استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

نور شریعت ( محلی برای نشر آراء فقهی و اصولی، مباحث درسی و تألیفات علمی)

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید صائب هاشمی نسب» ثبت شده است

 

https://eitaa.com/norshariat110

۰ نظر ۱۸ آبان ۰۱ ، ۰۷:۰۲
شیخ محمد سبحانی

 

هوالعزیز
بنا به نظر و صلاحدید استاد معظم ، بواسطه ی اینکه حضرت استاد در سال تحصیلی جدید بطور مستمر در قم حضور ندارند و از طرفی مشغول به تحقیق و تألیف کتاب شریف غایة الوصول فی شرح الأصول هستند. 
قرار بر این شد که دروس بطور خصوصی برگزار گردد و فقط درس خارج فقه «تلقیح مصنوعی» بطور مجازی برای افاضل معظم و طلاب گرامی تدریس شود.
ان شاء الله تعالی ، دروس خارج از چهارم ربیع الأول ۱۴۴۴ برگزار خواهد شد.

📌« أقل الطلاب ، شیخ محمد سبحانی »

۰ نظر ۱۸ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۳۲
شیخ محمد سبحانی

 

🔻جایگاه سنت و مبانی ارزشی حدیث
حجیت سنّت با توجه به این که سنت از نگاه شیعه شاملِ قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و امامان معصوم - علیهم السلام - است، اثبات حجیت هر یک نیازمند استدلال جداگانه است.
از این رو در آغاز، حجیت سنت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - را مورد بررسی قرار می دهیم و در پی آن اعتبار سنت ائمه را دنبال خواهیم کرد. حجیت سنّت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - اعتبار سنت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - با دو دلیل عقلی و نقلی قابل اثبات است.
دلیل عقلی از فلسفه رسالت و نبوت بهره می گیرد و دلیل نقلی به قرآن و اجماع و سیرة مسلمانان قابل تقسیم است.
1ـ دلیل عقلی طبق مبانی فلسفی و کلامی، خداوند برای هدایتِ مردم و سامان دادن به نظام اجتماعی و پایان دادن به اختلاف های فکری و اجتماعی، انسان های برگزیده ای را به عنوان پیامبر به سوی آنان گسیل داشته و بر انگیختن پیامبران بر اساس قاعده لطف و کامل شدن حجّت الهی بر مردم لازم بوده است.[1] از سوی دیگر انجام چنین مسئولیت های سنگین تنها در صورتی میسّر است که پیامبران از ارتکاب هر گونه لغزش و خطا به دور باشند و صفحه جانشان چنان پاک و پیراسته باشد که آینة تمام نمای حق و منعکس کننده اراده الهی به شمار آید؛ زیرا تنها در این صورت است که مردم با راهنمایی آنان به صراط مستقیم هدایت می شوند و با اجرای شریعت الهی و آموزه های آسمانی، نظام اجتماعی سالم و خدا گونه شکل می گیرد و اختلاف ها پایان می پذیرد.[2] 
آیا از پیامبری که وسوسه های شیطانی در او راه دارد و گفتار و رفتارش به جای انعکاس خواسته های الهی، منعکس کنندة هواهای نفسانی است و مرتکب لغزش و خطا می شود، می توان انتظار داشت که مردم را از تاریکی ها به سوی نور رهنمون گردد؟! درست به همین دلیل است که متکلّمان مسلمان از آغاز بر عصمت پیامبران پای فشرده اند و بسیاری از مفسران، آیاتی را که در ظاهر با عصمت آنان منافات دارد، به تأویل برده اند. بنابر این فلسفه بر انگیختن پیامبران - علیهم السلام - عصمت آنان را ضروری می سازد و عصمت به معنای انطباق کامل در اندیشه رفتار و گفتار پیامبران - علیهم السلام - با حقّ و خواست الهی است. و ما از حجیت سنت جز این را دنبال نمی کنیم.
مقصود ما از حجیت سنت آن است که اندیشه، رفتار و گفتار پیامبران به گونه ای باشد که سراسر انعکاس دهنده ارادة خداوند بوده و به خاطر انتساب الهی، پیروی از آن بر ما لازم باشد.
در این میان سنت پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به خاطر شخصیت برگزیده و ممتاز آن حضرت در مقایسه با سایر پیامبران از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به خاطر وصول به فرازمندترین قلّه تکامل بشری و مراتب قرب الهی، تجلّی گر اسماء و صفات الهی بوده و در سرزمین جانش جز خواست و ارادة الهی چیز دیگری راه نیافته است. چنین جایگاه بلند معنوی به اندیشه، کردار و گفتار آن حضرت اعتباری بس ویژه می بخشد. 
2ـ دلایل نقلی دلایل نقلی حجیّت سنّت شامل، قرآن، اجماع و سیرة مسلمانان است که اینک به بررسی آنها می پردازیم: 
🔹 قرآن شمار زیادی از آیات قرآن بر اعتبار سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و هر آنچه منتسب به ایشان است، تصریح نموده که می توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
🔸 الف ـ حجیّت داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - چنان که در تبیین فلسفة رسالت اشاره شد، یکی از مسئولیت های پیامبران، داوری و پایان دادن به مشاجرات و اختلاف ها است. 
قرآن کریم در این باره آورده است:
کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه[3]. مردم، امّتی یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نوید آور و بیم دهنده بر انگیخت و با آنان، کتاب را به حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کنند. 
پیداست چنین مسئولیتی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز خواسته شده است، امّا این فلسفه، زمانی به تحقّق می پیوندد که داوری آنان برای مردم حجیت داشته باشد. از این رو قرآن بر حجیت و نافذ بودن داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - تأکید کرده است. قرآن، مؤمنانی را می ستاید که وقتی برای داوری به سوی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرا خوانده می شوند سمعاً و طاعتاً را بر زبان جاری می کنند و از جان و دل پذیرای داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می شوند. انما کان قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم ان یقولوا سمعنا و اطعنا و اولئک هم المفلحون[4].
گفتار مؤمنان ـ وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داوری کند ـ تنها این است که می گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینانند که رستگارند. و در جای دیگر به مردان و زنان مؤمن گوشزد می کند که پس از داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - حقّ هیچ گونه اظهار نظر و تغییر رأی را ندارند و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم.[5] هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد. 
و در جای دیگر پا را از این فراتر گذاشته و نشان ایمان را آن دانسته که اوّلاً: مؤمنان، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را داور خود در مرافعات قرار دهند و ثانیاً: در پی داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نه بر زبان، بلکه حتی در دل نیز احساس ناخوشایندی نداشته باشند و تسلیم محض ایشان باشند. فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً[6]. ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند، مگر آنکه تو را مورد آنچه میان آنان مایة اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند، و کاملاً سر تسلیم فرود آورند. سوگندِ خداوند به خود، برای تبیین چنین مرتبه ای از ایمان، بسیار لطیف و قابل توجه است. پیام این آیه تسلیم تمام عیار مسلمانان در دل، زبان و عمل با پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - است. آیا درخواست چنین تسلیمی محض از مسلمانان به معنای اعتبار بخشیدن تمام عیار و بدون حدّ و مرز به داوری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ـ که بخشی از سنّت قولی است ـ نیست؟! 
🔸 ب - برابری اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - با اطاعت الهی در برخی از آیات، اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - برابر با اطاعت خداوند دانسته شده است. و من یطع الرّسول فقد اطاع الله[7]. هر کس از پیامبر اطاعت کند، قطعاً از خدا اطاعت کرده است. چنان که در برخی دیگر از آیات پس از فرمان مؤمنان به اطاعت خداوند، به آنان امر شده تا از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز اطاعت کنند. یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول....[8]. ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر را..... در برخی دیگر از آیات مخالفت با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در کنار مخالفت با خداوند ـ عزّ اسمه ـ طرح شده است، نظیر آیة و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً[9]. و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است.
در برخی دیگر از آیات پیش دستی بر پیامبر بسان پیش دستی بر خداوند، مورد نکوهش قرار گرفته است:
یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله[10] ؛ ای کسانی که ایمان آوردید، در برابر خدا و پیامبرش پیشی مجویید. نکته قابل توجه آن که در هیچ یک از این آیات ضرورت اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - یا عدم مخالفت با ایشان، به حکم یا چیز دیگری تخصیص، یا تقیید نخورده است. و همان گونه که اطاعت الهی به صورت مطلق و فراگیر طرح شده بر اطاعت مطلق از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نیز تأکید شده است. این امر نشان گر عصمت مطلق پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و انطباق کامل کردار و گفتار ایشان با خواست الهی است که در آیة: و ما ینطق عن الهوی[11]. و از سر هوس سخن نمی گوید. با نفی سخن گویی از روی هوای نفس انعکاس یافته است. بدون تردید منوط دانستن محبّت الهی به اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -، ناشی از این امر است؛ آن جا که آمده است: قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله[12]. بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. این آیه، معادلة شگفت آور و درس آموزی را به دست می دهد؛ زیرا در بدو امر چنین به نظر می رسد که آیه می بایست این چنین باشد: قل ان کنتم تحبّون الله فاتبعوا الله.... یعنی اگر خدا را دوست دارید از او تبعیت کنید. زیرا نشانِ حقیقی دوستی، پیروی و همگامی است، امّا به جای آن که اطاعت از خداوند نشان صدق ادّعای آنان در دوستی خداوند مطرح شود، اطاعت از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - جای آن نشسته است.
 

