استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

 

📌فرق قاعده #اصولی و #فقهی
✍️ المحقق الدکتور الهاشمی الطباطبائی

 

 1- انّ القاعدة الاصولیة میزانها ان تنتج الحکم الکلی، بینما القاعدة الفقهیة لا تنتج الّا الحکم الجزئی‏
در قاعده فقهی همیشه نتیجه جزئی گرفته میشود مثلا نتیجه قاعده فراغ صحت این عمل خاص و یا اینکه نتیجه قاعده طهارت طهارت این ماء خاص است به خلاف قاعده اصولی که در آن نتیجه کلی گرفته می شود مثلا در استصحاب در شبهه حکمیه نتیجه وجوب نماز جمعه است نه این نماز جمعه خاص.
در رد این وجه فرق بیان شده که همه قواعد فقهیه در شبهات موضوعیه جاری نمی شوند بلکه بعضی از آن ها مثل قاعده مالا یضمن و یا قاعده طهارت و اثبات طهارت ارنب در شبهات حکمیه جاری و نتیجه کلی اخذ می شود. از طرف دیگر این طور نیست که همه مسائل و قواعد علم اصول ناظر به احکام کلی باشند بلکه در بعضی موارد ناظر به حکم جزئی است ولی محل جریان شبهه حکمیه است.مثل بعضی افعال خاص که به واسطه بعض قواعد اصولی نسبت به پیامبر و یا بعض ائمه ثابت شود.البته درست است که این احکام در خارج واقع نشده اما امکان وقوع دارد.
پس دقیق تر این است که در وجه فرق اول گفته شود که قاعده اصولی مخصوص جریان در شبهات حکمیه است ولو اینکه حکم جزئی حاصل شود و قاعده فقهی مخصوص شبهات موضوعیه است پس قاعده استصحاب و یا طهارت و هر قاعده ی دیگری که هم در شبهات حکمیه جاری میشود هم در شبهات موضوعیه در صورت اول جزو مسائل علم اصول در و در صورت دوم از مسائل علم فقه است. 

2- انّ المسائل الأُصولیة لا تتضمن حکماً شرعیّاً، خلافاً للقواعد الفقهیة التی تتضمن حکماً شرعیّاً.
در قاعده اصولی نفس قاعده حکم شرعی نیست مثلا در مباحث الفاظ صرفا اثبات حجیت می شود به خلاف قاعده فقهی که نفسش حکم شرعی است.

3-القواعد الفقهیة یمکن أن تختص بباب دون باب، و هی کثیرة بخلاف المسائل الاصولیة، فإنها جاریة فی جمیع أبواب الفقه.
مثلا برائت یا قواعد باب الفاظ در جای جای فقه کاربرد دارد به خلاف قواعد فقهی که در ابواب خاصی استفاده می شوند مثل طهارت ...

4- نتیجة المسألة الاصولیّة إنّما تنفع المجتهد، و لا حظّ للمقلّد فیها.
قاعده اصولی فقط به کار فقیه می خورد و مقلد نمی تواند از آن استفاده کند به خلاف قاعده فقهی که مقلد  هم از آن می تواند استفاده کند و این امکان برایش وجود دارد مثل قاعده طهارت.پس قاعده ما لایضمن نقض بر این وجه نیست چون ما امکان را اثبات کردیم و مقلد هم در صورت اطلاع به عقود صحیح ضمان آور می تواند از این قاعده استفاده کند. 

5- أن المسائل الاصولیة نتائجها تقع کبرى فی طریق إثبات الوظیفة، بخلاف القواعد الفقهیة، فإن شمولها لمصادیقها نحو شمول الطبیعی لأفراده.
در قاعده فقهی شخص فقط یک تطبیق و پیدا کردن مصداق را دنبال می کنیم مثلا برای قاعده ی طهارت دنبال مصداق هستیم تا این قاعده در آن مجرا جاری شود به خلاف قاعده اصولی که مجتهد در آن نتیجه این قاعده را به عنوان کبری در یک قیاس استفاده می کند تا نتیجه حکم شرعی شود.مثلا به واسطه حجیت خبر واحد و به ضمیمه اش یه یک خبر است که مثلا وجوب نماز جمعه ثابت می شود.به تعبیر دیگر در صورت اول هیچ علم جدیدی ایجاد نمی شود ولی در صورت دوم علم جدیدی به عنوان وجوب نماز جمعه ایجاد می شود.

6- أنّ للقواعد الاصولیّة عنوان الآلیّة فی الاستنباط، بخلاف القواعد الفقهیّة فإنّ لها عنوانا استقلالیّا.
قاعده اصولی به عنوان وسیله استفاده می شود تا به حکم شرعی دست پیدا کرد یعنی در قیاسی به عنوان کبری قرار می گیرد تا حکم شرعی نتیجه می شود به خلاف قاعده فقهی که آلیت در آن نیست بلکه خودش حکم فرعی شرعی است...

