیة مواضع من أزالها عن مواضعها لم تستقم له‏».(الکافی 2/168)

 

اما در این زمانه مشکل دیگری به پیچیدگی مسأله افزوده شده، و آن اینکه عمده ی روایات ناظر به فضای صدور، غلبه ی دولت عامّه ( اهل سنت) است.

بنابراین استنباط حکم تقیّه در حکومتی که به ظاهر به دست شیعه باشد نیاز به ظرافت یبشتری دارد و نمی توان به راحتی هر آنچه در روایات بیان شده تنقیح مناط کرد و به تمامی حکومت های جور تسرّی داد.

امّا متأسفانه نه تنها این ظرافت مورد عنایت واقع نشده (البته آن هم به علّت تقیّه!!) بلکه در مقام عمل نیز همه به صرف آوردن بهانه تقیّه از وظائف مهم و خطیر خود شانه خالی می کنند. کاش حداقل به همین سکوت خود اکتفا می نمودند، اما بدبختی جامعه ی شیعی اینجاست که با برچسب تقیّه هر دم به رنگی در آمده و حاضرند برای رسوا نشدن، رنگ سیاه و آلوده ی جامعه ی ستم پیشه را به خود بگیرند.

برخی از این افراد حتّی مانع فعالیتهای روشنگرانه ی دیگران می شوند و بلکه ارتباط خود را با اینگونه افراد قطع می کنند.

یعنی یک فرد در عین التزام به طریق اهل علم و تبیین نیکو برای تبلیغ عقاید مذهب حقه، در جامعه ی حاضر نه تنها باید پیِ مقابله با فوج عظیم فساد و انحرافات عقیدتی را به تن بمالد، بلکه باید نیش ها، استهزاء ها، صلاح اندیشی ها و دوری گزیدن های جماعت هم مسلک خود را به جان بخرد.

(من از بیگانگان هرگز ننالم ، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد)

 

البته این بهانه های واهی از دیر زمان میان مسلمانان رواج داشته و جان حضرات ائمه علیهم السلام را می آزرده است.

با مشاهده ی جامعه ی فعلی خیلی راحتتر می توان اوضاع زمان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را درک کرد.

افرادی که به بهانه های واهی، هم اکنون از زیر بار مسئولیّت شانه خالی می کنند، از سنخ همان هایی هستند که در جنگ جمل سکوت و احتیاط برگزیده و به قول خودشان دستشان را به خون مسلمانان نمی آلودند! 

در نهج البلاغه نقل می کند:

یکی از اصحاب که در جنگ جمل دچار شبهه شده بود از امیر المؤمنین علیه السلام می پرسد: چه می شد اگر همچون عبد الله بن عمر و سعد بن مالک از دخالت کناره گیری کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرمایند:«إن سعدا و عبد الله بن عمر لم ینصرا الحق و لم یخذلا الباطل‏».یعنی این دو نفر نه تنها حق را یاری نکرده اند بلکه باطل را هم رها نکرده اند...که این دقیقاً وضعیّت بیشتر افراد جامعه ی ماست. افرادی که خداوند بر آنان منّت گزارده و حقّ را دریافته اند اما از نصرت حقّ سرباز می زنند.

افرادی که گوش دل بر ندای استنصار امام زمان علیه السلام بسته و به دیگران دل بسته اند. چه نیکو امام صادق علیه السلام اینگونه افراد را توصیف می کند:

«به خدا سوگند اگر به سوی یاری ما خوانده شوید خواهید گفت تقیه می کنیم، و تقیه برای شما از پدران و مادرانتان محبوب تر است!و چنانچه حضرت حجت علیه السلام قیام کند نیازی به درخواست [یاری] کردن از شما نخواهد داشت و بر بسیاری از شما که اهل نفاقند، حدّ الهی را جاری خواهد نمود» (تهذیب 6/ 172)

 

پ ن : تقیه یعنی شرایطِ تبیین را سنجیدن، نه خاموش ماندن .

این تبیین شکل و شمایل عوض میکند، اما از لسان و عمل عالمان منقطع نمیشود.

 

عجّل الله ظهوره وفرجه وجعلنا من خیار شیعتهم وأنصارهم

۰ نظر ۰۴ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۲۹
شیخ محمد سبحانی

 

 

سلام علیکم و رحمةالله

خیلی ها این راه را اشتباه رفته اند.
چراکه هنوز به این مبحث واقف
 نگشته اند ، هر علم و موضوعی باید با قواعد و اصول آن علم سنجیده شود.
آخر چه عقلی به بطور تام فقه را با فلسفه می‌سنجند؟
بعد اینکه گرچه خیلی از مباحث فلسفی برای ما قابل قبول نیست ، اما دور از شأن یک عالم است که بازیچه ی اوهام شود!
و برای بحث ، ره به بیراهه ببرد.

کلام ما درباره ی فلسفه همینست که خیلی ها گفته اند، إنّ الفلسفة حقّ لکنّها لیست من الشّریعة فی شیء، و الشّریعة حقّ لکنّها لیست من الفلسفة فی شیء.
🔹 فلسفه حق است (حداقل به معنای مثال و  توضیح حقیر) امّا، ربطی به دین ندارد، و شریعت هم حق است امّا، نسبتی با فلسفه.

قرار نیست همه چیز را صرفا دینی و فقهی ببینیم.
اینها اکثرشان قواعد عقلی بر پایه تجربه است ، آن هم برای بهتر گفتن و بهتر شنیدن ، و طریقه استدلال درست. نه صرفا عقیده و باور!

بله عده ای در بدنه اسلام و تشیع پیدا شدند که آن را با عقاید دین و اندیشه مذهبی خلط کردند.
اما بحث ما اینست که برای فهم و تصمیم عرفی (حداقل) باید از راه و قواعد همان علم وارد شد.
این را هم متذکر میشوم که خیلی ابواب نهی مسائل و متاسفانه باب تکفیر ها ، از همین طریق واقع شده است. که هردو طرف هم ره به ترکستان بردند.
از وجهی این را هم می‌گویم که آری ، لحظه به لحظه زندگی انسان از دیدگاه اسلام با فقه سنجیده میشود.
اما قرار نیست مانند یک عده عوام، همه چیز را اینطور ببینیم.
مثلاً علم پزشکی را با فقه سنجیدن حماقت است.
آخرش همین میشود که با اوج بیچاره گی از همه قواعد علوم عبور می‌کنیم و با همین عقل و برداشت ، روی می آوریم به برداشت همه علوم، و تطبیق آن با عقاید و افکار دینی ، که ثمره اش میشود ، همین طب اسلامی ، روانشناسی اسلامی ، فلسفه اسلامی ، فضا نوردی و ، شیمی و فیزیک اسلامی.
که به خودی خود باعث مضحکه است.

کلام در این باب تمام شدنی نیست ، اما والسلام.

🔹لازم به ذکر هم هست که حقیر چندین سال در نزد چند تن از اساتید بنام فلسفه و عرفان تتلمذ نموده ام و چند نوبت ، دروس فلسفه و منطق و غیرهما را تدریس کرده ام. اما در عین حال عقل تحقیقی بالاترین درجه است.


#فلسفه  #الأستاذ_الدکتور_السید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی 

۰ نظر ۰۱ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۵۳
شیخ محمد سبحانی