[1] - برای تفصیل بیشتر ر.ک: کشف المراد، ص 348؛ الشفاء، ص 441 ـ 443.[2] - برای آگاهی بیشتر از دلایل عصمت پیامبران علیهم السلام ر.ک: کشف المراد، ص 349 ـ 350؛ الالهیّات، ج 2، ص 144 ـ188 .
[3] - سوره بقره، آیه 213.
[4] - سوره نور، آیه 51.
[5] - سوره احزاب، آیه 36.
[6] - سوره نساء، آیه 65.
[7] - همان، آیه 80.
[8] - همان، آیه 59.
[9] - سوره احزاب، آیه 36.
[10] - سوره حجرات، آیه 1.
[11]- سوره نجم، آیه 3.
[12] - سوره آل عمران، آیه 31.

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۳
شیخ محمد سبحانی

 

💠 شهادت ثالثه یکی از شعائر اصلی مذهب شیعه 

🔻یکی از دلائل شیعه بر مشروعیت شهادت ثالثه حفظ شعائر دینی و مذهب است؛ برای روشن شدن مطلب بحث شعائر از منظر لغت وشرع وکتاب بررسی میکنیم اصلاً شعائر به چه معناست و شعار به چه می‌گویند! 
مسئله دوم این است که آیا حفظ شعائر واجب است یا خیر. مسئله سوم این است که شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامی هست یا خیر. در رابطه با بخش اول باید بگوییم شعار از نظر لغت به معنای علامت است.

✍جوهری می‌نویسد:
و المَشَاعِرُ: الحواسُّ.. الشِّعَارُ: ما وَلِىَ الجسدَ من الثیاب..و شِعَارُ القوم فى الحرب: عَلَامَتُهُمْ لیعرفَ بعضُهم بعضا.