7- ان الاستنتاج فی القاعدة الأُصولیة غیر متوقّف على القاعدة الفقهیة بخلافها فإنها متوقّفة على القاعدة الأُصولیة.
استفاده از قاعده فقهی نیازمند قاعده ی اصولی است مثلا برای استفاده از قاعده طهارت در فقه اولا باید این قاعده را مثلا از اخبارش استفاده کرد پس برای به کارگیری این قاعده فقهی نیازمند یک قاعده اصولی مثل حجیت خبر واحد و حجیت ظواهر هستیم به خلاف قاعده اصولی که برای استنتاج از آن نیازمند قاعده فقهی نیستیم.

📌برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۲۷
شیخ محمد سبحانی

 

📌 حقوق ناگفته مردم

از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) روایت شده است: "... خداوند متعال برای ولایت امر شما و جایگاهی که مرا نسبت به شما بخشیده، حقّی برای من بر گردنتان نهاده است؛ و شما نیز بر گردن من حقّی دارید، آن چنان که من بر شما حقّ دارم ... هیچ حقّی برای کسی نیست؛ مگر آن که تکلیفی هم بر گردن او است و هیچ تکلیفی بر عهده کسی نیست، مگر آن که حقّی نیز دارد و اگر روا بود که کسی حقّی داشته باشد؛ ولی حقّی بر عهده او نباشد، تنها خداوند چنین بود؛ نه آفریدگانش؛ چرا که قدرت او بر بندگانش غالب و در هر چیزی که قضای او _از هر نوع و به هر گونه_ بر آن جاری شود، عدالتش ثابت است؛ امّا [او نیز چنین نیست] حق خود بر بندگان را این قرار داده که اطاعتش کنند و در عوض بر خود لازم کرده که به آنان پاداش نیکو دهد ... و از جمله حقوقی که برای خود وضع کرده، حقوقی است که برای هر یک از مردم بر دیگران واجب نموده و هر یک از آن حقوق را در برابر حقّی دیگر قرار داده است؛ به گونه ای که هر یک از آن ها موجب حقوق دیگر است و هیچ یک بدون دیگری واجب شمرده نمی شود؛ پس بزرگترین حقی که خداوند لازم گردانیده، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است. فریضه ای است که خداوند برای هر یک، بر دیگری واجب شمرده است ..."

📚مصدر:
 الکافی، ج۸، ص۳۵۲ (سند: علی بن الحسن المودب، عن أحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد ، عن علی بن الحسن التیمی جمیعا، عن إسماعیل بن مهران قال: حدثنى عبدالله بن الحارث، عن جابر، عن أبی جعفر (ع) قال: خطب أمیر المؤمنین (ع) الناس بصفین ...)

🔸 امروزه بیشتر کسانی که از حکومت دینی سخن می گویند، تنها بر حقّ حاکم و تکلیف مردم اصرار دارند و از حقوق عظیم مردم و تکلیف بزرگ حاکم، چشم می پوشند. با وجود همه منازعات کلامی و فقهی _اگر حقّ شرعی حکومت را برای غیر معصوم مفروض بدانیم_ باز هم مطالبه حقّ، بدون اداء تکلیف، وجهی ندارد. مَثَل اینان، همان است که خداوند فرموده: "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ. وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ. أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ. لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ..."
با این که غالب حقوق شرعی مردم در قانون ما، لحاظ نشده و اساساََ مردم اطلاعی از آن ندارند؛ همان حقوقی هم که در قانون _درست یا نادرست_ به نفع مردم تعریف شده، در مقامِ اجراء تعطیل می شود.

⭕ پی نوشت:
بدترین چیزی که در حوزه ی دین و جایگاه اجتماعی روحانیت اتفاق افتاد ، این بود که بخش قابل توجهی از جمعیت روحانیت ، بجای مقابله با انحراف و جانبداری از حقوق مردم ، در مقام توجیه گر ظاهر شدند و اینگونه برآمدند که اگر شعار های فریبنده و فرامین فُلانکس اجرا میشد ، اوضاع اینگونه نبود..... چراکه مردم دیدند که صاحبان آن شعار های زیبا هم بروی کار آمدند و هیچ نکردند.

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۵۴
شیخ محمد سبحانی

 

هوالعزیز
همینطور که قبلاً در مبحثی جداگانه درباره روشهای استهلال ماه صحبت شد،  بر خود لازم دیدم که مطالبی را موجز و کوتاه عرضه بدارم.
چراکه در رساله هلالیه ی ما، مفصلا اقوال و آراء معصومین علیهم‌السلام و علمای عظام بررسی‌ شده است.

🔹استنباط فقهی حقیر بر این است که ، حکم حاکم در ثبوت هلال، بر همگان نافذ است. 
همه مردم، حتّی مراجع، باید از آن پیروی کنند؛ زیرا ادّله حجیّت و نفوذ حکم حاکم، آنان را نیز، در بر می‌گیرد.
به عبارت روشن تر، سخن امام عصر (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در توقیع اسحاق بن یعقوب، که حاکم را حجّت خویش قرار می‌دهد و در مقبوله عمر بن حنظه، که وجوب رجوع به حکام شرع و عدم جواز ردّ و مخالفت با آنان را بیان می‌کند، اطلاق دارد و همه مردم را ملزم به اطاعت از حکم حاکم می‌کند. هیچ فقیهی، نمی‌تواند اجتهاد و فقاهت خویش را، بهانه‌ای برای تخلّف از حکم قرار دهد. همه کسانی که حجیّت حکم حاکم را پذیرفته‌اند، به عمومیت نفوذ حکم حاکم و لزوم پیروی از آن فتوی داده‌اند.
جناب صاحب جواهر می‌نویسند: بل الظّاهر عدم الفرق فی ذلک بین الحاکم الاخر و غیره فیجب الصّوم او الفطر علی الجمیع. 

 در لزوم تبعیت و پیروی، فرق بین حاکم دیگر و غیر او نیست همگان موظفند که از حکم حاکم پیروی کنند و با حکم او روزه بدارند و یا روزه بگشایند.

جناب صاحب عروة آیت الله العظمی سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی می‌نویسند: لا یختص اعتبار حکم الحاکم بمقلدیه بل هو نافذ بالنّسبه الی الحاکم الاخر ایضاً اذا لم یثبت عنده خلافه

 اعتبار و حجیّت حکم حاکم، ویژه مقلدان حاکم نیست، بلکه حکم او، بر حاکم دیگر نیز نافذ ست، تا هنگامی‌که خلاف آن ثابت نشده باشد آیة الله خویی در ذیل عبارت فوق می‌نویسد: 
و علی تقدیره فلا یفرق فیه بین مقلدیه و مقلدی غیره حتی المجتهد الاخر و ان کان اعلم و الناس کلّهم مقلدوه و لا مقلّد لهذا المجتهد الحاکم اصلاً بمقتضی اطلاق الدلیل … 

اگر حجیّت قول حاکم را پذیرفتیم، در حجیّت و نفوذ آن، بین مقلدان خود او و مقلدان دیگر مراجع، تفاوتی نیست، همه وظیفه دارند، پیروی کنند، بلکه مجتهد دیگر، هر چند اعلم باشد و همه مردم مقلّد او باشند و فقیه حاکم هیچ مقلدی نداشته باشد، موظّف است از حاکم پیروی کند؛ زیرا ادّله اطلاق دارند.
 آیة اللّه حکیم در مستمسک 
 و منهاج الصالحین
 شهید صدر در الفتاوی الواضحه 
 و حاشیه بر منهاج الصالحین
آیت الله آملی در مصباح الهدی
آیت الله سیدعبدالاعلی سبزواری در مهذب الاحکام
آیت الله خمینی در تحریر الوسیله 
نفوذ حکم حاکم و عمومیت آن را پذیرفته‌اند.

پ ن: بحث استهلال امری تقلیدی نیست ، اما عزیزان برای رفع هرگونه شبهه و تردید می‌توانند به حکم مرجع خود رجوع کنند، و یا استفتائات خود را با دفاتر مراجع عظام تقلید در میان بگذارند.

📌 برشی از رساله ی هلالیه استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

#استهلال

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۳۷
شیخ محمد سبحانی

 

⭕ توجه به الفاظ و غفلت از معانی

قسمت عظیمی از #علم اصول را مباحث الفاظ فراگرفته است.فارغ از مباحث عقلی فراوانی که در این میان هست و ارتباطی هم به #الفاظ ندارد، باز هم به نظر می رسد تمرکز بر الفاظ، کمی رهزن باشد.
توضیح این که عمده ی این مباحث مختص الفاظ نیست بلکه شامل هرگونه تفهیم و دلالتی میشود.بالوجدان تفاوتی میان حرکت سر به معنای تأیید با لفظ «بله» احساس نمی شود.پس اگر قرار باشد «بله» متضمن معنای حرفی باشد، همین حرکت هم همین گونه خواهد بود! و یا اگر قرار است «فروختم» انشاء باشد و در حقیقت آن بحث شود، قطعاً معاطاة هم متضمن انشاء است و این بحثها شامل افعال مفید انشاء هم می شود.از همین رو به نظر می رسد تقسیم متأخّرین در بحث انشاء به دو بخش حقیقت انشاء و مفاد جمل انشائیه، صحیح نباشد؛ چرا که انشاء دقیقا همان چیزی است که با جمله یا هر عمل انشائی دیگر انجام می شود.پس همانگونه که معنی ندارد مثلا در فعل اعطاء در دو مقام بحث کنیم: 1.دلالت خود این فعل
2.معنای انشاء، به همین صورت هم در گفتار انشائی وجهی برای بحث در دو مقام نیست.