🔹شعار به معنای حواس است. 
شعار بدن عبارت از لباس‌هایی است که بدن را می‌پوشاند.و شعار هر قومی در جنگ به معنای علامت و پرچمی است که اعضای این سپاه یکدیگر را بشناسند.
📗📔نام کتاب : الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیة ، الجوهری، جلد : 2  صفحه : 699

✍ ازهری مینویسد:
شَعَائِر الله یُعنَى بهَا جَمِیع متعبَّدات الله الَّتِی أشعرَها الله، أَی جعلهَا أعلاماً لنا،

🔹شعائر الهی تعبدیاتی است که خداوند عالم آن‌ها را برای ما نشانه و علامت قرار داده است.
📗📔نام کتاب : تهذیب اللغة، الأزهری،  جلد : 1  صفحه : 266


❓❕سوال آیا شهادت ثالثه از شعائر دینی و مذهبی هست یا خیر؟؟علمای شیعه از جمله حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی و حضرت آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و همچنین حضرت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم ، شهادت ثالثه را یکی از شعائر بزرگ شیعه و از بارزترین رموز تشیع دانسته اند که ترک آن جایز نیست.

✍ آیت الله العظمی تبریزی میفرمایند:
الشهادة الثالثة فی الأذان صارت شعاراً للشیعة ویجب حفظ شعار الشیعة لتبلیغ الأمر بالوصایة للناس

🔸 امروزه شهادت ثالثه یکی از شعارهای شیعه محسوب می‌شود و واجب است این شعار برای تبلیغ امر وصایت حفظ شود، همان طور که شهادت بر رسالت تبلیغ رسالت است.
📗📔نام کتاب : الأنوار الإلهیة فی المسائل العقائدیة نویسنده : المیرزا جواد التبریزی    جلد : 1  صفحه : 139


✍ همچنین حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی مینویسند:
وقد أصبحت فی هذه الأعصار من أجلی أنحاء الشعار وأبرز رموز التشیع وشعایر مذهب الفرقة الناجیة فهی إذا أمر مرغوب فیه شرعاً وراجح قطعاً فی الأذان وغیره

🔸 شهادت ثالثه در این اثر جدید یکی از واضح‌ترین انواع شعائر شیعه و بارزترین رمز شیعه شناخته شده است.شهادت ثالثه یکی از شعائر مذهب فرقه ناجیه است.این امر، امری است مورد تأیید شرعی و در اذان یا غیر اذان راجح است.
📗📔نام کتاب : کتاب الصلاة نویسنده : الخوئی، السید أبوالقاسم   صفحه : 260


✍ حضرت آیت الله العظمی سید محسن حکیم میگویند:
در عصر ما شهادت ثالثه از شعائر ایمان و رمز تشبیع است و از این جهت هم رجحان شرعی دارد، و گاهی گفتن آن واجب می شود ولی نه به قصد جزئیت... زیرا حضرات شیخ طوسی، علامه (حلی)، و شهید و غیر آن‌ها شهادت داده‌اند به اینکه احادیثی در این زمینه وارد شده است.
📗📔نام کتاب : مستمسک العروة الوثقى نویسنده : الحکیم، السید محسن    جلد : 5  صفحه : 545


🔺 در قرآن صفا و مروه از شعائر الله محسوب شده است[سوره بقره آیه158] علت اینکه خداوندفرموده صفا و مروه از شعائر الله است، هرکسی حج بیت را انجام داد و طواف کرد یا عمره انجام داد اشکالی ندارد که بین صفا و مروه هم سعی را انجام داده باشداین است که جاهلیت بین کوه مروه و کوه صفا سعی می‌کردند. مسلمانان تصور می‌کردند این عمل یکی ازویژگی‌های زمان جاهلیت است و اسلام آن را برداشته است. درنتیجه شعار از نظر لغت عبارت است از چیزی که به عنوان پرچم دین یا نشانه‌های دین به حساب بیاید.وقتی می‌گوییم فلان چیز از شعائر حج است به معنای این است که از مناسک و علائم حج است.شعار نشانه‌ای از فرهنگ قومی است که می‌خواهند قیام کنند، امری را تأیید یا آن را محکوم کنند شعار به معنای دین، شعار به معنای تعبدات شاخص یک دین و شعار به معنای نشانه‌های عمده دینی است. یک مسلمان از غیر مسلمان یا یهودی از مسیحی و همدیگر شناخته می‌شود.به عنوان مثال دست بسته نماز خواندن به شعار اهل سنت و دست باز نماز خواندن به شعار شیعه تبدیل شده است. نکته دیگر باتوجه به روایت حضرت ثامن الحجج، امام رضا(علیه السلام) که فرمودند: رحم الله عبدا احیا امرنا خدا رحمت کند بنده‌ای را که امر ما را احیا کند یکی از اموری که در اینجا می‌توانیم استدلال کنیم شهادت ثالثه شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. 
شهادت ثالثه از اوامر اهل بیت علیهم السلام است.
اجرای اوامر اهل بیت مرضی اهل بیت علیهم السلام است.
بنابراین شهادت ثالثه از مصادیق شعائر اسلامیست و گفتنش واجب شرعی ست.

🔖برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۹
شیخ محمد سبحانی

📌بناء عقلاء بر حجیت خبر واحد

یکی از مهم‏ترین دلیل بر حجیّت خبر واحد «بناء عقلاء» است.

تعریف بناء عقلاء :

بسیاری از اصولیین ‌‎ ‎قائلند که مراد از بنای عقلا(یا ‏سیره عقلا) سیره و عملی است که ناشی از فطرت‎ ‎و ‏ارتکاز انسان‌ها‎ ‎باشد نه سیره ناشی از مبادی‎ ‎دیگر، مانند اجبار‎ ‎و ستم‎ ‎حاکمی‎ ‎زورمند یا دستور‎ ‎پیامبری‎ ‎الهی.