البته عموماً علما متوجه شمول انشاء اعتباری برای انشاء فعلی هم بوده اند، اما در مورد دیگر انشاء ها که حاکی از امور نفسانیه است – مثل تمنّی و استفهام و....- چنین دقّتی نشده است، در حالی که همین معانی با افعال هم قابل تفهیم هستند.
اما باید پا را فراتر نهاد، اگر بیشتر دقت کنیم شاید به این برسیم که حتی افعال هم موضوعیّت ندارند!
به نفس خودمان که مراجعه میکنیم می بینیم بیشتر این معانی در خود ذهن، حتی قبل از ابراز با فعل یا گفتار هم موجودند.یعنی مثلاً گاهی شخصی خود را ملزم به کاری می بیند، در این هنگام صورت الزام و بعث نسبت به خودش شکل می گیرد، در مقام تعبیر از این حالت نفسانی  می گوییم: (با خود گفتم:باید فلان کار را انجام دهم)، و یا در نفس خود از امری حسرت می خورد و امثال اینها. و در اینجا هم شکی نیست که صورت حاصل در نفس، قبل از ابراز آن یا بعد ابراز تفاوتی ندارد. بعبارت واضح تر، معنایی که از سخن دیگران در بیان مطالب درک می کنیم، عیناً همان صورتی است که در ذهن خودمان می توانستیم بدون بازگو کردن، ادراک کنیم. فرقی میان جمله ی (کاش آمده بودی) که متکلمی به ما خطاب کند، با چالش ذهنی (کاش آمده بودم) نیست.
در نتیجه، عمده ی کار ما با مفاهیم است و اصولا این که نام این مباحث را (مباحث الفاظ) بگذاریم، باعث می شود نتوانیم دید جامع و کاملی داشته و تحلیل صحیحی ارائه دهیم.
یکی از نتایج گسترده کردن این دید را می توان در بحث حقیقت انشاء تصویر کرد، تمامی تعاریف انشاء در این مشترکند که باید حتماً مبرزی برای انشاء -لفظی یا فعلی- وجود داشته باشد.
این در حالیست که بیان شد جامع میان شیوه های انشاء، همان مفهوم نفسانی است که به شکل های مختلف بروز و ظهور پیدا می کند. پس چگونه می شود اصل و اساس خود این مفهوم که بالوجدان در ذهن شکل گرفته منشأ اثر نباشد؟ ثمره ی این بحث در مواردی مثل بیع مال صبی توسط ولی ظاهر میشود، یعنی اگر ولی مال صبی را به خود بفروشد، در این صورت کافیست در ذهن خود تملیک را در نظر بگیرد، اما بنا بر قول مشهور، لازمست این شخص برای خود صیغه ی بیع هم بخواند! آیا این عجیب نیست؟ و یا مثلا فرع دیگری که استاد معظم ما آقای شهیدی بیان کردند در مورد شخصی که از جانب حاکم شرع، مال مجهول المالک را به خود قرض می دهد، و گفتند لازم است به نحوی این قرض را ابراز کند و در غیر این صورت باطل خواهد بود!
البته شکی نیست در موارد متعارف عقود، حتما باید ابرازی صورت بگیرد، زیرا متعاقدین بر ذهن یکدیگر مطلع نیستند. حتی اگر فرض کنیم به یک وسیله ی غیبی، دو شخص از باطن یکدیگر خبردار هستند، باز هم وجهی برای لزوم ابراز نیست.

📌 برشی از تقریرات درس خارج اصول استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

#الفاظ #علم_اصول

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۲۲
شیخ محمد سبحانی


🔷 #ولایت ، امتیاز ویژه ی برگزیدگان الهی (صلوات الله علیهم اجمعین)

#شرک_در_ولایت

در ضمن روایتی طولانی ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نکات مهمی در مورد روی برگرداندن از اوصیای راستین (علیهم السلام) و پیروی والیان باطل بیان شده که خلاصه ای از آن ها تقدیم می شود.

▪️«خداوند امر خود را به احدی از مخلوقاتش- چه فرشته یا پیامبری- واگذار ننموده، بلکه توسط فرشته ای، پیامبری فرستاده و او را مأمور ساخته است که با علمی که در اختیار او نهاده شده، بندگان را به آنچه خداوند می پسندد، راهنمایی کند».

✔️«هنگامی که شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد، خداوند به ایشان وحی فرمود: 
مدّت نبوّتت به آخر رسیده است، پس علم و یادگارهای نبوّت را به علی بن ابی طالب علیه السلام تحویل بده. زیرا من هرگز این علم و میراث پیامبری را از نسل تو قطع نخواهم کرد، همچنان که در خاندان انبیای گذشته (علیهم السلام) قطع نکردم».

▪️«پس این فضیلت انبیاء و اولیاء و خلفای الهی (علیهم السلام) است، که والیان امر خدا و اهل فهم علوم الهی هستند. پس هر کس پیرو آنان باشد نجات خواهد یافت،و هر کس ولایت و #علم الهی را در مورد غیر برگزیدگان خداوند و خاندان پیامبری قرار دهد، با امر خداوند عز و جلّ مخالفت کرده است؛ 
⬅️ جاهلان و متکلّفان بی هدایت را والیان امر خدا قرار داده و گمان کرده اند که اینان اهل دریافت علم الهی اند! 
از وصیّ راستین #منحرف گشته و فضل خدا را در جای خود قرار نداده اند، پس گمراه شده و پیروان خود را گمراه کرده اند، و روز قیامت برای اینان حجّتی نیست. بلکه حجّت فقط در میان آل ابراهیم (علیهم السلام) است.»

▪️«خداوند متعال اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) را پاک ساخته و برایشان اجر مودّت قرار داده و ولایت را برایشان جاری ساخته است...
پس از همان افرادی که ولایت و طاعت و مودّت و علم خدا میان آن هاست پیروی کنید و از آنان بیاموزید، که شما را خدا می رسانند. و از غیر راه ایشان، هیچ ولایتی به خداوند متّصل نمی شود.
پس هر کس اینگونه بود بر خداوند است که گرامیش بدارد و عذابش نکند.
و هر که از راهی غیر آنچه امر خداست نزد او آید، بر خداوند است که ذلیلش نموده و عذابش کند...».

◀️منبع: کمال الدین ص ۲۱۸، کافی ج ۸ ،۱۱۷

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۱
شیخ محمد سبحانی

 

📌نقد فقه مقاصدی عامه(اهل سنت)

#مقاصد_الشریعه در فقه اهل سنت از جایگاه ویژه و دیرینه‌ای برخوردار بوده که به مثابه دانش خاص، مورد عنایت واقع شده است. #اهل_سنت بر اساس مقاصد و اهداف شریعت، منظومه استنباطی خاصی را درست کرده‌اند و در پرتو آن کارکردهایی مانند: 
نگریستن در نصوص شرعی؛ رفع تعارض میان نصوص شرعی؛ ایجاد حکم غیرمنصوص؛ ایجاد توازن و اعتدال در #احکام را مد نظر قرار داده‌اند. 
بحث مقاصد تا زمان شاطبی، خیلی در میان #اهلسنت مطرح بود و بعد از او حتی در میان اهل سنت نیز به فراموشی سپرده شد. 
اوج گیری دوباره بحث مقاصد الشریعه در زمان محمد عبده بوده است. بسیاری از اشخاص غیر متخصص و خارج از #حوزه علمی #دین برای توجیه برخی امور به مقاصد شریعت دست یازیده‌اند. امروزه مواردی پیدا می‌شود که برخی از #روشنفکران با یک نوع #اجتهاد سطحی اقدام به استنباط یا نظریه پردازی در زمینه احکام شرعی می‌کنند که دلیل اصلی آن، واضح نبودن مقاصد الشریعه در نزد آنان است.
در تعریف #علماء معاصر #سنی مقاصد الشریعه عبارت است از #مفاهیم و حکمت‌ها که شارع در تمام احکام یا بخش عمده‌ای از احکام، به منظور تحصیل #مصالح بندگان مورد لحاظ قرار داده است. متأخرین اهل سنت از مقاصد الشریعه دلیلی بالاتر از همه أدله فقهی حتی #قرآن و #سنت تصویر کرده‌اند تا جایی که سایر أدله باید در پرتو مقاصد #تفسیر شود و باقی أدله به منزله متشابهات است. به اعتقاد اهل سنت ، تمام مقاصد، قطعی بوده و نیاز به دلیل ندارد و به عنوان قاعده کلی تا همیشه باید در استنباط به آن رجوع شود. 
اعتقاد به این که وضع شریعت برای تامین مصالح دنیوی و اخروی بندگان صورت گرفته و اعتقاد #معتزله به حسن و قبح عقلی از زیر ساخت‌های #اندیشه مقاصدی می‌باشد. مسأله تعلیل نیز یکی از پایه های نظریه مقاصد به شمار می‌رود ، مخصوصا در جایی که مقاصد از ادله لفظی گرفته می‌شود.

مورد و محل تمسک به مقاصد جایی است که دلیل مفقود است. مقاصد اغراض کلیه‌ای است که مرتبط به عناوین خاص نیست بر خلاف علل غایی که مرتبط به عناوین خاص است. بنابراین علت در اعتقاد امامیه وجودش وابسته به وجود عناوین خاصی است که در نصوص آمده ولی مقاصد یک اغراض کلیه‌ای است که می‌تواند علل مختلفه‌ای را تحت پوشش قرار دهد. مذاق #شارع یک امر قطعی است که با مجموع ادله به دست می‌آید و خود یک دلیل است، اما مقاصد الشریعه اغراض است و قطعی نیست. اغراض از سنخ ادله نیستند بلکه از سنخ علل‌اند. 
با کشف علت می‌توانیم حکم را تعمیم و یا تخصیص دهیم ولی با تکیه بر حکمت نمی‌توان چنین کرد. کشف علت نیز تنها از طریق نص ممکن است. از این رو نمی‌توانیم با مقاصد نصوص را تخصیص بزنیم و آن را بر عموم نصوص مقدم کنیم. بحث در #تشخیص #علت است. نهایت چیزی که ممکن است بدان دست یافت تعلیل در بعضی از نصوص است. اگر علتی منصوص بود، بدان اخذ می کنیم ولی همان علت هم شاید با نص خاص در موضوعی دیگر مخالف باشد.
#فقه مقاصدی فقهی مبنی بر تشخیص ظنی نه تشخیص قطعی و یقینی مقاصد است. مقاصد کلی از اموری‌اند که مورد پذیرش عقلا و دین است. حفظ نسل، مال، دین و ... اما تشخیص اینکه کدام حکم این قصد را تأمین می‌کند مشکل است. عقول بشری به تمام جهات حکم خداوند احاطه ندارد تا بگوید این مصداق یقینی کدام مقصد است. بحث اصلی در صغرای این قضیه است که با وجود نص معتبر در برخی مسائل ، با مجرد تخمین یا وقوف بر برخی علل نمی‌توانیم از نص صریح رفع ید کنیم. نهایت مطلبی که می­توان در این باب گفت، اعتبار تعلیل­هایی است که در نصوص آمده است. اما همین تعلیل منصوص نیز در مواردی که با نص دیگری مخالف باشد، ممکن است تخصیص پیدا کند یا در نهایت، به عنوان دو دلیل متعارض محسوب شوند. مشکل اصلی در فقه مقاصدی این است که تطبیق کبرا بر صغرا ظنی است. 
بیشتر آنچه محل تمسک عامه به مقاصد است جایی است که ما نوع اغراض را ندانیم که الزامی یا غیر الزامی است. در اینجا #عامه به مقاصد تمسک می‌کند اما #امامیه قائل به این اغراض نیست.
اگر عمومات تعلیلی را مبنای فقه قرار دهیم، فقه جدیدی تأسیس خواهد شد. مقصود از فقه جدید این نیست که برخی احکام فقهی تغییر می­کنند بلکه با این‌گونه استنباط، #فقیه به خروج اجتهادش از مسیر صحیح و اجتهاد برابر نص قطع پیدا خواهد کرد. فقه مقاصدی زمینه سوء استفاده از #مذهب و زمینه رشد آرای باطل می‌گردد. در فقه #شیعه با کثرت روایات، نظریه فقه مقاصدی قابل دفاع نیست و جایگاه ندارد. #روایات شیعه احکام مورد نیاز را بیان کرده است.
کشف مقصد از طرق معتبره، احراز عدم #مزاحم برای مقاصد، احراز اطلاق در مقاصد و احراز مقتضی بودن جعل حکم از جانب مقاصد از شرایط مهم به‌کارگیری مقاصد است. احراز این شرایط آنقدر عرصه را ضیق می‌کند که احتمال وجود مقاصد به عنوان مقاصد قطعی و معتبره را در فقه بسیار کم می‌کند.