 

این بحث از دو مقدّمه قطعى تشکیل میشود:

مقدّمه اول:

 بنا و دأب عقلا بر این است که در کلیّه امور زندگى و مسائل اجتماعى‌شان بخبر واحد و به قول کسى که مورد وثوق است و از نظر راستگویى مورد اعتماد مى‏باشد، عمل مى‏کنند و این بخاطر آن است که از خبر و قول شخص موثّق، اطمینان و سکون نفس و آرامش خاطر حاصل مى‏کنند و به احتمال خلاف و کذب در مورد خبر واحد اعتنا و توجّهى ندارند؛ و بدون شک قوام معیشت انسان‏ها و نظام زندگى اجتماعىّ آنان مبتنى بر عمل کردن به خبر واحد است چه آنکه تحصیل علم و یقین در همه مسائل و امور، غیر ممکن است و اگر قرار باشد که مردم در همه مسائل و امور زندگى‏شان تحصیل یقین نمایند نظام اجتماعىّ بشر، مختل شده و اضطراب و نگرانى بر جامعه حاکم خواهد شد.

 

مقدّمه دوم: 

سیره و روش مسلمین و شارع مقدّس همان روش عقلاء مى‏باشد، چه‌آنکه اگر شارع مقدّس روش عقلا را نسبت به مسائل شرعى و احکام الهى قبول نداشت، باید اعلام مى‏فرمود که در مسائل دینى و تحصیل احکام الهى فقهى، عمل کردن به خبر ثقة جائز نمى‏باشد. چنانچه در مواردى که بناء عقلا مورد پسند شارع مقدّس نبوده است اعلام ردع فرموده است، مثلا: عقلا بما هم عقلا معاملات ربوى را انجام مى‏دادند و شارع مقدّس جلوى این بنا را مى‏گیرد و اعلام ردع مى‏نماید.

نتیجه مقدّمه دوم آن است که از عدم ردع، موافقت شارع مقدّس در مورد عمل به خبر ثقة کشف مى‏شود و از هر دو مقدّمه نتیجه مى‏گیریم که نسبت به احکام شرعى خبر ثقة از نظر شارع مقدّس حجّت خواهد بود.

 

اشکال: 

کمااینکه مرحوم شیخ انصارى در رسائل فرموده بناء عقلاء با سه شرط حجت است:

‏1- شارع مقدّس از بناء عقلا اطلاع پیدا کند.‏

‏2- مانعى برای شارع نسبت به ردع و منع از بناء عقلاء موجود نباشد.‏

‏3- منع و ردعى از ناحیه شارع مقدّس نرسیده باشد.‏

 

بنابراین بناء عقلاء در صورتی حجت است که از طرف شارع ردع نگردد، لکن آیات نهی از تبعیت ظن و لزوم عمل بر طبق علم رادع از این بناء است:

از جمله قول تعالى: (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ) و قول معصوم علیه‎السلام: و ما لم تعلموا فردّوه الینا ...

بنابراین بناء عقلا مبنى بر عمل به خبر واحد ثقه مورد رضاى شارع مقدّس نبوده و ردع و منع از آن ثابت است، فلذا با بناء عقلا نمى‏توان حجیّت خبر ثقة را به اثبات رساند.

 

پاسخ: 

مرحوم مظفر می‌فرماید: این اشکال در استصحاب هم بیان گردید و ما در آنجا گفتیم که عمل بر طبق استصحاب عمل بر طبق ظاهر است نه واقع.

اما چون لسان امارات لسان واقع است و ما در امارات به دنبال واقع هستیم باید در مقام جواب دیگری بدهیم پس می گوییم:

خبر واحد ثقه تخصصا از آیات ناهیه خارج است.

 

دو بیان برای اثبات خروج تخصصی:

1. بیان مرحوم اصفهانی: مراد از تبعیت نکردن از ظن در آیات و روایات، ظنی است که پشتوانه عقلی ندارد و عقلاء آن را قبول ندارند، ؛ و حال آنکه در خبر واحد عقلا به پشتوانه عقل به خبر ثقه عمل می کنند، بنابراین عمل به خبر ثقه کار غیر عقلائی نیست و از اساس مشمول آیات ناهیه نمیگردد.

2. بیان میرزاى نائینى: آیات ناهیه از عمل به بدون علم شامل خبر ثقه نمى‏شود و خبر ثقه خروج موضوعى دارد به دلیل اینکه آیات مى‏گویند: از علم بدون علم و یا از ظن(مطلق) متابعت نکنید، و در نزد عقلا عمل به خبر ثقه عمل بدون علم نیست، بلکه عمل به علم است به دلیل اینکه و لو در باب خبر ثقه دو درصد احتمال خلاف هست، ولى عقلاى عالم و عرف عام به این احتمال ضعیف اعتنا نمى‏کنند و خبر ثقه را به چشم علم نگاه مى‏کنند.

مرحوم مظفر در تکمیل پاسخ می‎فرماید: اگر این آیات صلاحیت رادعیت از عمل به خبر ثقه را داشت، هرآینه این امر در میان مسلمین معروف مى‏گشت و ائمه علیهم السّلام که عالمان حقیقى به علوم قرآن‏اند بیان مى‏کردند و زبان به زبان مى‏گشت تا به دست ما مى‏رسید، و در نتیجه این سیره عقلاییه در نزد مسلمین و نسبت بخصوص احکام شرعیه منقطع الآخر مى‏شد، درحالى‏که مکرر گفته‏ایم که سیره مسلمین از صدر اسلام تا به امروز براساس عمل به خبر ثقه بوده است.

 

بنابراین بناء عقلاء بر خحیت خبر واحد یک دلیل قطعى است و شکى در آن راه ندارد، زیرا مرکب از دو مقدمه قطعى است:

1- ثبوت بناء عقلا بر اعتماد به خبر ثقه و پذیرش آن است.

2- بناء عقلاء کاشف از موافقت شارع و اشتراکش با ایشان است، زیرا او رئیس عقلاست. فلذا اگر راضی نمی‌بود، باید از آن ردع میکرد و حال آنکه ردعی ننموده.