📌 برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر هاشمی طباطبائی

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۲۹
شیخ محمد سبحانی

 

📌تبیین عرفانی باورداشت برائت 

نوع انسان اشرف مخلوقات و در ظهور اسماء الهی برترین خلائق است. هیچ اسمی یا صفتی از خداوند نیست جز آنکه کمال آن به قدر امکان در انسان نمود می‌یابد. بنابر این تفاوت میان افراد انسان به تفاوت مراتب تجلی اسماء و صفات الهی و به تبع اضداد این اسماء و صفات است که در دو طرف بی‌نهایت امتداد یافته و بیشتر از انواع دیگر مخلوقات خواهد بود. کاملترین و پست‌ترین موجودات که هر کدام مظهر تام اسماء متقابل و اضداد اسماء خداوند هستند از نوع انسان باید باشد. 

از آنجا که هیچ اسم و صفت جز با ضد آن در ذهن مفهوم و در خارج محقق نمی‌گردد. ظهور هر اسمی از اسماء و هر صفتی از اوصاف پروردگار مستلزم ظهور اسم و وصف مقابل آن است. پس ظهور کامل اسماء و صفات الهی در انسانی مستلزم ظهور اضداد آن اسماء و صفات برابر او است. ضد حقیقی برای برترین موجود جز بدترین موجود نمی‌تواند باشد.  

شرط کمال انسان در سیر بسوی ذات یا در تجلیات اسماء ، عبور از اضداد است. ظهور کمال جز در میان اضداد ممکن نیست و کسب هر مرتبه از کمال به عبور از اضداد متناسب با آن در طرف نقصان مشروط خواهد بود. بنابر این راه ظهور #کمالات_انسانی در شخص ، #زندگی میان ناکاملترین انسان‌ها و قرارگیری برابر پست‌ترین موجودات است. 

اولیای #خدا مظهر تام هدایت و طهارت و مخالفین ایشان نمود کامل ظلالت و خباثت هستند. هر چه پیامبران و امامان در کمال برتری یابند به تناسب در جوامع پست‌تر و برابر افراد بدتر ظهور می‌نمایند. این دو گروه می‎بایست در دنیا هر چه بیشتر به هم نزدیک شوند تا در برخوردها ، بهتر نمایانگر اوصاف متقابل خداوند و اوصاف متضاد یکدیگر باشند.    

تجلی اوصاف کمال و جمال در وجود هر کس به میزان قرابت او به مظاهر اوصاف کمال و جمال خداوند در ابعاد مختلف #اعتقاد و #احساس و #اخلاق است. در مقابل هر گونه #ارتباط باطنی یا ظاهری با بدان عالم ، موجب #ظهور ناپاکی و خباثت در انسان خواهد شد. همین واقعیت تضاد اوصاف ، #شیعیان امامان هدایت و هواداران امامان ضلالت را در باطن رو در روی یکدیگر قرار داده است هر چند در ظاهر متوجه آن نباشند. 

 

#عرفان #تبری 

 

📖 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۳۲
شیخ محمد سبحانی

 

چون شرط وفا هیچ بجز ترک جفا نیست
جانی دَهَمَت لیک، جز این رسم وفا نیست.