 

🔖 برشی از مباحث اصولی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌 سلام علیکم و رحمةالله

همینطور که در حاشیه درس گفته شد.

حقیر عرضه داشتم که علت متفاوت بودن نسخ کتاب جناب سلیم بن قیس هلالی چیست.

و ایضاً به این متذکر شدیم ، که نظر حقیر دراین رابطه، مانند استاد معظممان سیدنا الأستاد آیت الله سید احمد مددی حفظه الله است.

 

🔸 عرض شد که

 جناب ثقة الاسلام کلینی رحمه الله ، اولین کسی بود که این کتاب  را پخش و نشر کرد.

و این کتاب در میان علماء و عوام شیعه بلااشکال بوده است ، و بنا بر شرایط آن زمان، قدرت علنی کردن عقاید شیعه نبوده و چون در آن صریحا و به شدت ، ملاعین اولی و دومی، و دستگاه خلافت زیر سؤال برده شده ، خواه‌ناخواه از اهالی یا علمای شیعه ، هرگاه کسی می‌خواست از آن کتاب نقل کند به حسب شرایطِ زمانی و مکانی و شرایط تقیه‌ای، آن را کم و زیاد می‌کرد.

 لذا نسخ کتاب متفاوت شده است.

بنابراین این در اصل کتاب هیچ شکی نداریم، چرا که متن کتاب خود موافق با عقاید شیعه است،اما شاید در بعضی از اجزاء إن قلت، داشته باشیم. که آن هم درجای خود چشمگیر نیست.

 

.

#کتاب_اسرار_آل_محمد #کتاب_سلیم_بن_قیس #کتاب #حوزه #حوزه_علمیه_قم #حدیث #حوزه_علمیه #رجال #کافی #کافی_کلینی #عقاید #دکتر_سید_صائب_هاشمی_نسب #سید_صائب_هاشمی_نسب #استاد_هاشمی_نسب #هاشمی_نسب #الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمی_الطباطبائی #استاد_هاشمی_طباطبائی #کتاب_شناسی #اهل_بیت #فقاهت#اهلسنت #اهل_سنت #فقه #درس_خارج #درس_خارج_اصول #درس_اخلاق #درس_خارج_فقه #مجتهد_نواندیش #مجتهد #اجتهاد

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۳۶
شیخ محمد سبحانی

 

📌لعن جبت و طاغوت در قرآن کریم

🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر حضرت پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)
.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
.
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)
 .
آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.

علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة المحمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)

پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68)
.
اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.
.
🔻سورة البقره / 159
.
إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (البقرة / 159)
.
کسانى که نشانه‏هاى روشن، و هدایتی را که نازل کردیم ، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم، مخفی مى‏کنند، آنان را خدا لعنت مى‏کند، و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند. 
(بقره / 159)
.
غاصبین خلافت بعد پیامبر امر دین را بدست گرفتند و آنچه را خداوند برای مردم از نشانه‌ها و هدایت بیان فرموده بود ، پوشیده داشتند و مستحق لعن خداوند و لعن هر نفرین کننده دیگری شدند. اگر کسی بگوید غاصبین خلافت دین حق را آشکار کردند و آنچه گفته‌اند همان چیزی است که بر پیامبر نازل شده همان بهتر که خود را از شیعه نداند؛ زیرا با پیروی از مذهب خلفا نیز به دین صحیح راه خواهد یافت و نیازی به پیروی از اهل‌بیت و منحصر دانستن هدایت در مذهب تشیع نیست.
.
🔻سورة النساء / 93
.
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً (النساء / 93)
.
و هر کس عمداً مؤمنى را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏کند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است. ( نساء / 93)
.
به شهادت تاریخ تمامی خلفا و نزدیکان آنها مرتکب قتل افرادی از مؤمنین شده‌اند و طبق آیه مستحق نفرین خداوند متعال و عذاب بزرگی می‌باشند. کسی که جنایات غاصبین خلافت را منکر باشد به جنگ با عقاید شیعه و مسلمات تاریخ رفته که خود اهل‌تسنن نیز به آن اعتراف دارند از جمله جنایات دو خلیفه اول می‌توان به شهادت دختر پیامبر خدا اشاره نمود که مصداق کامل مؤمن است.
.
🔻سورة المائدة / 13
.
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (المائدة / 13)

.
پس به [سزاى‏] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. [به طورى که‏] کلمات را از مواضع خود تحریف مى‏کنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خیانتى از آنان آگاه مى‏شوى، مگر [شمارى‏] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (مائده / 13)
.
آیه مکمل : المائدة / 12 :
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبا (المائدة / 12)
در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم.(مائده / 12)

این آیه شکستن میثاق و پیمان را سبب لعن افرادی از جانب خداوند بیان می‌کند و تبعات این کار را می‌شمارد. از آیه قبل بر می‌آید که میثاق در مورد جانشینان بکار رفته است. 
اگر کسی معتقد باشد خلفای غاصب پیمان خدا بر ولایت اهل‌بیت پیامبر را نقض نکرده‌اند یا اهل‌بیت چنین حقی نداشته‌اند، نباید بر شیعه نامیدن خود اصراری داشته باشد.
.
🔻سورة التوبة / 68 
.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (التوبة / 68)
خدا به مردان و زنانِ دو چهره و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن [آتش‏] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است. (توبه / 68)

آیه مکمل : التوبة / 67 :
.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ (التوبة / 67)
مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند (توبه / 67)

خلفای غاصب و یاران آنها همگی از کسانی بودند که امر به ولایت افراد ناشایست می‌کردند و از ولایت اهل‌بیت معصومین باز می‌داشتند. این بدترین نوع امر به منکر و نهی از معروف است. این افراد ایمانی ندارند و نمی‌توانند وراد بهشت شوند.
اگر کسی معتقد است دشمنان اهل‌بیت از مؤمنان می‌باشند و مخالفت با دستور پیامبر در مورد جانشینی نشانه نفاق آنها نیست ، باید از جمع شیعیان خارج شوند؛ زیرا پذیرفته در صورت مخالفت با امر خدا در مورد وصی بر حق نیز فرد می‌تواند مؤمن و بهشتی باشد.
علاوه بر این کسی که امر آنها به ولایت خودشان را امر به معروف و نهی از ولایت اهل‌بیت را نهی از منکر تصور کند به قطع از شیعه نیست. نه ولایت آنها معروف است و نه ولایت امامان معصوم ما منکر می‌باشد.
.
🔻سورة الهود / 18
.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ (الهود / 18)
.
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.» (هود / 18)

غاصبین خلافت در دو مورد به خداوند دروغ بسته‌اند اول آنکه ادعای خلافت برای خود کرده‌اند و این را از جانب پروردگار مجاز شمردند و دوم آنکه وصایت اهل‌بیت را که از جانب خداوند مشخص شده بود انکار کردند. این به قطع ظلمی بزرگ نسبت به دین خدا ، پیامبر و اوصیاء پیامبر بوده است.
اگر کسی آنان را در مورد خلافت از دروغگویان نداند یا آنکه ولایت را امری خطیر و از جانب پروردگار نداند ، درست آن است که مذهب تسنن اختیار نماید.
.
🔻سورة القصص / 41 و 42
.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی‏ هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (القصص / 42)
.
و آنان را پیشوایانى که به سوى آتش مى‏خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.(41) و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله‏] زشت‏رویانند. (قصص/42)

پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند لعن خداوند با نام آنها همراه است. خلفای غاصب نیز مصداق بارز پیشوایان انحراف و گمراهی هستند و لعن فرستادن بعد شنیدن نام آنها واجب می‌باشد. 
کسی که آنها را رهبران آتش نداند ناچار معتقد است آنها پیروان خود را به سوی بهشت و سعادت اخروی هدایت می‌کنند. این بدان معناست که با پیروی از آنها و کنار نهادن اهل‌بیت نیز می‌توان به سعادت رسید و نیازی به شیعه ماندن نیست.
.
🔻سورة الأحزاب / 57
.
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (الأحزاب / 57)
.
بى‏گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.(احزاب / 57 )

خلفای جور و یارانشان با عصیان امر خدا و رسولش در مورد جانشینی اهل‌بیت باعث آزار خدا و رسول شدند و این علاوه بر آزارهای مختلفی است که از جانب آنها به پیامبر می‌رسید و در تاریخ منعکس شده است. 
کسی که طغیان آنان و ظلمشان به اهل‌بیت را باعث ناراحتی پروردگار نداند یا پیامبر را بعد از شهادت ناظر اعمال امتش نشناسد ، شیعه نیست. مگر می‌شود امر خدا زمین گذارده شود و او یا پیامبر خشنود باشد. اهل‌تسنن قائل به نصب خلیفه از جانب خدا نیستند اما شیعه به نصب امامان دوازدهگانه به امر خدا و توسط پیامبر معتقد است.
.
🔻سورة محمد / 22 و 23
.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (المحمد / 23)
.
پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون سرپرست مردم شدید در [روى‏] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟ (22) اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است. (محمد / 23)

خطاب خداوند با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی آرزوی فرمانروایی و فساد آفرینی در سر داشته‌اند؟ خداوند کسی را به سبب آرزوی گناه و ظلم مستحق لعن و عذاب نمی‌شمارد. آیا خلفای غاصب دنبال به چنگ آوردن فرمانروایی نبودند و با جانشینی خود هیچ فسادی نکردند؟!
کسی که بگوید آنها فکری برای غصب خلافت در سر نداشتند یا آنکه خطایی مرتکب نشده‌اند به حقانیت آنان باور پیدا کرده و پیروی آنها را جایز دانسته است. و آنکه تبعیت از خلفای اهل‌تسنن را مشروع بداند دیگر لزومی برای شیعه بودن احساس نخواهد کرد.
.
🔻سورة الفتح / 5 و 6
.
لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً (5) وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً (الفتح / 6)
.
تا مردان و زنانى را که ایمان آورده‏اند در باغهایى که از زیر آن جویبارها روان است، درآوَرَد و در آن جاویدان بدارد، و بدیهایشان را از آنان بزداید؛ و این در پیشگاه خدا کامیابى بزرگى است.(5) و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏اند، عذاب کند؛ بَدِ زمانه بر آنان باد. و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنّم را براى آنان آماده گردانیده و [چه‏] بد سرانجامى است!(فتح / 6)

در این آیه مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند : 
اول : مؤمنانی که به صورت دائم در بهشت خواهند بود و گناهان ایشان آمرزیده است.
دوم : زنان و مردان منافق یا مشرک که لعن و عذاب خداوند بر آنها خواهد بود. اینها کسانیند که به خداوند بدگمان بوده‌اند.
آیا خلفای غاصب جاودان در بهشت خواهند بود؟! آیا آنها نسبت به امر خداوند مبنی بر ولایت اهل‌بیت پیامبر معتقد بودند و هیچ بدگمانی به خدا و امر او نداشتند؟! 
اگر چنین است و آنها از مؤمنان و بهشتیان هستند، چرا پیروان ایشان اهل بهشت نباشند. در این صورت لزومی نیست اینقدر به مذهب شیعه اصرار کنیم و هدایت را منحصر در آن بدانیم.
.

🔻سورة الأحزاب / 66 و 67
.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (الأخزاب / 68)
.
روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرورو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم.»(66) و مى‏گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»(67) «پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.» (احزاب / 68). 