هر کس که نیامد سر کویَت به دو صد بار
در هر قدمی راحتیش هیچ به پا نیست.

بیمار غم عشق تو اَم تا به قیامت
گر این نَبُوَد هیچ به امید شفا نیست.

از وسوسۀ زاهد سالوس بلرزم، ولیکن
هر آن که کُنی جلوه ، به دل خوف و خطا نیست.

بر خواهش خود میفِشُرَم پا که بگویم
با هیچکسم جز تو مرا صلح و صفا نیست.

📌#شعر از خادم مکتب علوی
أقل الخلیقه
سید صائب هاشمی طباطبائی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۴۳
شیخ محمد سبحانی

 

📌انتظار بشر از #دین و #فقه 

انتظارات #معقول و منطقی از دین در حقیقت همان اهداف خداوند از نزول دین را تشکیل می‌دهند. بین انتظارات معقول و موجه از دین و قلمرو دین ارتباط مستقیمی بر قرار است ، بدین معنا که ما موظفیم انتظارات خود از دین را با قلمرو دین موزون و هماهنگ کنیم. انتظار اینکه دین یا #وحی جای #عقل و #تجربه بشری را بگیرد و مشکلات #علمی و #فرادینی بشریت را نیز حل کند انتظاری است نامعقول و ناموجه و غیرمنطقی ؛ زیرا چنین انتظاری از دین به خصوص در غیبت #امام معصوم و صاحب وحی امکان پذیر نیست. قلمرو دین را از روی انتظارات نامعقول بشر از دین نمی‌توان تعیین کرد. دین در حقیقت و اصل خود برای برطرف کردن نیازهای دینی آدمیان نازل شده نه برای برآوردن همه نیازها آنان. انتظار معقول از دین انتظاری است که از رهگذر دین برآورده شدنی است. بگذریم از اینکه ، تحقق این امر نیز در گرو این است که آدمی هنجارهای عقلانی را در فهم و #تفسیر دین و در عمل به دین مراعات کند. چیزی که خداوند از مؤمنان می‌خواهد این است که #عقاید و #اخلاق و #احکام الزامی دین را تصدیق و مراعات کنند ، اما در مواردی که خدا حکم الزامی ندارد ، مؤمنان آزادند امور فردی و #اجتماعی خود را بر اساس عقل و تجربه و #برنامه ریزی علمی سامان دهند. 
بنابر این ما موظفیم انتظارات خود از فقه و فقیهان را با غایت و کارکرد فقه و #تخصص فقهی موزون و هماهنگ کنیم. فقه راه حل همه #مشکلات بشر نیست و به تنهایی سعادت دنیا و آخرت مسلمانان را تأمین و تضمین نمی‌کند ، بلکه بر #عکس اگر فقه جای علوم دیگر مثل عقاید و #حقوق و اخلاق و #مدیریت و #سیاست و #اقتصاد را بگیرد دنیا و آخرت مسلمانان را تباه خواهد کرد. چنین انتظاری از فقیهان ناموجه و نامعقول است. نظریاتی که از سوی فقیهان در راستای پاسخگویی به چنین انتظاراتی ابراز می‌شود ، در حقیقت اظهار نظر فقهی و تخصصی نیست. تطبیق احکام فقهی بر موضوعات و اوضاع و احوال خاص در عالم خارج و نیز احراز شرایط فعلیت آن احکام ، از قلمرو تخصص فقهی بیرون است. #فقیه از آن نظر که فقیه است حق ندارد درباره موضوعات خارجی و #علوم_انسانی اظهار نظر کند ، یعنی اظهار نظر او در این مورد #مستند به #شرع نیست و دیگران هیچ الزامی در پیروی از این گونه اظهار نظرها ندارند.

🔻برشی از مباحث #استاد_محقق_دکتر_هاشمی_طباطبائی

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۱۵
شیخ محمد سبحانی

 

💠 دین شناسی علمی و تطبیقی

#علم #دین_شناسی  

علم ادیان یک علم تجربی و استقرائی و با روش توصیفی و تحلیلی و با تاکید بر سیر تاریخی و مقایسه ی سنت‌های دینی است. این علم از یک نظر، معرفتی درجه دوم است، یعنی به داوری و ارزش گذاری و تعیین حق و باطل ادیان نمی‌پردازد و هدف آن بیشتر فهم و توصیف و تحلیل است تا توجیه و دفاع از یک نظام اعتقادی و سنت دینی خاص. در این روش دین و باورها و مناسک مربوط به آن، به طور بی‌طرفانه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، در این رویکرد، دین با ملاک‌هائی سنجیده می‌شود که مربوط به خود دین نیست بلکه از بیرون دین گرفته شده و به عبارتی محصول عقل و تجربه بشر می‌باشد. در این رویکرد، که به مطالعه بیرونی مُصطلح گشته است محقق این قصد و انگیزه را ندارد که تا می‌تواند دین مورد مطالعه‌اش را از شبهه‌ها و ایرادها منزّه سازد و آن را عقلانی و موجّه نشان دهد بلکه در مطالعاتش با بی‌طرفی، به بررسی امتیازات مثبت و منفی آن دین می پردازد. روش دین‌شناسی تطبیقی، مطالعه بیرونی و بیطرفانه دین است.