پ ن:
 اهل‌تسنن در آخرت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند: ای کاش خدا و رسولش را اطاعت می‌کردند. آنها عامل بدبختی خود را فرمانبرداری از بزرگان و سروران خویش معرفی می‌کنند. اگر چنین نباشد و اهل‌تسنن در بهشت جا داشته و مطیع پیامبر بوده باشند؛ پس لزومی نیست شیعه بمانیم و اگر جایگاهشان دوزخ بوده و نافرمان باشند، از کسانی خواهند بود که فرمانروایان خود را لعن می‌کنند و خداوند نیز لعن آنها را در کتابش ذکر فرموده و آن را امری گزاف ندانسته است.

بدون لکنت می‌گویم منکر لعن ، شیعه نیست !

 

🔹برشی از مباحث اعتقادی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب


#لعن  #تبری  #قرآن  #تفسیر  #لعن_در_قرآن #لعن_حکم_خدا

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۲۸
شیخ محمد سبحانی

🔻بنیانگذار حکومت اسلامی
.
شواهد و مدارک مسلم تاریخی نشان از آن دارند که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از هجرت به مدینه، با دعوت از قبایل اطراف به تسلیم در برابر خداوند و آموزش و ترویج معارف و احکام و مقررات اسلام، به تدریج زمینه تاسیس حکومت اسلامی را فراهم آورد.  
آن بزرگوار، ‌نظام سیاسی مقتدری تاسیس کرد که نه تنها از اعراب قبایل گوناگون انسانهایی والا ساخت، حکومتهای بزرگی چون روم، ایران و مصر را تحت انقیاد خود در آورد. بیش‌ترین مسلمانان و ‌اندیشمندان اسلامی اذعان می‌کنند که زعامت و رهبری امت و حکومت اسلامی از زمان هجرت بر عهده پیامبر عظیم الشان (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است؛ امّا با وجود این در سده اخیر برخی نویسندگان، در این باره دو ادعا مطرح کرده‌اند: ادعای نخست، آن که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تشکیل حکومت نداده است؛ ادعای دوم، آن که ولایت و زعامت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخاسته از اراده مردم و خواست سیاسی آنان بود، نه برخواسته از وحی و تعالیم اسلام. به دلیل اهمیت این مطالب، در این جا دلایل هر یک از این دو ادعا را به طور جداگانه بر می‌رسیم.
.
- ادعای نخست
.
یکی از نویسندگان اهل سنت برای نفی تاسیس حکومت به دست پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دو دلیل تمسک جسته است: دلیل اول: قرآن در آیاتی شان پیامبر را فقط ابلاغ کننده وحی و نذیر و بشیر دانسته و اگر پیامبر دارای شان ولایت و حکومت بود، قرآن به آن اشاره می‌کرد.   برخی از آیات از این قرارند: «ان انا الّا نذیرٌ و بشیرٌ، من جز بیم دهنده و بشارتگر نیستم»، «وما علی الرسّول الّا البلاغ المبین، و بر فرستادة (خدا) جز ابلاغ آشکار، ماموریتی نیست»، «انّما انت منذرٌ، (ای پیامبر) تو فقط هشدار دهنده‌ای».
.
- نقد و بررسی
.
در استشهاد به قرآن کریم نمی‌توان صرفاً بر اساس یک یا چند آیه حکمی را استنتاج کرد، همه آشنایان با قرآن و تفسیر آن به خوبی می‌دانند که قرآن کریم دارای آیات محکم و متشابه، «منه آیات محکمات هن ‌ام الکتاب و اُخر متشابهات»،‌قسمتی از آن، آیات «محکم» (صریح و روشن) است، که اساس این کتاب می‌باشد، (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف می‌گردد). و قسمتی از آن، «متشابه» است (آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود، ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد)»، ناسخ و منسوخ، «ما ننسخ من آیة او ننسها نات به خیر منها او مثلها،هیچ حکمی ‌را نسخ نمی‌کنیم، و یا نسخ آن را به تاخیر نمی‌اندازیم، مگر اینکه بهتر از آن، یا همانند آن را، جانشین آن میسازیم»، عام و خاص، و مطلق و مقید است. وظیفه مفسر در مقام برداشت و استنتاج یک حکم از قرآن، آن است که اولاً، مضامین، اصول و روح کلی حاکم بر سراسر قرآن را در نظر گیرد، ثانیاً، آیات را با توجه به آیات دیگر تفسیر کند، ثالثاً، به شان نزول آیات توجه کافی داشته. و به خوبی دریابد که آیات در مقام بیانِ چه مطلبی هستند. 
.
- رد ادعای اول
.
متاسفانه در استشهاد نویسنده محترم به قرآن، در دلیل اول، هیچ یک از این نکات رعایت نشده است، زیرا اولاً توجه به مضامین، اصول و روح کلی حاکم بر قرآن به روشنی گویای آن است که اسلام در مقام دینی جامع و کامل، انواع معارف و احکام فردی و اجتماعی را در بردارد، و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که بنیانگذار این مکتب است باید مجری این قوانین و احکام بوده، زمینه اجرای آن را در مقام یک رسالت الهی فراهم سازد. پس چنین نیست که آن بزرگوار غیر از شان ابلاغ وحی و تبشیر و انذار شان دیگری نداشته باشد؛ ثانیاً، بسیاری از آیات قرآن بیانگر شؤون گوناگونی برای آن حضرت‌اند، از جمله‌، اسوه بودن «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة، قطعاً برای شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکو وجود دارد»، حاکم و قاضی بودن: «حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم، مگر آن که تو را درباره آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند»، هم چنین: «و ما کان لمؤمنٍ و لا مؤمنةٍ اذا قضی الله و رسولهُ امراً ان یکون لهم الخیرةُ من امرهم، وهیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‌اش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد»، مبیّن آیات قرآن بودن، «و انزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم، و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی».ثالثاً، مراد نویسنده از استشهاد به این آیات رفع و دفع یک توهم است، یعنی مبادا تصور شود که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای هدایت مردم غیر از ابلاغ و راهنمایی و بیان واقعیات، وظیفه داشته است که آنان را با زور و اجبار مسلمان کند.