 

این رشته از جهاتی با کلام یا الهیات یا علوم دینی بمعنی سنتی متمایز است:

الهیات یا علوم دینی همواره نگاه درونی به خود دارد بدین معنا که در تمامیتش یک پدیده اجتماعی- فرهنگی و بشری تلقی نمی‌شود؛ بلکه برعکس، منشأ آسمانی و فرابشری دارد حقیقت تامّه را در قالب دستورات و اعتقادات نشان می‌دهد و دیگران را بدان فرا می‌خواند. از این رو می‌توان عناصری در آن یافت که با عقلانیت بشر لااقل به معنی مدرن کلمه سازگار نباشد. الهیات یا علوم دینی حتی وقتی به تبیین دین می‌پردازد، تبیین علمی نمی‌کند بلکه بیان می‌کند؛ زیرا همواره خود بخشی از آن چیزی است که آن را بیان می‌کند به عبارت دیگر عقلانیت در خدمت تعمیم و وضوح آموزه‌های دینی است، بنابراین الهیات یا علوم دینی به معنی جدید کلمه علم نیستند. در حالی که دین تطبیقی یا همان دانش ادیان، یک رشته علمی محسوب می‌شود و دانشی بشری بوده و آموزه‌های آن باید تابع همه قوانین منطقی و علمی باشد. ولی الهیات و علوم دینی، علم به معنای جدید محسوب نمی‌شوند؛ چرا که با ملاک‌های جدید امروز، علم به دانشی می‌گویند که پدیده‌ای بشری بوده و با قوانین علوم تجربی سازگاری داشته و از قواعد علمی و منطقی موجود در علم تجربی تبعیت نماید. در حالی که چنین نبوده و علوم دینی پدیده‌ای آسمانی و فرابشری تلقی می گردند که خود دارای قواعد و زبان مخصوص به خود می‌باشد.

زبان الهیات بیانی است نه تبیینی ؛ زبان الهیات همان زبان دین است نه درباره دین ؛ الهیات یا کلام با خدایی که فراسوی این دنیا و انسان است، سخن می‌گوید، درحالی که مطالعات دینی جدید تکیه بر خدایی فراتر از عالم نمی‌کند. بنابراین زبان الهیات یا کلام سنتی زبان تمثیلی و مبتنی بر وحی است ولی مطالعات دینی جدید زبانی مشابه زبان علوم اجتماعی دارد و دین را همچون اسطوره و خرافه در بستر تاریخی-اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد نه همچون وحی آسمانی. 

به بیان دیگر الهیات گزاره‌هائی را به عنوان حقایق موجود در عالم هستی، بیان می‌دارد از خداوند و موجودات مجردی سخن می‌راند که فراتر از دنیا و عالم مادی است و پیرو و محکوم به قوانین مادی نبوده و با هیچ یک از قواعد مادی قابل توجیه نمی‌باشد؛ و نیز مجموعه مناسک و اعمالی را به انسان توصیه می‌کند تا در زندگی این جهانی به کار ببندد؛ در حالی که مطالعات دینی جدید، از گزاره‌هائی حکایت می ‌کند که ملت‌های گوناگون بدان اعتقاد دارند و مناسک و آئین‌هائی را گزارش می‌دهد که ملت‌های مختلف به اجرا در می‌آورند و گاهی اوقات به حالت‌هائی خاص نائل می گردند. مطالعات دینی جدید، اعتقادات و مناسک و حالت‌های خاص اهل یک دین را گزارش کرده و به توصیف آن می‌پردازد و گاهی اوقات به بررسی و تبیین این عقاید و مناسک و اعمال می‌پردازد.

 

در این روش استقرا ملاک شناخت ادیان قرار می‌گیرد. نتایج در این روش تنها درباره مورد پژوهش در زمان پژوهش موجه است. از آن جا که شناخت همه فرهنگ‌های دینی برای محقق ممکن نیست. پژوهشگران دین شناسی تطبیقی ناچار مشابه علوم تجربی به تعمیم متوسل می‌شوند و حکم جزء را به کل نسبت می‌دهند. هر چند در علوم طبیعی این روش درست باشد اما در شناخت پدیده‌های مرتبط با انسان از جمله دین موجه نیست. ادیان یا منشأ انسانی دارند یا توسط انسان‌ها گسترش یافته‌اند. 

نگاه علمی نسخه‌های اصیل ادیان را از نسخه‌های تحریف شده و تقلبی تفکیک نمی‌کند و همه را در یک سطح از اعتبار و اصالت لحاظ می‌کند. همین باعث می‌شود که خصوصیات یک نسخه یا خوانش نامربوط به حقیقت دین را به تمامی ادیان و مذاهب تعمیم دهد و زمینه قضاوت ارزشی درباره کلیت ادیان و مذاهب بر اساس داده‌های ناقص از یک نسخه و خوانش را فراهم نماید. در این روش با نفی منشأ الهی برخی ادیان هر دین متأثر از فرهنگ زمانه و ادیان گذشته فرض می‌شود.

 

📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۵۵
شیخ محمد سبحانی