این آیات وظیفه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در مقام هدایت مردم، فقط راهنمایی و ابلاغ و تبیین می‌دانند، نه استفاده از زور و اجبار. بنابراین، از اساس، آیات مذکور در مقام نفی شؤون دیگر برای حضرت نیست. 
.
- ادعای دوم
.
دلیل دوم این که، در زمان زعامت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حتی حداقل نهادها و سازمانهای لازم برای تشکیل یک حکومت وجود نداشت، پس می‌توان دریافت که حکومتی در کار نبوده است. 
.
- نقد و بررسی
.
بر اساس شواهد قطعی تاریخی، ‌مردم شبه جزیره عربستان، پیش از ظهور اسلام، در قبائل کوچک و بزرگ زندگی می‌کردند و قوانین و آداب و رسوم نظام قبیله بر آنان حاکم بود و هیچ گونه حکومت و دولت سیاسیی به هنگام بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شبه جزیره عربستان وجود نداشت.  امّا با ظهور اسلام و اقدامات اساسی و تغییرات بنیادینی که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به تدریج در فرهنگ، اخلاق، آداب و رسوم و مناسبات و روابط اجتماعی درون و میان قبیله‌ای به وجود آورد، اساس یک حکومت مقتدر، و البته متناسب با شرایط آن روزگار را پی‌ریزی کردند. 
.
- رد ادعای دوم
.
از جمله این اقدامات می‌توان موارد ذیل را برشمرد:
۱.ایجاد وحدت و یک پارچگی عقیدتی و سیاسی میان قبایل پراکنده که بهترین جلوه‌های آن در اتحاد قبایل مسلمان در جنگ و صلح با قبایل غیر مسلمان نمایان است.
.
۲.مرکزیت بخشیدن به مدینه و اعزام مبلغان، حکام، والیان و نمایندگان به مناطق گوناگون نظیر نجران، هَمْدان، صنعا، مارب، الخبد.
.
۳.ارسال نامه‌ها، دستور العمل‌ها، و توصیه‌های گوناگون درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، ‌اقتصادی و سیاسی
.
۴.اجرا و اقامه حدود و تعزیرات و مجازات‌های الهی درباره خطاکاران محکوم و مستحق مجازات.همه این اقدامات که از وظایف حاکم و حکومت است، بهترین دلایل اثبات این مدعایند که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صدر اسلام، حکومت اسلامی تاسیس کرده است. 
.
- ادعای سوم 
.
یکی دیگر از نویسندگان عرب در مقام نفی تاسیس حکومت اسلامی به دست پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ادعا می‌کند که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نظام سیاسی و دولت دینی تشکیل نداده است، بلکه تلاش ایشان در نهایت به تاسیس «امت اسلامی» انجامید. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هیچ گاه خود را ملک، رئیس دولت و سلطان نخواند و این مطلب نشان دهنده عدم تشکیل حکومت و دولت در زمان ایشان بود. تشکیلات و نظامات سیاسی پس از ایشان و در زمان حکومت خلفای عباسی به تدریج شکل گرفت و سپس دولت اسلامی تاسیس شد. علاوه بر این مطالب در قرآن از «امت اسلامی» یاد شده است، نه از «دولت اسلامی».  
.
- نقد و بررسی
.
۱. اولاً، باید توجه داشت که گستردگی و پیچیدگی تشکیلات دولت در هر جامعه‌ای متناسب با ویژگی‌های آن جامعه است. جوامع پیچیده و پیشرفته کنونی نیازمند دولتی متناسب با سطح پیچیدگیها و پیشرفتهای امروزند، امّا نباید انتظار داشت که جامعه عصر بعثت نیز دولت و تشکیلات و نهادهای گوناگونی به شکل امروزین می‌داشت، ثانیاً، چنان که گذشت، ادله محکم تاریخی گواه بر اقدامات گوناگون پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای تاسیس حکومت و دولت اسلامی متناسب با آن روزگارند.
۲. این مطلب که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سلطان، رئیس یا ملک خوانده نمی‌شد یا از این عناوین اجتناب می‌ورزید، می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.
 از جمله:
الف. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صاحب مقام رسالت بود و به طور رسمی با همان عنوانی که خداوند بر ایشان نهاده بود، رسول الله خوانده می‌شد: «ما کان محمدُ ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسول الله، محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خداوند است». کیست که نداند این عناوین در عین آن که بر شؤون دیگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز دلالت دارد، بسی ارجمندتر از عناوینی نظیر سلطان و رئیس است.
ب. سلطان و ملک عناوینی برای پادشاهان روم، ایران، و مصر بود و بار ارزشی خاصی داشت. از این رو شاید برای احتراز از پیدایش این تصور اشتباه که حکومت اسلامی نیز نوعی سلطنت است، از این عناوین احتراز می‌شده است.
.
ج. سیره اخلاقی و رفتاری ایشان که نشان از والاترین حد ممکن صمیمیت و سادگی و تواضع دارد، به گونه‌ای بوده است که مردم ایشان را در مواقع عادی به اسم صدا می‌زدند، و گاه در این کار چنان افراط می‌ورزیدند که خداوند آنان را از این کار نهی کرده، به طور تلویحی از آنان خواسته است که ایشان را «رسول الله» بنامند: «لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً،خطاب کردن پیامبر را در میان خود مانند خطاب کردن بعضی از خودتان به بعضی (دیگر) قرار مدهید».

 

📌 برشی از کتاب دین سیاسی ، سیاست دینی

از تألیفات استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب

۰ نظر ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۱۷
شیخ محمد سبحانی